تاریخ : 1401,سه شنبه 12 مهر15:11
کد خبر : 93666 - سرویس خبری : باغ بهشت

خون گرم شهید، تسکین بخش دردهای مظلومان است



«نورموسوی» در بخشی از یادداشت خود در مورد شهید آورده است: سخن از «شهید و شهادت» کلام موزونی است که زبان قاصر را توان بیان و جامعه را توان فهم آن نیست. فریادی است که فریاد‌های دیگر را به بلندایش نتوان رساند و موجی است که علی‌رغم امواج دریا همیشه جاوید و ثابت است.

 

یادی از شهید حجت‌‌الاسلام والمسلمین سید عیسی نور موسوی// ناقص//ـ سید جواد نورموسوی؛ «سخن از «شهید و شهادت» کلام موزونی است که زبان قاصر را توان بیان و جامعه را توان فهم آن نیست. فریادی است که فریاد‌های دیگر را به بلندایش نتوان رساند و موجی است که علی‌رغم امواج دریا همیشه جاوید و ثابت است. خون گرم شهید در موعد شهادت تسکین‌ بخش درد‌های مظلومان و شفا بخش دل‌های دردمند است.

خون گرم شهید نشئت‌ گرفته از خون سومین ولی خدا است که رفتگان را به حضرت و ماندگان را به جهاد و شهادت و آیندگان را به آزادی و عبودیت و ماندگان را به صبر وا داشته است.

«شهید» و «مقدس» با هم تلفیق می‌شوند و «جاودان حیات» را بنا می‌کنند، وقار شهید به وقار و عظمت شهادت است که به فرموده نبی مکرم اسلام (ص): «شهادت، خوبان امتم را گلچین می‌کند. شهادت سراغ سعادتمندان می‌رود؛ نه ربوبیان و محاربان و دنیا پرستان.»

خدایا باغبان گلزار بهشت چه نیکو سید عیسی‌ها و سید مهدی‌ها و سید حسن‌ها را و برگزیده این امت را گلچین می‌کند.

اینها رهروان راه مصطفای تو (ص) هستند و برافرازنده پرچم گلگون پیامبر تو (ص). به فرموده رهبر بیدار دل انقلابمان، ما مرد جنگیم و از کشتن و کشته شدن نمی‌هراسیم! هراس ارزانی آنانی است که مرگ را پایان زندگی می‌دانند و آغاز نیستی؛ ولی ما را از شهادت چه باک که شهادت از برای ما سعادت است. سعادت پیوستن به لقاء اولیاءالله و سعادت زندگی نشانی در تاریخ ما و زندگی و راه ما است. شهادت، تبارنامه خونین قبیله تشیع است.

شهادت میراثی است که ائمه (سلام خداوند بر همگی آنان باد) ما برگزیده‌اند و خود پیشاپیش ما درآن وادی ره سپرده‌اند و شهادت هدیه‌ای است که خداوند به محبانش می‌دهد. پس چرا از شهادت به هراس و از چشیدن شهد شیرینش بگریزیم و چون نامردمان درکنج دنیوی خود پنهان شویم؟

شهادت، بهائی است که به خاطر ولایت اهل بیت (ع) آنگاه که اقتضاء می‌کند، باید پرداخت و چقدر از این پاک‌باختگان ولایت اهل بیت (ع) را بر دار‌ها آویختند، پوست کندند و سر بریدند و اجسادشان را سوازندند و سیاهچال‌ها و زندان‌های مخوف را از خون پاک آنها رنگین ساختند.

مگر نه اینکه گلوی بریده علی‌اصغر (ع) سندی شد بر اثبات مظلومیت حسین (ع)؟ پس باید رهروانی باشند تا با پیمودن راه علی‌اصغر (ع) پیام مظلومیت شیعه را تا ظهور منتقم آل محمد (عج) تداوم بخشند و مگر نه این است که در سپاه کوچک سیدالشهداء (ع) پیرمردانی همچون حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه بودند که با خون خود سند درنده‌خوئی و خونخواری یزید را امضاء کردند و در رگ‌های خفته خون تازه ریختند و آنان را به حرکت و جنبش واداشتند؟

