فاش نیوز - آیتالله مدنی شخصیتی بود که عمرش را در راه مجاهدت گذراند. ایشان مانند جمعی از علمای مبارز خیلی برای به ثمر نشستن انقلاب اسلامی تلاش کرد. وقتی هم جنگ شد، حسرت این را داشت که کاش میتوانست رزمنده در جبهه باشد.
خبرگزاری فارس ؛ ۴۴ سال از شهادت آیتالله سید اسدالله مدنی، دومین شهید محراب میگذرد. عالِمی که زندگی پربارش به تربیت انسانها و مبارزه با طاغوت و سپس ضدانقلاب و منافقین سپری شد. در دوران تبعید دو سالهای که توسط رژیم طاغوت رقم خورد، محبوب مردم ممسنی و گنبدکاووس شد. در زمان تبعید امام به نجف اشرف کنار ایشان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در عمل از امام خمینی (ره) پیروی میکرد. گاهی به جبهه میرفت و در کنار رزمندهها بود تا اینکه در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ توسط منافقین کوردل به شهادت رسید.
تلاش آیتالله مدنی برای شکوفایی نهضت امام(ره)
یکی از اقدامات مهم آیتالله مدنی، تلاش برای شکوفایی نهضت امام (ره) بود؛ زمانی که شاه، امام خمینی (ره) را از ترکیه به نجفاشرف تبعید کرد، قصد داشت که با فرستادن حضرت امام (ره) به نجف اشرف شخصیت امام به فراموشی سپرده شود. با توجه به اینکه در حوزه علمیه نجف اشرف مراجع زیادی از جمله حضرت آیتالله خویی، حضرت آیتالله حکیم حضور داشتند، شاه این تصمیم را گرفته بود. شهید مدنی در نجف به لحاظ علمی و محبوبیت بین طلاب، جایگاه ویژهای داشتند. ایشان در مدرسه شیخ انصاری نماز میخواندند و جمعیت زیادی هم معموم ایشان بودند. به محض اینکه امام (ره) به نجف منتقل شدند، آیتالله مدنی در اولین اقدام، جای نماز خود را به حضرت امام خمینی (ره) دادند و ضمن اینکه خودشان را ملزم دانستند که در نماز حضرت امام (ره) شرکت کنند. همین امر سبب شد تا توجه و حضور طلاب در مدرسه شیخ انصاری رونق بگیرد و سبب شکوفایی نهضت در آن ایام شود.وقتی هم که انقلاب اسلامی ایران به ثمر نشست، عاشقانه و مانند یک مرید، طبق نظرات و فرمایشات حضرت امام (ره) حرکت کردند. ضمن اینکه در مقاطع قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگران را نیز به این مسیر توصیه میکردند که گوش به فرمان امام (ره) باشند.

حساسیت آیتالله مدنی به خرج بیتالمال
یکی دیگر از ویژگیهای شهید مدنی حساسیت و اهمیت به حقالناس و بیتالمال بود. به گفته نوه آیتالله مدنی «بعد غائله خلق مسلمان و شهادت آیتالله قاضی در تبریز، شهید مدنی با حکم حضرت امام (ره) به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شدند. اعضای خانواده ایشان و مادرم در قم بودند. شهید مدنی صریحاً به دختران و خانواده و بقیه اقوام اخطار داده بودند که اگر کسی به تبریز آمد، به هیچ وقت حق ندارند در محل اقامت و اسکان امام جمعه ساکن بشود. اگر کسی میخواهد به تبریز بیاید، خودش فکر محل اسکان باشد، چون اینجا برای بیتالمال است. پدربزرگم دو هفته یکبار که به قم میآمدند، و سفرهای کاری و دیدار با حضرت امام (ره) داشتند، به خانواده سر میزدند.»
