تاریخ : 1403,سه شنبه 11 دي15:16
کد خبر : 115675 - سرویس خبری : گزارش و گفت و گو

نظر کامور بخشایش درباره کتابی که صبر آزادگان را روایت می‌کند



فاش نیوز - یک پژوهشگر ادبیات پایداری کتاب «خاکی آسمانی» را نقطه عطفی در ادبیات پایداری دانست و درباره آن گفت: «پرداختن به جایگاه فکری و معنوی مرحوم ابوترابی، جایگاه خاصی در میان آثار مرتبط با ادبیات دفاع مقدس دارد.»

جواد کاموربخشایش، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری و معاون علمی اندیشکده ادبیات پایداری، درباره کتاب «خاکی آسمانی» روایت زندگی سیدآزادگان حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی فرد، به قلم نصرت‌الله محمودزاده، گفت: «بالاخره استاد محمودزاده با قلمی فاخر و متعهد اثری ارزشمند درباره شخصیت کم‌نظیر مرحوم حجت‌الاسلام ابوترابی‌فرد ارائه کرد؛ کتابی که ادبیات پایداری به شدت به آن نیاز داشت.» او تأکید کرد که این اثر به دلیل پرداختن به ابعاد فکری و معنوی مرحوم ابوترابی، جایگاه خاصی در میان آثار مرتبط با ادبیات دفاع مقدس دارد.کاموربخشایش درباره تجربه مطالعه این کتاب گفت: «پس از دریافت کتاب، تا نیمه‌های شب مشغول مطالعه‌اش شدم. قلم استاد محمودزاده با ظرافت تمام، پیچیدگی‌های فکری و معنوی مرحوم ابوترابی را که توانسته بود چهل هزار اسیر را به یک امت واحده تبدیل کند، به تصویر کشیده است. چنین تحلیلی کم‌تر در آثار مشابه دیده می‌شود.»او در پایان، کتاب «خاکی‌آسمانی» را نقطه عطفی در ادبیات پایداری دانست و این کتاب را نمونه‌ای روشن از اهمیت تحلیل دقیق و مستند در بازنمایی هویت واقعی شخصیت‌های برجسته دفاع مقدس برشمرد.کتاب «خاکی‌آسمانی»، به قلم نصرت‌الله محمودزاده، با محوریت زندگی و اندیشه‌های مرحوم ابوترابی، یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های دوران دفاع مقدس، توسط انتشارات پیام آزادگان منتشر شده است و بازتاب‌های گسترده‌ای در میان علاقه‌مندان ادبیات پایداری داشته است.
در خلاصه کتاب «خاکی آسمانی» آمده است: «ناگهان جریانی از گدازه‌ای سوزان در مغز فرمانده اردوگاه جاری شد و مجدداً غرورش جریحه‌دار شد. دستور داد تعدادی از اسرا را تا گردن در گودال محوطه دفن کنند. ابوترابی که در عمق نگاه آن فرمانده نوعی انسانیت سرگردان دریافته بود، همچنان اسرا را به صبر دعوت می‌کرد.اسرا شبی سراسر حزن و اندوه را سپری کردند. سحرگاه ابوترابی نگاهش به خورشید افتاد که از لابلای سیم خاردار نوک دیوار شرقی اردوگاه می‌درخشید. نقاشی سحرآمیز پروردگار را رها کرد و کنار اسرای در بند گودال نشست. مشتی خاک کف دست گرفت و به یکی از اسرا گفت: «خاک به قدری جاذبه دارد که در وجودش تمام مختصات آسمانی را خواهید یافت.» نگاه به آسمان دوخت و ادامه داد: «سر مگوی خدا از آفرینش چیزی نیست جز خدمت به خلق.» یکی از اسرای خسته از روزگار پرسید: «چقدر؟ خدمت تا به کجا؟»+ «آن قدر که خاک شوی و مردم برای رسیدن به خواسته‌های به حق خود پا روی تو بگذارند.»

منبع : خبرگزاری فارس