پس باید در این زمانه نیز پیرمردانی باشند تا در ادامه راه با خون خود چهره پلید صدام یزید را به جهانیان بشناسانند و اگر در سپاه سیدالشهداء (ع) جوانانی همچون علی‌اکبر (ع) هستند که چون شیر به میان کافران هجوم می‌آورند و آنان را درو می‌کنند، امروز نیز شهیدانی هستند که با الهام از فرزند امام حسین (ع) و در زمینه یاوری نواده ایشان، امام مهدی (ع) زن، فرزند، زندگی، شغل و دنیای خود را واگذاشتند و به جست‌وجوی شهادت به جبهه‌های نبرد شتافتند و در برابر دنیا، آخرت را و در برابر فناء، بقاء و بهشت برین خداوندی را به دست آوردند.

امروز نیز در سپاه حق افرادی همچون آن نوجوان ۱۲ ساله فراوان هستند که به خود نارنجک بسته و خویش را به زیر تانک‌های دشمن پرت می‌کنند تا به دشمن خونخوار بفهمانند که اگر سدی نیست تا راه نفوذ آنان را ببندد، بدن ۳۶ میلیون ایرانی در موقع لزوم سدی خواهد ساخت تا از هجوم کافران جلوگیری کند و اگر در سپاه کوچک حسین (ع) همه‌گونه انسانی پیدا می‌شود تا الگو و اسوه‌ای برای آیندگان باشد.

امروز نیز کسانی هستند که می‌کوشند تا پیرو الگو‌های سَلَف ظاهر خود باشند و این شهیدان هستند که بدنشان را در خاک‌های گرم جنوب و غرب کشور فدا می‌کنند و دشمن اگرچه جسمشان را نابود کرده است؛ اما ایمان آنها هنوز در تمامی جبهه‌های نبرد می‌جنگد تا ملت ما بتواند در پرتو این بذر‌های مستعد و آگاه و آماده، نهال استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را از دل خاک برویاند و به عرش برساند.

در این کاروان تک‌سوارانی هستند که بی‌باکانه بر سپاه باطل شبیخون می‌زنند و دفتر ننگین عمر آنان را سرنگون می‌سازند و علف‌های هرزه را از «مزرع سبز انسانیت» ریشه‌کن می‌سازند و اینگونه جنگی که برای نابودی و اضمحلال حق آغاز شده است، آتشی بس فراوان می‌شود و خود دامن آتش‌بیاران معرکه را می‌گیرد و سراپرده‌های آنان را بر سرشان آوار می‌سازد و گرمای سوزان جهنم روز‌های فراوان به طرف دشمن آتش می‌گشاید تا با آتش قهر خود سیاهی‌ها، تباهی‌ها و ظلم و فساد را به نابودی بکشند و با تمام نیرو و اسلحه آتشین خود را بر ظلمت گسترده بر سراپرده گیتی می‌کوبند تا با شکافتن آن فجر امید مستضعفان را از ریشه سر بدر آورند.

دست‌های بسیار به دعا برمی‌خیزند تا به دشمنان بفهمانند با ملتی و مکتبی طرف شده‌اند که خواب را بر خود حرام ساخته تا بیداری‌شان طلایه‌دار سپاه نور باشد و اگر در سپاه حسین (ع) نوجوانی همچون قاسم است که به خاطر امامش لباس رزم بر تن می‌کند و به میدان می‌رود تا خداوند معامله را در همین دنیا برایشان مجسم سازد و جنگی که آغاز شده است تا ملتی را بمیراند به لطف و عنایت پروردگار قلب‌ها و روح‌های مرده را زنده می‌سازد تا برای جهانیان امتی اسوه و نمونه شوند.

اینگونه به اراده خداوندی «عدو سبب خیر می‌شود» ملت به یک باره به پا می‌خیزد و دست‌ها به کار می‌افتند تا چرخ‌های خوابیده ضایع را به حرکت درآورند، قدم‌ها استوار می‌شوند تا فاصله‌ها را کوتاه کنند و چشم‌ها تیزبین‌تر می‌شوند تا دوردست‌های دست‌نیافتنی پیشرفت و ترقی را به پیش آورند.