دلش با رزمندهها رهسپار جبهه میشد
وقتی که جنگ رژیم بعث عراق علیه ایران شروع شد، شهید مدنی از شخصیتهای تأثیرگذار در اعزام نیروها به جبهه بود و معمولاً در اعزام نیروها، آیتالله مدنی به بدرقه رزمندهها میرفتند، با تکتک آنها روبوسی میکردند و با اشک آنها را به جبهه بدرقه میکردند. البته گریه آیتالله مدنی، گریه برای این بود که در سن جوانی نیست و نمیتواند تمام لحظات را در جبهه سپری کند. اگر چه آیتالله مدنی نمیتوانست به جبهه برود اما دلش با آنها رهسپار میشد حتی وقتی یک رزمنده و یک پاسدار از جبهه میآمد، با آن رزمنده دیدار داشت.صمد شیرپز که از اعضای دفتر آیتالله مدنی بود، درباره علاقه خاص شهید مدنی به رزمندهها میگوید: «آیتالله مدنی هر سری باید رزمندهها را در عزیمت به جبهه بدرقه میکرد. یکبار در تبریز نبودیم که اطلاع داده بودند رزمندهها دارند به جبهه اعزام میشوند. در بازگشت از همدان آقای مدنی گفتند: در بین راه همدیگر را میبینیم. نرسیده به منطقه تیکمهداش اتوبوس ها را دیدم که در حال آمدن هستند. در آنجا توقف کردیم و آیتالله مدنی با اشتیاق نیروها را بوسیدند و بدرقهشان کردند. همین توجه ایشان به رزمندهها روحیه میداد و یک انس و الفتی بین ایشان و رزمندهها بود.»

آیتالله در جبهه
آیتالله مدنی در ماههای پایانی عمر پربرکتشان، عکسهایی از جبهه دارد که مربوط به اوایل سال ۱۳۶۰ است؛ آن عکسها در مناطق سرپل ذهاب، قصرشیرین و آبادان گرفته شده؛ ایشان در آن ایام که شهرهای مرزی زیر آتش دشمن بعثی بودند، میرفت تا از جبهه بازدید کند.«صمد شیرپز» درباره حضور آیتالله با لباس پاسداری در جبهه میگوید: «ماه دوم یا سوم ۱۳۶۰ بود که با آقای مدنی برای بازدید از جبهه غرب کشور و مناطق آزاد شده به سرپل ذهاب و قصر شیرین رفتیم. یک روز بعد هم به سمت به اهواز رفتیم. آقای بهشتی هم آمده بود به آبادان. منزل امام جمعه رفتیم. آن روزها به مناطق آزاد شده شهر آبادان و دزفول و سوسنگرد نیز رفتیم. بعد هم در برگشت با هواپیما از دزفول به تهران میآمدیم. شب به منزل امام رفتیم و صبح جمعه هم آقای مدنی دیداری با امام داشتند. بعد از این دیدار امام به آیتالله مدنی فرمودند: باید به خاطر نماز جمعه سریع به تبریز بروید! یادم هست به موقع به نماز جمعه رسیدیم.»
????آیتالله مدنی در حال اقامه نماز بر پیکر شهید
در دوران جنگ تحمیلی، آیتالله مدنی به دو موضوع خیلی حساس بود؛ یکی رسیدگی به مجروحان جنگ و دوم شرکت در مجالس شهدا.
وقتی که آیتالله مدنی کادر بیمارستان را مؤاخذه کرد
صمد شیرپز درباره این موضوع اینگونه روایت میکند: «در یک مقطعی به آیتالله مدنی گفته شد که به مجروحان جنگ در بیمارستان سینا رسیدگی نمیشود. ساعت ۱۲ شب آیتالله مدنی به من گفت که با رئیس بهداشت تبریز و استاندار هماهنگی انجام شود و امشب به بیمارستان برویم. آن شب با این دو مسئول به بیمارستان رفتیم و دیدیم که طبق گزارشهای دریافتی، کادر بیمارستان خوابیدهاند و مجروحانی که جراحت شدید داشتند و درد میکشیدند رها شده بودند. آیتالله مدنی با دیدن این شرایط خیلی ناراحت شد و گفت: شما نباید بخوابید بایستی شبها به اینها رسیدگی کنید! یکبار هم که با استاندار درباره همین موضوعات و رسیدگی به امور مردم صحبت میشد، او به آقای مدنی گفت: حاجآقا شما به این کارهای کوچک رسیدگی نکنید، آقای مدنی پاسخ داد: اگر به کارهای کوچک رسیدگی نکنیم، کار بزرگ میشود؛ دیگر از عهده کار بزرگ نمی شود بر آمد و از کنترل خارج می شود.»