تاریخ : 1401,چهارشنبه 09 آذر17:37
کد خبر : 95831 - سرویس خبری : اخبار

خاطرات پرستار همدانی؛ از سفر ناتمام با همسر شهیدش تا حال خوب درمان بیماران روانی



سوپروایزر بخش روان بیمارستان سینا و همسر شهیدِ پرستار احمد نعیمی، از سفر نا تمامی که به قصد زیارت به کربلا رفته و همسرش در حادثه تروریستی به شهادت رسیده گفت و افزود: در دوران ۲۲ سال خدمتم در شغل پرستاری حال خوبی را که از درمان بیمارانی که مشکل روان دارند به دست آورده‌ام با چیزی حاضر نیستم عوض کنم.

 

فاطمه علاسی کلثوم پرستار همدانی و همسر شهید

 به مناسبت روز پرستار می‌خواستیم با خانواده یک شهید پرستار همدانی دیدار داشته باشیم، پس از تعدادی شهید که از سوی بسیج جامعه پزشکی و بنیاد شهید به ما معرفی شد قرعه آشنایی ما با شهید احمد نعیمی افتاد بهیار شهیدی که همسرش نیز پرستار است و در سال ۱۳۹۲ در سفر زیارتی کربلا که مورد حمله تروریستی در خاک عراق قرار گرفتند به شهادت می‌رسد.

قرار ما دفتر پرستاری بیمارستان سینا همدان است به تعدادی از همکاران جهاد دانشگاهی به دیدار این خانم پرستار و همسر شهید می‌رویم، بخشی از بیمارستان است که تا به حال به آنجا نرفته‌ایم، بخش روان زنان که شرایط ورود به آن خاص است وارد می‌شویم و خانم عباسی را در انتهای سالن و در ورودی درب اتاقش می‌بینیم که منتظر است.

پس از خوشامدگویی روز پرستار به پای سخنانش می‌نشینیم شدت علاقه به همسرش و داغی که پس از ۹ سال برایش تازه است تا شروع به صحبت می کند نمایان می‌شود با بغض و گریه از لحظه شهادت همسرش گفت.

فاطمه عباسی کلثوم، سوپروایزر بخش روان زنان بیمارستان سینا، در گفت‌وگو با ایکنا از همدان، در این دیدار اظهار کرد: یادآوری لحظه شهادت همسرم چون در کنارش بودم خیلی برایم تلخ است، هر چند شهادت برای خود شهید سعادت است اما تلخی آن همچنان بعد از گذشت ۹ سال برایم مانده است.

وی افزود: شهید احمد نعیمی یک مرد تمام عیار بود و من این جمله را شاید بیشتر از سایر آقایان همکارم می‌شنیدم، هر مردی در منزل رفتارهایی دارد که شناخت همسر او بر اساس آن رفتارها شکل می‌‎گیرد، احمد از هر لحاظ نمونه بود که لیاقت شهادت را داشت، او بسیار مردم‌دار بود به دیگران محبت می‌کرد و سعی می‌کرد احتیاجات آنها را رفع کند و بعد به فکر خود بود، حتی لحظات آخر قبل از شهادت در حال توزیع پذیرایی بین زائران و دادن آب به آنها بود که افراد کاروان به او سقا می‌گفتند.

عباسی در مورد نحوه ازدواج و آشنایی‌اش با شهید احمد نعیمی توضیح داد: من و آقای نعیمی همکلاسی دانشگاه بودیم هر دو در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی همدان درس می‌خواندیم، سال ۱۳۷۷ عقد کردیم و سال ۱۳۷۸ نیز ازدواج کردیم، یک ازدواج دانشجویی، شرایط سختی بود اما زندگی خوبی داشتیم، پدرم در هزینه اجاره خانه ما را کمک می‌کرد. سال ۱۳۸۳ اولین فرزندمان هستی به دنیا آمد.

این پرستار ادامه در مورد شرایط ازدواج دانشجویی بیان کرد: این نوع ازدواج به نظر من بهترین ازدواج برای جوانان است، چراکه در دانشگاه می‌توان شناخت لازم را به دست آورد، کسی که در دوران دانشجویی اهل تلاش است می‌تواند ضمانت آینده را هم بدهد، همین درس خواندن خودش هدف است و کسی که هدف دارد به نظر من در آینده هم موفق خواهد شد.

عباسی یادآور شد: در دوران دانشجویی استادی داشتیم که طرح تشویقی گذاشته بود که اگر در کلاس ما کسی در دوران دانشجویی ازدواج کند به او ۲ امتیاز می‌دهد، اولین دو امتیاز کلاس را من و آقای نعیمی گرفتیم، بعد از ازدواج خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد همکلاسی‌های دختر و پسر به منزل ما می‌آمدند شام یا ناهار را از سلف دانشگاه می‌گرفتیم دور هم در منزل ما جمع می‌‎شدیم، روزهای خوبی بود که با همدیگر خوش می‌گذراندیم. هر چند از نظر مالی ضعیف بودیم اما اذیت کننده نبود.

