شنبه 10 بهمن 1394 , 14:17




مثنوی «ایران سرای دلیران»(پایانی)
در پاسخ به گزافهگوییهای مار دوشان آل سعود در تهدید ایران اسلامی قسمت پایانی از مثنوی «ایران سرای دلیران» تقدیم به دلیرمردان و شیر زنان وطن همیشه سربلندم ایران اسلامی
بسم ربِّ العاشقان بر علی
سینهها از عشق زهرا صیقلی
کربلا را رهسپاران دمشق
با علی در شهر دل شبگرد عشق
با سلیمانی علم بر دوشها
از خُمِ عشق علی مِی نوشها
آن مدافعها حرم را در بلا
رهسپاران دیار کربلا
در پاسخ به گزافهگوییهای مار دوشان آل سعود در تهدید ایران اسلامی قسمت سوم از مثنوی «ایران سرای دلیران» تقدیم به دلیرمردان و شیر زنان وطن همیشه سربلندم ایران اسلامی
هلا ای ملک زادگان حجاز
به شام و عراق و یمن فتنه ساز
به خاک و به خون کِشته شام و یمن
به آتش کِشانیده دشت و دمن
ز شیخ نمر سربُریده زکین
ز کین علی کُشته مردانِ دین
ز ایرانیان بر شما این پیام
بگیریم از آل سعود انتقام
به خون شهیدانِ در راهِ عشق
مدافع حرم را به شهر دمشق
به تنهاییِ یاسِ نیلی قسم
به آن صورت خورده سیلی قسم
به پهلویِ بشکستۀِ فاطمه
به قلب ز غم خسـتۀِ فاطمه
بریده به دستانِ از تن قمر
به ششماهه طفل جدا گشته سر
به مویِ رقیه که آتش گرفت
به بُغضی که از او حیاتش گرفت
به رنجی که زینب دمادم کشید
به دوشِ دلش کوهی از غم کشید
به اشک و به آه و به سوزِ رُباب
به ششماهه طفلِ عطشناکِ آب
به آن سر که بر نیزهها گفت اذان
به مرگِ شقایق به دست خزان
به فرقِ دوتایِ علی در سجود
که ما مکه گیریم از آل سعود
به یاری مهدی سحرگاه راز
بگیریم از آل سعودی حجاز
قسم بر جگرخونیِ اهلِ عشق
به خونِ شهیدانِ جنگِ دمشق
قسم بر شهیدانِ آلاله فام
بگیریم از آل سعود انتقام
و بتهای در کعبه را بشکنیم
و آتش به کاخ سعودی زنیم
الا بَرده زادِ یَهودا نهاد
شنودم که گفتی ز جهل و عناد
به شهر غریبان ز لاف زیاد
ز اهریمنی آن دهانگشاد
توانی به ایران کشی لشکری
و بر مُلک شیران هجومآوری
درآری یلان را به فرمانبری
و مردانِ ایران به بندآوری
دلیران به بند مذلت کِشی
و بر نقشِ رستم به خون خط کِشی
و بر ارتش ما شکست آوری
و تسلیم ما را به دست آوری
بگیری تو ایران به جنگآوری؟!
درفش کیانی به چنگ آوری؟
و زیر و زبر آوری طوس را ؟!
و گردن زنی مرد ناموس را؟!
جهانگشته مسحور فحشایِ تو
چنین خَبط اگر کردهای وایِ تو
که مردی اگر نِی مُخنَّث کَسی
و بر جنگ با ما نه دلواپسی
بیاور گران لشکری در میان
و تازان بیا سویِ ملک کیان
و ما را نشان ده به غوغای جنگ
که مردانهای و نِئی اهل ننگ
اگر یک نشان داری از نامِ مرد
به ایرانزمین آ، ز بهر نبرد
ز رومی و تازی بیاور بَسی
نما ائتلافی به هر ناکَسی
ز دریا، زمین، آسمان، کن هجوم
ببار آتش و خون بر این مرز و بوم
ز مردی نمایان هرآن داریَاش
بخواه از یهودا تو همیاریَاش
بیا تا ببینی تهمتن یلان
که کوبد سرت را به گرز گران
ببینی تو تا جنگ نامآوران
به نام علی ما قیام آوران
چو رستم هزاران یلِ صفشکن
همه جان فداییِ دین و وطن
همه، حیدر حیدر به لب پُرخروش
و از حوض کوثر بلا کرده نوش
به سربسته سربَندۀِ یا حسین
و غوغا به پا کرده پرشور و شین
میانبسته تیغ دودَم ذوالفقار
و رستم شکوه و علی باوقار
به خصم آوریم آنچنان تاختن
و سرها ز تنها برانداختن
که روز آورد دامنِ شب پناه
و ماه آورد خانه در چشم چاه
که عرش و ز مین و زمان یار ماست
و دست خدا خود نگهدار ماست
بسم ربِّ العاشقان بر ظهور
آن قدح نوشانِ صهبایِ طُهور
رهسپاران، کربلا را از دمشق
آن علمدارانِ لشکرگاهِ عشق
با سلیمانی به جانبازی بهپیش
آن به زهرا (س) عاشقان لاله کیش
قسمت چهارم و پایانی مثنوی «ایران سرای دلیران» تقدیم به منتظران راستین ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف
ز روز ازل تا ابد بوده این
شکوه و فر ملک ایرانزمین
ز رومی و تاتار و ترک و عرب
