فاش نیوز - محسن براسود میگفت:
- کار شهدا و مفقودین جنگ را در خوزستان پیگیری میکردم. پیرمردی به منطقه آمد که پسرش در عملیات کربلای 5 مفقود شده بود و دنبال اثری از او میگشت.
گفتم؛ بیا پدر جان! اول برویم بیمارستانهای اهواز را ببینیم. اگر جزو مجروحین نبود به تعاون میرویم و بعد هم معراج شهدا سری میزنیم. آن پیرمرد غیور گفت:
- از اول که گفتی بریم بیمارستان منظورت را فهمیدم. از سردخانه بیمارستان شروع میکنیم.
شروع کردیم دونفری به وارسی پیکر شهدا. بنده خدا همانطور که به بدن نازنین شهدا نگاه میکرد با خودش میگفت:
- گلی گم کردهام میجویم او را...
و من قصه کربلا برایم متجلی شده بود و حالا خوب میفهمیدم بیبی زینب کبری (س) زیر نیزه شکستهها و شمشیر شکستهها دنبال گل گم کردهاش میگشت! یعنی چه؟
راوی: محمد براسود، پرسنل تعاون سپاه ولیعصر(عج).
* ابوالقاسم محمدزاده