پنجشنبه 05 فروردين 1395 , 13:53




نیست بابا در کنارم روز عید!
عید شد عباسِ زینب کیش ما/ جای تو خالی است بابا پیشِ ما/ بی تو بابا اولین تحویلِ سال/ خنده بر لب تا ابد بر من محال
منصور نظری- عیدانه ای تقدیم به خانواده های داغدار شهدای مدافع حرم
دخترم من با دلی لبریز عشق - گشته بابایم شهیدِ در دمشق
دلشکسته بیکَس و تنها و تک - قد هلالی همچو بانوی فدک
تا سحر شب همدمِ من اشک و آه - بهر بابا دیده میدوزم به راه
مادر و من تا سحر لبریز درد - میکِشیم از سینه پُرغم آه سرد
شد سحر بابا نیامد باز که - پس کِشد دردانه دختر ناز، که؟
هشت شد ساعت و سالِ نو رسید - نیست بابا در کنارم روز عید
در کنارِ عکس بابای شهید - سال شد تحویل و آمد روز عید
مادر و من لحظۀِ تحویل سال – رفته در آغوش بابا هم خیال
مثل هر روزِ تمام هفتهام - قاب عکسش را بغل بگرفتهام
یاد او در نوبهاران میکنم - عکس او را بوسهباران میکنم
سال نو بابا مبارک بر تو باد – دخترت را بردهای بابا زِ یاد
در میانِ سفرۀِ دلتنگیام - رنگِ مشکی تخممرغ رنگیام
بی تو بابا دخترت دلسوخته - آتشی در سینهاش افروخته
بس کشیدم از غم و داغ تو آه - سبزۀِ عیدم شده بابا سیاه
هفتسین درد و رنج آه و اشک - بر زمین افتاده بیرق، پاره مشک
عاشقِ عباسیِ زینب، سلام - کرده از داغت دل من تب، سلام
ای شهید کُشتۀِ دور از وطن - ای کفنپوشیدۀِ صدپاره تن
ای قرارت بوده با من آمدن - سال نو شد پس کجایی عشق من؟
های بابا، قول برگشتن چه شد - وعدهات با من دم رفتن چه شد؟
غرقه در خون قامتت معنایِ مرد - دخترت قلبش شکسته بازگرد
عید شد عباسِ زینب کیش ما - جای تو خالی است بابا پیشِ ما
بی تو بابا اولین تحویلِ سال - خنده بر لب تا ابد بر من محال
بس که با من غصهات را خوردهاند - بی تو شببوها همه پژمردهاند
بی تو ساعتها همه میایستند - پستههای عید خندان نیستند
یادم آید عید سال قبلتر - نازهای من به آغوش پدر
لحظۀِ تحویل سال او را بغل – از لب او بوسههای چون عسل
او که بر من عاشقی را یاد داد - یاد بادان روزگاران یاد باد
تا همیشه چشم من از اشک تر - یاد باد آن عیدهای با پدر
به امید ظهور حضرت یار ..
دوم فروردین 1395
می خواهم با هم یک گپ مردانه داشته باشیم ، من هیچ رودربایستی با تو ندارم و تا کنون که 5 سال است در فاش نیوز مطلب می زنم ، از تمام نوشته هایم دفاع کرده و خدای نا کرده پشیمان حرفی که زده ام نیستم .
آقای خاکپور در دیباچه مطلبم تو را دعوت می کنم که نوشته های مرا ملعبه دست خودت نکن و از انداختن تیکه کمی به خود بیا مانند( دندان دو میلیونی) یا فخر فروشی در ابراز( خوشبختی) خودداری کنی.
من کجای داستان تو بودم ، اما یک نکته را با تمام فهم و درک خود متوجه نشدی .
آقای خاگپور زندگی خانوادگی یک جانباز 70 در صد با یک جانباز 5 درصد وحشتناک تفاوت دارد .
خوب مجروحیت تو از کجاست آیا اگر فرزند یک جانباز تعادلش را مادرش از دست دهد و بچه سرنگون شود و تو فقط نظاره گر این فرجام تلخ باشی و قادر نباشی به مادر و بچه کمک کنی چه حالی پیدا می کنی؟
نگاه کن گفتم مردانه داریم گفتگو می کنیم این ویلچر جانبازان نخاعی به جاهائی می رود و گاهی گیر می کند و خاکپورها فقط نظاره گرند.
