فاش نیوز - برای مصاحبه رفته بودم منزلش مجتمع یاران، خانهاش با خانه ما یک بلوک فاصله داشت. علیاصغر گفت:
- «ببین اخوی جان! از قلم و کاغذت چه برمیآید؟
آخر چگونه میشود آن لحظههای محاصره را برای مردم مجسم کنی!
آیا کسی باور میکند نوجوانی بسیجی با دستوپای له شده، زیر بلوکههای سیمانی و آرماتور زنده بهگور شود، بدون آنکه فریادرسی داشته باشد؟».
اشک میریزد و زار میزند و با هرجملهای که از زبانش کلمات بیرون میریزد، مرا هم به گریه وا میدارد و با گریه میگوید:
- «مهمات کم داشتیم. بچهها تا آخرین فشنگ و آخرین نفس استقامت کرده بودند. با دست خالی مگر میشود؟
با دستهای خالی، روی خاکریزها و پوکههای بجا مانده، دنبال چهارتا فشنگ میگشتند تا برای لحظهای هم که شده دوام بیاورند تا دشمن خط را نشکند».!!
علی اصغر سالها از مشکلات اعصاب و روان رنج برد تا سرانجام سال 1385 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
موضوع: جانباز شهید علیاصغر بهنام
|| ابوالقاسم محمدزاده