وی در مورد مشکلاتی که ممکن است یک زوج همکار به خصوص در شغل پرستاری داشته باشند، بیان کرد: همکار بودن در شغل پرستاری خوب است تنها مشکلی که دارد شاید این باشد که فرزندان کمی اذیت شوند و آن هم به دلیل شیفت‌ها و شب کار بودن و هماهنگ نبودن آن است، اما در کل مشغول بودن در شغل پرستاری برای من و احمد خوب بود. همسرم در بخش فوریت‌های پزشکی بود و من در بیمارستان بودم.

این همسر شهید بیان کرد: سال ۱۳۹۲ از آنجا که هم من و هم همسرم عاشق امام حسین(ع) بودیم تصمیم گرفتیم به زیارت کربلا برویم، عید مبعث بود، به اتفاق خانواده همسر راهی شدیم، از مرز خسروی وارد عراق شدیم، نیم ساعت بعد از آن در اتوبوس در حال خواندن زیارت عاشورا بودیم شهید حجتی روحانی کاروان در حال قرائت بود که بین اتوبوس ما و اتوبوس پشت سر که از کرمانشاه بود یک خودروی انتحاری قرار گرفت.

وی ادامه داد: متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد فقط احساس کردم لحظاتی بیهوش شدم، صدای شلیک زنگی در گوشم بود چشمانم را باز کردم و دیدم سقف اتوبوس کامل ریخته است، به همسرم نگاه کردم، احساس کردم خوابیده است، او را صدا می‌کردم اما جواب نمی‌داد. از آنجا که پرستار هستم اما متاسفانه نتواستم کاری برای او بکنم، نبضش را گرفتم، یکی در میان نبض داشت، خواستم سی پی آر انجام دهم دیدم دیگر جانی در بدن ندارد، انسان در لحظات اول در آن شرایط انکار می‌کند. اما در نهایت در بیمارستان عراق فهمیدم که احمد از پیش ما رفته است، خیلی سخت است عاشق کسی باشی و یک دفعه او را از دست بدهی، اما خدا را شکر می‌کنم که انقدر زیبا رفت. گاهی در زندگی برای کوچکترین کارها به خاطر نبودن همسرم می‌مانم و می‌فهمم که چه کسی را از دست داده‌ام.

این سوپروایزر بیمارستان سینا همدان گفت: در آن حادثه ۱۴ نفر از اتوبوس ما یعنی از استان همدان و ۴ نفر از اتوبوس کرمانشاه به شهادت رسیدند. احمد و پدر همسرم شهید شدند، مادر همسرم و دخترم که کوچک بود نیز جانباز شدند، دخترم روی صندلی خوابیده بود بعد از حادثه، سقف اتوبوس روی او ریخته بود موقع برداشتن پایش لای آوار گیر کرده و از ناحیه پا دچار مشکل شد که پس از ۱۸ سالگی باید یک عمل جراحی بر روی پایش انجام شود.

وی با حسرت بیان کرد: آن سفر ناتمام ماند و بدون اینکه آقایمان را ببینیم برگشتیم. پس از آن قسمت نشد به کربلا برویم، عاشق امام حسین(ع) هستم اما حقیقتش بعد از آن حادثه تروریستی و از دست دادن همسرم ترسیدم و تا به امروز به این سفر نرفته‌ام.

عباسی بیان کرد: در آن حادثه باردار بودم و ۶ ماه بعد از شهادت احمد، دومین دخترمان به دنیا آمد که بسیار از لحاظ ظاهر و رفتار شبیه همسر شهیدم است و خدا شاکرم که دو یادگار از همسرم دارم.

وی با بیان اینکه خوش به سعادت احمد و بد به حال من که پس از او در دنیا ماندم، گفت: امیدوارم لیاقت شفاعت او را داشته باشم. بعد از شهادت احمد سعی کردم استقلال خودم را حفظ کنم خداوند توانایی به من داده تا بتوانم فرزندانم را بزرگ کنم.

عباسی با اشاره به شرایط کاری خود توضیح داد: ۲۲ سال است در شغل پرستاری مشغول هستم، ۱۶ سال است که در بخش روانپزشکی کار می‌کنم. سال ۱۳۹۲ که این اتفاق تروریستی در خاک عراق برایم اتفاق افتاد، در بخش روان‌پزشکی مردان مشغول به کار بودم، با توجه به حادثه پیش آمده و اینکه باردار بودم به بخش روان زنان آمدم و از آن زمان تاکنون در این بخش به عنوان سرپرستار مشغول هستم.

وی با بیان اینکه بیماران بخش روانی شرایط سختی دارند، افزود: بیماران جسمی کسانی هستند که همه برای آنها دل می‌سوزانند و به آنها توجه می‌کنند، اگر اتفاقی برای آنها بیفتد همه به او کمک می‌کنند، اما بیماران روانی کسانی هستند که درمان آنها کامل نمی‌شود و خودشان بینش این را ندارند که بیمار هستند و باید دارو مصرف کنند، لذا بیماریشان تکرار می‌شود و با هر تکرار بیماری مغزشان کوچک می‌شود، خانواده‌ها هم پیگیر وضعیت بیمارانشان نیستند، جامعه دید بدی نسبت به آنها دارند، تنها پناهگاه این بیمارن اینجاست و به خاطر همین دوست داریم به آنها کمک و توجه کنیم و هر کار از دستمان بر می‌آید برای آنها انجام دهیم.

