تاریخ : 1401,شنبه 28 آبان18:44
کد خبر : 95518 - سرویس خبری : بدون ویرایش از شما

این هم بخشی از مشکلات فرزند جانبازان اعصاب و روان



امین - من سی سالمه بچه یه جانباز اعصاب و روانم...یعنی نمیدونستیم بابامون اعصاب روانه..فکر میکردیم اخلاقش بده...تازه تو سی سالگی فهمیدیم...از روزی که توان فهمیدن پیدا کردم... یعنی شیش سالگی همش تو خونه ی ما دعوا قهر...شکوندن اساس ها...بود..

همین الان که دارم اینو تایپ می کنم ساعت سه نصف شبه...خواب بودم که صبح برم سر کار؛ یهو دیدم صدای گوپ گوپ میاد..از خواب پریدم. تن و بدنم لرزید. رفتم دیدم از خواب پریده، توهم زده فکر میکنه طبقه پایینی بهش فحش میده..

کسایی که تجربه زندگی ماها رو ندارن که البته خدارو شکر ندارن؛ یه لحظه هم نمیتونن مارو درک کنن...

...هیچچچچچچ حمایتی از ما نشده تا حالا.....مادرم که ماهی یه بار سکته قلبی میکنه که دکتر میگه عصبیه...فقط همین شیش ماه پیش بود چهار نفر اومدن خونمون یه لوح تقدیر دادن بهش با یه کارت هدیه یه میلیونی..خاک بر سرتون...

منم مثل اون دوستمون خیر سرم نخبه بودم...معدل دیپلم ریاضیم نوزده بود ولی .... بخاطر چیزایی که حتی فکرشم نمیتونین کنین...

هیچ کس ما بچه های جانباز اعصاب روانو درک نمیکنه...

کدوم بچه ای آرزوی مرگ باباشو داره؟! حتی میتونین فکرشم بکنین...؟ واسلام