مغز‌ها به کار می‌افتند تا از ناممکن، ممکن بسازند و از آهن‌پاره‌ها اسلحه بسازند و این‌ها همه نوری می‌شوند تا چشم بَدان زمانه را کور کنند و جنگی که آغاز شده است تا لاله‌ها را درو کند تا بر فراز آن‌ها علف هرز تجاوز و ستم و کفر بکارد، به اراده خداوندی، داسی می‌شود که کفار و منافقین را ریشه‌کن می‌کند.

بدین‌سان مردم همه پشت سر رهبر و امامشان متحد می‌شوند و ناخالصی‌ها را از خود می‌زدایند و با گام‌های استوار و مشت‌های پولادین به راه می‌افتند تا کجاوه نورانی حامل امام زمانشان را که در دوردست‌ها بر زمین نهاده شده است بر دوش گیرند و مظهر قسط و عدالت را به ارض موعود رسانند؛ بدین امید که خداوند هر چه زودتر خلافت و فرمانروایی را که به آنان وعده داده شده است و دین برگزیده‌اش اسلام را بر کرسی حکومت بنشاند. به امید آن روز ان‌شاءالله.

در این مقاله به توصیف و تشریح زندگی کوتاه؛ ولی پربار مجاهد و روحانی مبارز یکی از فرزندان اسلام و قرآن می‌پردازیم. اگرچه نمی‌توان به عمق اندیشه و بلندای روح شهید پی برد؛ ولی به بازگوئی بخشی از عملکرد و تلاش بی‌وقفه این عزیز اکتفا می‌کنیم. به امید اینکه همگان را از اهداف مقدس این گلگون‌کفنان آگاه کنیم تا بتوانیم راه مقدسشان را ادامه دهیم و دِین خود را به آنان ادا کرده و روحشان را شاد کنیم. گوشه‌هایی از زندگینامه پربار این روحانی شهید بدین شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه روحانی شهید حجت‌الاسلام «سید عیسی نورموسوی لنگرودی»

صبح روز ۲۰ مهر سال ۱۳۴۰ فرزندی از تبار علویان از خانه‌ای کوچک روحانی و مذهبی دیده به جهان گشود از سادات بود لیکن اسمش را سید عیسی نهادند.

با تولد این شهید بزرگوار، نور و چراغ روشنائی این خانه پرفروغ‌تر شد و جلوه دیگری به خود گرفت و دوران کودکی او مصادف‌ با فقر و رنج و محرومیت‌ها بود. از آنجایی که از خانواده‌ای روحانی بود و در آن خانواده احکام اسلامی خوب اجرا می‌شد، این برادر نیز علاقه وافری به دروس حوزوی پیدا کرد و اهمیت و احترام زیادی به فرائض مذهبی و دینی قائل بود؛ که این نشانگر مقدمه حرکت درون روحانی این شهید بود و با ادامه دادن این شیوه مذهبی در صدد یادگیری خواندن و نوشتن وارد دبستان شد و دوران ابتدائی را در اقامتگاه خود گذراند.

بعد از اتمام دوران ابتدائی، دوره راهنمائی را در روستای چاف به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در مقطع بالاتر (دبیرستان) به شهرستان لنگرود هجرت کرد. تا سوم خدمات را در مدرسه شهید مطهری ادامه داد. در این هنگام که مصادف با نوجوانی و جوانی سید عیسی بود، همزمان با انقلاب اسلامی بود که با رهبری پیامبرگونه رهبر کبیر انقلاب و مسلمین جهان، حضرت آیت‌الله امام خمینی (ره) بوجود آمد.

هنگامی که ندای معشوق از تنگنای سینه‌های مبارزان حق درمی‌آید و صدای «الله اکبر» و «مرگ بر شاه» ملت ایران از شهر‌های تهران، قم و مشهد و ... به گوش می‌رسد، دیگر او می‌فهمد که در این جامعه نمی‌تواند به فعالیت‌های خود ادامه بدهد. معشوق او می‌آید همه را کنار می‌زند. وی به استقبال معشوق می‌شتابد و با مشت‌های گره کرده به سوی گلوله‌های آتشین دژخیمان آمریکایی می‌رود. برای این کار، سید عیسی درس خود را کنار می‌گذارد و وارد میدان کارزار می‌شود و کار می‌کند.

