تاریخ : 1404,چهارشنبه 02 مهر15:30
کد خبر : 121408 - سرویس خبری : جانبازان

از عشق تا تنهایی!


از عشق تا تنهایی!

تصور کنید، زنی جوان که در بهار زندگی‌اش، با جانبازی پیوند می‌بندد که تنش پر از ترکش‌های جنگ است و روحش زخمی از خاطرات جبهه‌ها. او نه‌تنها همسر، بلکه پرستار، مادر، و ستون خانه می‌شود ....

داود گودرزی

فاش نیوز - جناب آقای قالیباف، نمایندگان محترم مجلس، ای نگهبانان میراث ایثار و شهادت، ای کسانی که بر مسند تصمیم‌گیری نشسته‌اید و دستانتان کلید عدالت را در اختیار دارد، آیا تا به حال صدای ناله‌ای خاموش را شنیده‌اید؟ صدای زنی که سال‌ها چون شمعی در کنار جانبازی سوخته، پروانه‌وار گرد بسترش چرخیده، و حالا در سکوت شب‌های تنهایی، با خاطرات زخم‌های التیام‌نیافته‌اش دست و پنجه نرم می‌کند؟

این متن، نه یک مقاله خشک و رسمی، که فریادی احساسی است از عمق دل‌هایی که با عشق پرستاری کرده‌اند، اما با بی‌مهری پاسخ گرفته‌اند. فریادی در برابر قانونی ناعادلانه که «حق پرستاری» را پس از فوت جانبازان، به‌ویژه برای جانبازان زیر هفتاد درصد، قطع می‌کند. گویی که عشق و فداکاری همسران، با مرگ همسرشان به پایان می‌رسد.

تصور کنید، زنی جوان که در بهار زندگی‌اش، با جانبازی پیوند می‌بندد که تنش پر از ترکش‌های جنگ است و روحش زخمی از خاطرات جبهه‌ها. او نه‌تنها همسر، بلکه پرستار، مادر، و ستون خانه می‌شود. شب‌ها بیدار می‌ماند تا دردهایش را تسکین دهد، داروهایش را به موقع برساند، و با لبخندی بر لب، غم‌هایش را پنهان کند. سال‌ها می‌گذرد، موهایش سفید می‌شود، دستانش لرزان، اما عشقش همچنان چون رودخانه‌ای جاری است. این زن، نماد ایثار است؛ ایثاری که نه برای مدال و نشان، که از عمق قلبی عاشقانه برمی‌خیزد. حالا، پس از فوت جانباز – آن لحظه تلخ که آسمان بر سرش فرو می‌ریزد – چرا باید «حق پرستاری» قطع شود، به‌ویژه برای همسران جانبازان زیر هفتاد درصد؟ آیا درصد جانبازی، معیار عشق و فداکاری است؟ آیا زنی که سال‌ها برای جانباز زیر هفتاد درصد پرستاری کرده، کمتر از دیگران ایثار کرده؟

او که شب و روز برای حفظ حیات همسرش جنگیده، که با صبر و عشق، رنج‌های اعصاب و روان او را تاب آورده، آیا سزاوار نیست که پس از این همه فداکاری، حمایت شود؟ آیا همسر جانباز، پس از فوت همسرش، حق زندگی ندارد؟ او که سال‌ها زندگی‌اش را وقف کرده، حالا در تنهایی و بی‌پناهی، و چگونه روزگار بگذراند؟

آیا او نباید بتواند با آن مبلغ ناچیز – که هرگز جبران فداکاری‌اش نمی‌کند – زندگی آبرومندانه‌ای داشته باشد؟ زندگی‌ای که در آن، حداقل بتواند گل بر مزار همسرش بگذارد، یا لبخندی بر لب فرزندانش بنشاند. آن مبلغ پرداختی، هرچند اندک، می‌تواند چون قطره‌ای باران بر کویر دل شکسته‌اش ببارد؛ مرهمی بر سال‌های بی‌خوابی، بر اشک‌های پنهان، بر دستانی که از شستن زخم‌ها خسته شده‌اند.

چرا نباید این حق ادامه یابد؟ مگر نه اینکه جانبازان، قهرمانان این سرزمین‌اند و همسرانشان، شریک آن قهرمانی؟ این تمایز، چون خاری در چشم عدالت است. آیا نمی‌توان این قانون را بازنگری کرد تا همسران جانبازان، زیر هفتاد درصد هم پس از فوت، احساس کنند که جامعه قدردانشان است؟ احساس کنند که ایثارشان، ابدی است نه موقت. مسئولان محترم، همسران جانبازان را دریابید. آنها که سال‌ها در جبهه خانگی جنگیدند، با درد و رنج همسرانشان دست و پنجه نرم کردند. قطع حق پرستاری، روحشان را می‌شکند. آیا این است قدردانی از ایثارگران؟ آیا این است میراث انقلاب و دفاع مقدس؟

دستانتان را به سوی عدالت دراز کنید؛ قانونی را تصویب کنید که با عشق سازگار است. بگذارید همسران جانبازان زیر هفتاد درصد هم بدانند که جامعه، هرگز فراموششان نمی‌کند.

این نه‌تنها عدالت، که انسانیت است.

|| داود گودرزی(آزاده و جانباز)