سه شنبه 22 دي 1394 , 14:17




مثنوی «انتقام»
بسم ربّ الشّهداء والصّدیقین
مثنوی «انتقام» تقدیم بهتمامی شیعیان و منتظران راستین حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
بِسم رَبِّ الفاطمه، یاس کبود
نقطۀِ غمبارِ پرگار وجود
سینه میسوزد زِ داغِ فاطمه
سوز و سازی تا ابد بی خاتمه
کوچه و یاسِ غریب و اشک و آه
ضربِ سیلی، کَرده نیلی، رویِ ماه
شیعه از این غم کُجا یابد خلاص؟
بینِ دیوار و دری، جا مانده یاس
دست و بازو بسته حیدر را نگاه
پُشتِ دَر میاُفتد از پا خَسته ماه
غرقه در خون با علی سازد وِداع
آن حَرَم را کرده با جانش دفاع
بی مزار و بینشان ، بانوی عشق
یارِ غمخوار علی در کویِ عشق
شیعه یعنی داغِ زهرا داشتن
با علی شوقِ علم برداشتن
شیعه یعنی یک مزار بینشان
سینه از سوزِ ولا آتشفشان
شیعه یعنی، بینهایت بیکَسی
همچو زهرا بر علی دلواپَسی
شیعهایم و قومِ عاشقپیشهام
اهل مهر و منطق و اندیشهایم
چون سعودیها نه ایم از اهلِ کین
بادهنوشیم از خُم عینالیقین
ما ز نسل آرشیم و گیو و طوس
کِی هراسیم از هجومِ اشکبوس
روم و تازی، ترک و تاتار و عرب
نام ایران از شکوه آرد به لب
تخمۀِ رستم زِ نسل زالِ زَر
کِی کُند از جنگ با ظالم حذر
رَخشِ ما را بار دیگر زین کنید
آن نشانِ کاوه را آذین کنید
کاویانی، کو درفشِ پُر غرور
تا برافرازم به لشکرگاهِ نور
آریایی لشکری حیدر خُروش
آمده خون در رگ آنان به جوش
ای کمانگیران کمانها زه کنید
یاوری باید که با کاوه کنید
ای سپاه آرش و گودرز و گیو
کعبه را باید گرفت از دست دیو
کعبه تا کِی بندیِ ضحاکها
جویِ خون تا کِی روان بر خاکها
از یمن تا کِی بخیزد اشک و آه
تا به کِی گوید علی دردش به چاه
دستوپا تا کِی زند در خون دمشق
سر به نیزه تا کِی از مردانِ عشق
عالمی آشفته از جورِ سعود
جاری از خونِ شهیدان گشته رود
صعده صنعا، حَجه، فوعه تا حلب
گشته از ظلم سعودی جان به لب
حیدری باید کُند فتحِ ریاض
پس بگیرد از سعودیها حجاز
هم علمداری چو عباسِ علی
همچونان قاسم سلیمانی یَلی
تا بهصف سازد سپاهِ شور و شِین
با نوایِ یا لثارات الحسین
شیعه مردان آبروداری کنید
کربلا برپاشده کاری کنید
کُنج خانه اِی زپا بنشسته ها
عهد یاری با ولایت بستهها
وقت آن شد تا علمداری کنید
نهروان را با علی یاری کنید
کعبه را باید گرفت از اَهرِمَن
فتحِ مکه باید از سَمتِ یمن
کربلایی گشته برپا در میان
یا لثارات الحسین ای شیعیان
محشری اِی عاشقان بر پا کنید
انتقامِ سیلی زهرا کنید
در میان بربسته باید ذوالفقار
همچو حیدر بر شهادت بیقرار
تیغ باید تا که رویارو زنیم
چون علی بر عَبدُوَد هِی هو زنیم
با سعودی این مُدارا تا به کِی؟
دست و بازو بسته ما را تا به کِی
اذنمان ده حضرت سید علی
مکه گیریم از برایت ای ولی
ایخوشا اندر پیات خواندن نماز
با سلیمانی پس از فتحِ حجاز
با خراسانی علم بردارها
یا لثارات الحسین، عمارها
گِرد حیدر مجمع یاران بَسی
یار صادق چون ابوذر کو کَسی؟
اَینَ عمار آن به لب آورده پیر
یاریِ یاران به او بَس گشته دیر
همچو اَشتَر جانبهکف بنهاده کو؟
کرده نوش از خُم، غدیری باده کو؟
نهروان را با علی عمار کو؟
چون نمر آن شیخ سر بر دار کو ؟
لشکری باید همه عمارها
تا سعودی را کِشد بردارها
ای قمر رویان علمداری کنید
با ولی در کربلا یاری کنید
انتقامِ آن رُخ نیلی کنید
هم قصاص او که زد سیلی کنید