این برادر همگام با امت مسلمان ایران به رهبری امام (ره) برای پیروزی و شکوفایی این انقلاب تلاش و کوشش‌های فراوانی کرد و حتی قبل از شروع انقلاب در رابطه با روحانیت، اعلامیه‌های امام و نوار‌های او را مخفیانه بین دوستان و آشنایان پخش می‌کرد و برای آگاهی آنها سعی زیادی می‌کرد و در درگیری با رژیم منفور پهلوی مجدانه فعالیت می‌کرد.

بعد از پیروزی انقلاب، با تشکیل اولین گروه و مقاومت در سرتاسر کشور از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای آموزش به مرکز (تهران) رفت و این هنگام، نخستین ملاقات او با امام (ره) بود. در همین دیدار، انقلاب درونی دیگری در این برادر بوجود آمد که نتیجه دیدار با امام (ره) بود.

با ذوق و شوق فراوان به فعالیت‌های منسجم‌تر و گسترده‌تری دست زد. از جمله این فعالیت‌ها، به عنوان یکی از بنیان‌گذاران انجمن اسلامی در بالا محله «پاپکیاده» و انجمن جانبازان اسلام در «چالکیاسر» و انجمن فدائیان اسلام در شهرستان لنگرود و انجمن اسلامی در دبیرستان خدمات می‌کرد و به عنوان یکی از اعضای اتحادیه انجمن‌های اسلامی روستا‌ها و گروه ضربت مخفی که توسط یکی از برادران روحانی (باقری) بوجود آمده بود، فعالیت می‌کرد.

از آنجایی که شهید این فعالیت‌ها را نسبت به انقلاب اسلامی ناچیز می‌دانست، شب‌ها با بسیج و سپاه همکاری قابل توجهی داشت و نقش مؤثری در تبلیغات آن‌ها داشت. مخصوصاً در نوشتن دیوار و در درگیری‌ها با منافقین کوردل که آن روز‌ها مردم ما را به خاک و خون می‌کشیدند، مجدانه فعالیت داشت و در درگیری دانشگاه گیلان و درگیری سیاهکل با برادر شهید «سید حسن تراهی» نقش مؤثری داشت و همچنین برای انسجام بیشتری درکار‌های خود با روحانیون مبارز مشورت می‌کرد.

سید عیسی به توصیه یکی از روحانی متعهد که در آن زمان مسئولیت سپاه پاسداران دهدشت (که یکی از منطقه‌های محروم و عشائری کشور بود» را برعهده داشت، به عضویت آن سپاه درآمد. از آنجایی که این برادر روحانی خدمت به توده‌های محروم را دوست داشت، دلسوز این قشر از جامعه بود و دوست داشت همیشه در کنار آن‌ها باشد، تصمیم گرفت به سپاه دهدشت در استان کهکیلویه و بویراحمد بپیوندد.

با شناختی که فرمانده سپاه روی سید عیسی داشت و معلم و مشوق وی در کار‌های دینی، مذهبی و انقلابی بود، مسئولیت امور مالی سپاه را برعهده شهید گذاشت که خالصانه در مسئولیت محوله خود کار می‌کرد تا حدی که مور تشویق مسئولین منطقه ۹ (شیراز) قرار گرفت و در هر مأموریتی که پیش می‌آمد، همزمان با وجود آنکه مسئول امور مالی بود، پیش‌قدم می‌شد.

شهید در کنار محرومین بودن را دوست داشت و غم‌خوار کوچ‌نشینان بود. حتی در مأموریتی که با فرمانده سپاه به یکی از روستا‌های محروم منطقه رفته بود، بعد از مدتی فرمانده سپاه متوجه می‌شود که شهید کنار او نیست و پس از جست‌وجو او را زیر چادر یکی از مردم عشایر در حال گوش دادن به صحبت‌های آن‌ها و در حال گریه مشاهده می‌کند.

سجایای اخلاقی شهید

اخلاق پاک اسلامی سید عیسی در دوران زندگی زبانزد همه بود و رفتار و اخلاقش او را میان دوستان استثنا کرده بود. بخشندگی و مهربانی او در دوران زندگی هویدا بود. وی عاشق علم و ایمان بود و تنها به علم دنیوی تکیه نمی‌کرد؛ بلکه زندگی او بر محور ایمان، شهادت، شجاعت، ایثار و تقوی بود و از حسین بن علی (ع) و دیگر ائمه (ع) درس زندگی می‌گرفت.

