تاریخ : 1401,دوشنبه 31 مرداد13:02
کد خبر : 92559 - سرویس خبری : زنگ خاطره

خاطره یک آزاده از شکنجه‌های سخت اسارت



محمدرضا نوریان از آزادگان دوران دفاع مقدس خاطراتی از روز‌های اسارتش و شکنجه‌های سربازان بعثی روایت کرد.

 

 «محمدرضا نوریان» از آزادگان دوران دفاع مقدس در خاطره‌ای از دوران اسارتش گفت و اظهار داشت: اواخر سال ۱۳۶۳ با دست بردن در شناسنامه عازم جبهه شدیم قرارش د گروهان ما منطقه‌ای را بگیرد کلاش داشتیم بعثی‌هایی که دور می‌زدند هر چند یکبار سرشان را نشانه می‌گرفتیم اینطوری نمی‌توانستند محل اختفای ما را شناسایی کنند. یکی از سربازان عراقی به جای دیگرش تیر خورد و باعث شد بفهمد ما کجا هستیم. ما را در سنگر دید و شروع کردن نارنجک انداختن، مانده بودیم چه کار کنیم چه کار نکنیم، مجبور شدیم تسلیم شویم.

خاطره یک آزاده از شکنجه‌های سخت اسارت + فیلم

وی ادامه داد: با چوب، شلنگ، سیم خاردار، دسته کلنگ، باتوم و میل‌گرد میزدند، با هرچه داشتند می‌زدند، نوک کابل جوری به چشم یکی از بچه‌ها خورد و آنچنان ضربه سنگین بود که چشمش درآمد. یا یکی از سربازان خواست با نبشی یکی از بچه‌ها را بزند که دستش را حائل کرد و دستش قطع شد. پوتین‌های سربازی جلویش محکم است جوری به فکش زد که صدای شکستن فکش هنوز در ذهن من هست. بچه‌های پاسدار را خیلی کتک می‌زدند با انبردست ریش آن‌ها را می‌کندند طوری که هم ریش کنده می‌شد هم پوستش. ۱۰ بار التماس می‌کردیم یک بار آب می‌دادند.

نوریان گفت: می‌توانم ادعا کنم هیچ کس غیر از اسرا نمی‌توانند درک کند چه شرایطی برای حضرت زینب (س) اتفاق افتاد.


منبع : دفاع پرس