عباسی یادآور شد: خلأ روحی بیماران ما زیاد است، پشت سر هم بیمار می‌شوند و ممکن طی زمان کوتاهی مثلا یک ماه دوباره مریض شوند و این تکرار بیماری به مغز آنها آسیب می‌زند، نگهداری از چنین بیمارهایی برای خانواده‌ها سخت است و بیشتر دوران درمانی خود را در بیمارستان می‌‌گذرانند. از نظر مالی ممکن است به آنها فشار بیاید و از این نظر هم تحت فشار باشند. البته باید به خانواده‌ها حق بدهیم.

عباسی ابراز کرد: همه به بیمار جسمی سر می‌زنند و هوایش را دارند، اما افراد اغلب افسردگی را بیماری نمی‌دانند، در صورتی که بیماری‌های روانی بسیار بیشتر عملکرد فرد را مختل می‌کند، شاید فردی که دچار شکستگی دست یا پا شده حتی بتواند امورات خود را انجام دهد اما کسی که افسردگی دارد توانایی و انگیزه هیچ کاری ندارد و یا از همه رانده است.

وی گفت: در این بخش بیماران مختلفی هستند، بیماران اختلال شخصیت و اسکیزوفرنی، افسردگی، دو قطبی، معتاد و ... که با هر کدام نمی‌شود با یک مدل رفتار کرد، با برخی باید جدی برخورد کرد با یکی با لطافت و مهربانی و ... برخورد کرد.

این پرستار همدانی یادآور شد: در مدت این ۱۶ سال تا به حال نشده از پرستاری بیماران روانی خسته شوم و هیچ وقت به این فکر نکردم که از این بخش به بخش دیگری بروم با توجه به حادثه شهادت همسرم همکارانم گفتند هر بخشی که دوست دارم یا حتی وارد کار اداری که راحت‌تر بود شوم اما اصلا نپذیرفتم، چراکه لذتی که پس از حال خوب یک بیمار به دست می‌آورم با چیزی برایم قابل مقایسه نیست و این لذت را نمی‌توانم از انجام کار اداری به دست بیاورم.

وی با اشاره به خوب‌ترین حس در ارتباط با بیمارانش گفت: وقتی یک بیمار با حال بد وارد می‌شود و می‌توانیم حال او را خوب کنیم به طور مثال یک مورد که به دلیل یک نوع اختلال روانی و نداشتن حریم شخصی لباس‌های خود را در فضای عمومی در می‌آورده و لخت می‌شده اما با گرفتن شوک و دارو بهبود پیدا کرد و به عملکرد قبلی و زندگی عادی خود بازگشت بهترین حال خوب من در شغل پرستاری بوده است.

عباسی با بیان اینکه در این بخش لازم است که مدام با بیماران صحبت کنیم و انرژی زیادی لازم است، ادامه داد: ناراحتی ما در مواقعی است که با حال خوب و درمان شده مرخص می‌شود اما به دلیل نبود مراقبت خوب دوباره بیماری اش بر می‌گردد بدترین حس است به خصوص برگشت دوباره یک بیمار خیلی برایم سخت است و این متاسفانه فراوانی دارد و برخی از بیماران در مدت کوتاهی دوباره باز می‌گردند.

وی بیان کرد: درست است که پرستاری ضمانت شغلی دارد و در بیمارستان‌ها به آن نیاز است، اما اگر علاقمند نباشی خیلی اذیت می‌شوی، شب کاری دارد، خستگی دارد به دلیل حجم بالای کار و ساعات زیاد به دلیل کمبود پرستار ممکن است به خیلی از تفریحات و مهمانی‌ها نرسند.

وی با اشاره به نوع نگاه مردم به پرستاران توضیح داد: پس از کرونا دید مردم به جامعه پرستاری بهتر از گذشته شد، چراکه ایثارگری پرستاران در این ایام دیده شد، خانم موسوی ارفع همکار خوب ما از پرستاران شهید ایام کرونا بود که در بخش من کار می‌کرد.

عباسی با توجه وضعیت معیشت پرستاران و مهاجرت برخی از آنها تصریح کرد: کشور خودم ایران را خیلی دوست دارم، هیچ وقت به مهاجرت فکر نکرده‌ام، از حقوق خود راضی هستم. اما به دلیل سختی‌ها و توانایی زیادی که این شغل احتیاج دارد دوست ندارم دخترم پرستار شود.

وی در پایان گفت: سال ۱۳۹۷ و سال ۱۴۰۰ به عنوان پرستار نمونه انتخاب شدم، زمان خارج از کار و بیمارستان را فقط و فقط به فرزندانم اختصاص می‌دهم و از این نوع زندگی کاملا راضی هستم.


منبع : گزارش ایکنا