از آنجایی که سید عیسی از خانواده‌ای روحانی بود و برخورد زیادی با علما و روحانیون داشت و با اخلاق و روحیه پسندیده آن‌ها رو‌به‌رو می‌شد؛ لذا علاقه وافری به دانشگاه امام صادق (ع) که پرورش دهنده چنین علما و روحانیونی بود پیدا کرد.

از این راه بود که بعد از مدتی در سپاه دهدشت و برای خدمت بیشتر محرومین با راهنمائی روحانیون و طلاب از استان کهکیلویه و بویراحمد به شهرستان کاشان عزیمت کرد و مشغول فراگیری دروس دینی و عربی شد. شهید در مدتی که حوزه علمیه امام خمینی کاشان بود، با سختی و مشکلات فراوان که از اول کودکی با این مسائل برخورد داشت روبه‌رو شد. روز‌هایی بود که حتی یک ریال پول توجیبی نداشت که امرار معاش خود را بگذراند و با این حال روز را به شب و شب را به روز می‌گذراند و با کسی غیر از خدای خویش درمیان نمی‌گذاشت؛ چون خداوند روزی دهنده بود و روزی‌اش را می‌رساند.

شهید در این مدت دو سال و اندی در مکتب امام صادق (ع) درس‌های تقوا، تواضع، فروتنی، صبر، درس رشادت، شهامت، شجاعت، جهاد و شهادت را از امام حسین (ع) آموخت؛ لذا وقتی که تابستان فرا می‌رسید در خانه بودن را ننگ می‌دانست و برای مقابله با کفار و لبیک به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی» رهبر خویش عازم جبهه‌ها می‌شد.

شهید در عملیات رمضان سال ۱۳۶۱ به عنوان یکی از فرماندهان گردان امام محمد باقر (ع) شرکت داشت. در این عملیات دوستان زیادی در کنار او از جمله شهید «اسماعیل صفری» شربت شهادت را نوشیدند. زمانه گذشت و شهید نورموسوی در تیر و اواخر ماه رمضان که حوزه‌ها تعطیل شده بودند، مجدداً برای یاری رزمندگان و جهاد در راه خدا روانه جبهه شد و در شهرستان مریوان به عنوان فرمانده اعزام نیرو گردان شهید مطهری و به عنوان امام جماعت نیروی انتظامی بود.

سرانجام سید عیسی روز ۱۰ شهریور سال ۱۳۶۲ حین ماموریت محوله خویش در اثر بمباران هوائی از طرف مزدوران بعثی به خانه مسکونی شهر قهرمان‌پرور مریوان به کمک و یاری مجروحین در زیر آوار‌ها شتافت. در این هنگام مجدداً مزدوران کافر بر پیر و جوان و طفل شیرخوار رحم نکرده و شروع به بمباران کردند و برادر شهیدمان زیر آوار جای گرفت و فریاد «الله اکبر، أشهد أن لااله إلاالله و أشهد أنّ محمد رسول‌ الله... الله اکبر و خمینی رهبر» جان خویش را تسلیم جان آفرین کرد و مانند حضرت عباس (ع) علمدار کربلا دست از بدنش جدا شده بود و به لقاءالله پیوست.

حجت‌الاسلام شهید «سید عیسی نورموسوی» سه اثر ارزنده از خود بر جای گذاشته است:

۱ – کتاب مقالات که حاوی ۱۵ مقاله سیاسی و اخلاقی و مذهبی است.

۲ – کتاب گفتار شیرین حاوی داستان‌های بسیار ارزنده و مطلب‌های فاخر است.

۳ – کتاب ارمغان شهید که توسط برادرش در حال تدوین و تنظیم و تصیح است و در آینده به چاپ خواهد رسید و در دسترس امت حزب‌الله قرار خواهد گرفت.

امیدواریم که از زندگانی مؤمنان و صدیقین عبرت گرفته باشیم و راهرو و راه آن‌ها باشیم.

سید جواد نورموسوی»


منبع : defapress.ir