تاریخ : 1401,یکشنبه 22 آبان11:24
کد خبر : 95253 - سرویس خبری : زنگ خاطره

تو که مرده بودی!


تو که مرده بودی!

.

مرده - مرده ای که در عقب تویوتا از بین شهداء عملیات رمضان برخاست و با تعجب هم رزمانش مواجه شد.

 من حقیر در این عملیات در سمت تیربارچی اتش باری زیادی کردم  بوقت سپیده دم ظاهرا" گلوله توپی نزدیک من اصابت می کند و من بیهوش می شوم. ارکان و امدادگران جسد بیهوش شهید من را مثل بقیهء شهدا جمع آوری و در عقب ماشین تویوتا قرار می دهند.

  بر و بچه های مسجد جامع مخصوصا شهید عظیم استاد بقین من را در بین شهدا در عقب ماشین می بیند ولی من حدود ساعت ده صبح بهوش آمدم و بلند شدم نشستم پیش اجساد مطهر شهدا و ماشین می خواست شهدا را تخلیه کند در خط مقدم خودمان.

 ما در محدوده دریاچه ماهی بصره بودیم. یکدفعه دیدم یکی از بچه رزمنده های ارکان به من گفت چه کار می کنی؟ چرا انجا رفته ای؟ بیا پایین خجالت داره. این ماشین مخصوص تخلیه شهدا است.

 من هم خیلی عادی پیاده شدم و رفتم تیربارم را برداشتم که در جای خود بود به طرف عقب نیم دو به پیش می رفتم.

 بالاخره رسیدم به خط خودی. بچه ها سه ساعت پیشش عقب نشینی کرده بودند. وقتی من را دیدند گفتند ما جسد تو را عقب تویوتا در بین شهدا دیده ایم. خودتی؟ نه غیرممکنه. بالاخره به زور قبول کردند که خودم هستم.

از آن موقع چند برادر رزمنده که جسد من را مشاهده کرده اند، هر کسی سراغی از من میگیره؛ در جواب میگن فلانی مرده است. هنوز که هنوز است زنده بودن من را قبول ندارند.

خودم چیزی یادم نمیاد.فقط سپیده دم را و روز ساعت ده صبح را یادمه.