بَرَد نام ایران به لب از ادب
چو ایران سرایِ دلیرانِ مرد
هراسد جهانی ز ما از نبرد
ابرقدرتان پیش ما خار و پَست
هراسان ز ما خوردنِ ضربِ شست
اگر چپ کُند کَس نگه خاک ما
سرش بسته آید به فتراک ما
درفش کیانی چو گردد فراز
ز وادیِ روم و زِ ملک حجاز
همه سر به پیشش فرو آورند
و اعزازِ ایران نکو آورند
که این بوم و بر دارد از حق سِرِشت
و گردیده از عشق زهرا بهشت
به هر گوشِه این خاکِ عنبر سِرِشت
فلک لاله و یاس و مریم بِکِشت
کجا خاک ایران بود جای خَصم
نباشد خدا را چنین عهد و رَسم
که این ملکِ زرخیزِ ایرانزمین
گُهر جامه بَرکرده ابریشمین
دیارِ یلانی چو بهرام و طوس
ز جنگآوری آسمان را به کوس
نه تن دردهد بند و زندانِ کَس
اگر زنده باشد در او یکنفس
که ایران سرایِ شکوه است و فَر
و جولانگه شرزه شیرانِ نر
به فتراک ما جمله آید به بند
مَه و مِهر و گردون، سِپهرِ بلند
جهان دار هستی بود یار ما
و دست علی خود نگهدار ما
و مردانه عبّاس، علمدار ما
سلیمانی آن کُهنه سردار ما
ز ما بشنو ای آل ضحاک پست
ندارد سپاه دلیران شکست
کجا تخمۀ زال و رستم ز جنگ
هراسان بود از سر نام ننگ
بدین بوم و بَر زنده تا یکتن است
به جانش نگهبان این میهن است
نه اینجا بهجز مقتل دشمن است
نه ایران قدمگاه اهریمن است
به ایران هرآنکَس کند بد نِگاه
و یا کرده کوچکترین اشتباه
چُونان کاوه از جان گذر کرده مست
درفش کیانی گرفته به دست
کِشیمش به بند و هلاکش کنیم
و بدعاقبت چون ضحاکش کنیم
بگفتم بدانی سعودیِ پست
غرور دلیران ندارد شکست
تو را گفتم ای آلِ اهریمنی
که کم لاف بیهوده با ما زنی
چو ایران بود مُلکِ مردانِ حق
بُوَد ایمن از هر فنا و زَهَق
به گور این برد آرزویِ محال
هر آنکس که خواهد به ایران زوال
که جاوید و پاینده ایران ماست
چوعاشقترین خاکِ بر کربلاست
هر آنکس که تهدید ایران نمود
به دست خود او خانه ویران نمود
که بازیِّ با نره شیران بسی
خطر دارد و ترس و دلواپسی
تو را گفتمت این سخن تندوتیز
بدانی که ما را نباید ستیز
دگر خود تو دانی سعودیِ پست
که افسانۀِ ما چنین بود و هست
بخوان تا بدانی که ایران کجاست
قدمگاهِ مردانِ پاکِ خداست
کُنی دست اگر خیره از پا خطا
کنیم از میانت سعودی، دوتا
توانت نباشد چو با ما نبرد
خموشی گزین پیشِ مردان مرد
لب از لب اگر واکند پیر ما
شود یکشبه مکه تسخیر ما
سعودی اگر جنگ ما تن دهد
اگر پیر ما اذن رفتن دهد
به شور دلیریِ مردان عشق
بگیریم از او مکه را چون دمشق
به یاری مهدی (عج) سحرگاه راز
بگیریم از آل سعودی حجاز
بر این شام ظلمت سحر بس قریب
جهان گشته سرمست از بوی سیب
خبر میدهد حال زار دمشق
که شاید ظهور آورد شاه عشق
دعا باید ای قوم عاشق کنید
تمنای آن صبح صادق کنید
که گُمگشته شاید بیاید ز راه
بر این شام ظلمت زند سر پگاه
جهان تشنهکام شراب ظهور
غباری به پا گشته نزدیکِ دور
که داند که شاید ز ره آید او
و ما را ظهور آورد شاید او
الا گَشته گُم بی تو ما را نَهَج
خدا را خدا را که عَجِّل فرج
به امید ظهور حضرت یار .....
آدینه نهم بهمنماه 1394 منصور نظری




یه ساعت پیش به حا ج خانم گفتم میشه یه اسفند دود کنی ؟ گفت ها چیه کی چشت کرده ؟
گفتم حقیقتش از شب تا حالا می خواستم بهت بگم ولی روم نشد ..
راستش رفع نظر می خوام برای برادر نظری ؟ گفت کجاس ؟ گفتم فاش نیوز ..
گفت هم نکنه سر کارت گذاشته باشن .؟؟ . گفتم نه بابا این دفعه حکایت چیز دیگه ایه ؟
برادر نظری شعر می نویسه قد یه شاهنامه هر دو روز یه بار .. ماشالله .. چشم زیر پاش گفتم از همه بیشتر ما ذوقشو می زنیم حالا می ترسم خدای نکرده چشش بزنم .. اینم دو هزار تومن صدقه سلامتیش .. بی زحمت یه اسفندی به نیتش دود بده !
برادر نظری ماشالله ..ماشالله ... ماشالله ...
راستی میگم میشه برای فردا که آغاز جشن دهه فجره درباره فاش نیوزیها شعر بگی .. ؟ با تشکر