او که از سر معجر زهرا کشید
او که خونِ قلبِ حیدر را چِشید
قومِ من از او بگیرید انتقام
او که آتش زد به عاشورا خیام
قومِ من باید همه مُختار شد
با وَلی باید علم بر دارشد
ای زنسل کاوهها باید قیام
ظُلم ضحاکان بگیریم انتقام
نعره هر ذره زند، «منصور اَمِت»
آمد از سمتِ خدا دستور، «اَمِت»
انتقام از آنکه پهلو را شکست
دست و بازویِ علی از کینه بست
انتقامِ آنکه زد بر فرقِ عشق
بر اسارت برده زینب را دمشق
انتقامِ آن سهساله یاس را
انتقامِ حضرتِ عباس را
شیعه مردی کو به پا خیزد به عشق؟
تا که یار آید یمن را چون دمشق؟
تا بگیرد انتقام فاطمه
تا دهد بر رنجِ شیعه خاتمه
از سعودیهایِ فرتوت و خرفت
انتقام ای شیعیان باید گرفت
یا لثارات الحسین اِی یارها
فتح مکه باید اِی اَحرارها
هان زِ جا خیزید ابوذر وارها
مکه تا گیریم از این کفتارها
از سعودیها بگیریم این تقاص
انتقام از آنکه زد سیلی به یاس
آنکه فرقِ حیدری را چاک کرد
بی کفن مولایِ ما در خاک کرد
آن شکسته عهد و پیمان غدیر
او که ناموسِ علی را بُرد اسیر
خون به جوش آمد به رگهامان وَلی
اذنِمان ده حضرت سید علی
تا بگیریم از سعودیها حجاز
بیرقت در مکه آریم اهتزاز
سینه مالامال درد است ای دریغ
باده نوشد حَنجرم از لعلِ تیغ
شیعه را باید بخیزد لشکری
تا نمیرد راه و رسمِ حیدری
تا بگیریم از سعودی مکه را
تا برانیم آلِ شیطان از حرا
جانِ زهرا یاس سیلی خوردهات
مادرِ وقت جوانی مردهات
جانِ یاسِ پشت در اُفتادهات
قَد کمانِ دل به حیدر دادهات
ای پریشانخاطرت شام و عراق
یوسف زهرا دگر بس کن فراق
کِی شود تا در سحرگاهِ حجاز
پرده از رخ افکنی یکسو به ناز
کِی شود در مسجد الاحرامِ یار
خود بگویی سَر شد آخر انتظار
کِی شود بانگ اَنَالمهدی زَنی
ریشۀِ ظلمِ سعودی را کَنی
دلپریشانم، وَلی را یار کو؟
چون سلیمانی، ابوذر وار کو؟
ای بهظاهر با علی یاران بَسی
یارِ صادق چون ابوذر کو کَسی؟
کو علمداری چو اَشتَر اهلِ عشق
تا بگیرد با سلیمانی دمشق
دلپریشانم ولی را فتنهها
کُهنه یارانش کُنند او را رها
گو رهایت کُهنه یاران آورند
فتنهها با تو هزاران آورند
گر رَها گردی میان تنها و تک
با تو میمانم، جگرخونِ فدک
با تو عماری خوشا ای پیرِ عشق
تا بگیری مکه را همچون دمشق
ای تَشیُع را علم بگرفته دست
کربلا برپا کنی مارا خوش است
ای رُخت آیینۀ حیدر نما
یا لثاراتَ الحسین اِی پیرِ ما
از نیام آور برون تیغ دودَم
بیرقِ سرخ حسینی کن عَلَم
اذنمان ده بر جهادِ با سعود
او که معجر از سر زهرا گُشود
از سعودی تا بگیریم انتقام
ذوالفقارت را برون کش از نیام
ای خراسانی «اَمِت» این آل پست
آنکه از کین پهلوی زهرا شکست
نادر اِی در ظُلمتِ اسکندری
ای منافق دشمنِ پیغمبری
وعدۀِ حق را مگیرش سَرسَری
میزنم کوسِ تو از رسواگری
ای نمک را در فساد آورده غَرق
ای به فرعونی شده ظالم به خَلق
حُکم حق را بر تو جاری میکنیم
غرقه در نیلت به خاری میکنیم
به امید ظهور حضرت یار ...
وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ
سحرگاه یکشنبه 20 دیماه 1394 – منصور نظری
اخر اینهمه استعدادخدادادی و تراوش شعر!!! آنهم بااین سرعت و به هرمناسبت و گاها در یکی دوروز!! واقعا مگه میشه...مگه داریم.
دکترجان اقدام کن برادر




واقعا ایشان هر دو روز یه مثنوی می سرایند ... ؟؟
احسنت ... طیب الله ... باریکلا ... ماشالله ...