مگر من شماره ات را در اینترنت پیدا نکردم و به تو زنگ نزدم؟
وقتی شرایط خودت را تلفنی گفتی آرزو داشتم آنقدر قدرت داشته باشم که کمکت کنم(حالا هر چه گفتی بین ما محفوظ ما هم آنقدر بی شعور نیستیم زندگی خصوصی دیگران را در دایره زنگی بریزیم و فیلم هندی درست کنیم)
حالا آقای خاکپور فکر نمی کنی کمی کج فهمی کردی و حرمت سایت فاش نیوز را خدشه دار کردی؟
اصلا" زیبنده نیست در این سایت این حرفها زده بشه ، اما شما جنان بر طبل باطل کوبیدی که صدایش پرده های گوش منو لرزوند.
آقای خاکپور درست است که من هم جانباز 70 در صد هستم اما از 30 سال پیش روی پای خودم ایستادم و به احدی اجازه دخالت به زندگی خود ندادم و فقط وفقط حالا که گفتم به همسرم بی نهایت مدیونم هر چه را بلد نبودم از او یاد گرفتم و فرزندی دارم که پسری رعنا ، موفق و سر به زیر که کارشناسی حقوق را گرفته من با همین ها خو.شبختم ، مگر خوشبختی غیر آن است که از نعمت های خداوند بهره برده و از زیبائی های آن استفاده کنیم.
آقای خاکپور یک تفاوت در من و جانبازانی که شاید مشابه من باشند این است اگر مرا ببینی می گوئی امکان ندارد 30 درصد بیشتر باشی چون خداوند آنقدر مرا دوست داشت که مجروحیتم به نحوی درآورد که یک معجزه بود کسی روی مین والمر رود اصلا" زنده بماند خدا در حق من معجزه کرد و به نحوی قابل تحمل مرا به این دنیا برگرداند
آقای خاکپور بنده اشتباه کردم و چون خوب نمی شناختمت یک شوخی کردم ،حال سزاوار این همه هجمه بودم ؟
من از طرف خودم از شما معذرت میخوام و دیگر تکرار نمیشود .
از اینکه این محل را محل کلامم با آقای خاکپور قرار دادم از آقای ساقی پوزش می طلبم ،بلاخره آستانه تحمل قنبری وفا همین است. .
چه خوب است به سالهای جنگ ایران و عراق نگاهی کنیم که از میان کشورهای مرتجع عرب خلیج فارس که همه به صدام کمک های مالی و نظامی سنگینی می کردند فقط کشور سوریه بود طرف ایران را داشت و به ما تسلیحات داد.
حال چگونه بگویم جنگ داخلی سوریه و حمایت از بشار اسد به ما مربوط نیست .
وقتی حزب الله لبنان را حمایت کردیم ارتش مکانیزه اسرائیل را به زانو در آورد و سید حسن نصرالله یک دوست فداکار و قهرمان معرفی شد و حسن نصرالله دست آقا را می بوسد و می گوید ما هر چه داریم از شما است و امروز حزبالله یک ارتش منظم و کلاسیک جهانی دارد و هنگام حضور حزب الله در سوریه ورق جنگ برگشت و افتخارات زیادی نصیب اسد شد .
امروز اگر ما اسد را تنها بگذاریم در حق ملت سوریه چه حرفی برای گفتن داریم.
پس بیائید قدر شناس کمک های دیروز سوریه باشیم ، تازه ما نیروی پارتیزان نداریم بلکه کارشناسان ما مانند حاج قاسم نیروهای ائتلاف را هدایت می کنند و ما نمی توانیم نسبت به آینده اسد بی تفاوت باشیم ، همانطور که آنان با ما رفتار کردند.
انشالله بزودی آرامش در سوریه حکفرما شود و مردم سوریه خود منتخب خود را برگزینند.
سوریه بدون حضور اسد خط قرمز جمهوری اسلامی ایران است ، حال خود مردم انتخاب کنند.
امیدواریم این جنگ 5 ساله هر چه زودتر فروکش کند و مردم خانه های مخروبه خود را به امید یک کشور آزاد و مستقل از نو بسازند و دوباره جنگی پایان پذیرد. به امید آنروز
بزرگوار از نگاه من فضای مجازی یه عرصه ای است برای بیان نظر . کسی که وارد این عرصه می شود می تواند خودش را غیر آنچه هست معرفی کند . اما یکی مثل من که به زمین و زمان می گوید محفل نشین فاش نیوز و چند سایت دیگر است چیزی برای پنهان کردن ندارد . اوایل اسم مستعارم را می گفتم اما بعد گفتم بذار ببینم قادر به تشخیص من هستند یا نه ؟ حتما می پرسی چرا اینکار را می کردم .
برای اینکه بدانند بدی بعضی ها از حد گذشته چنان که من حاضرم آن را رسانه ای کنم . بدیها بحدی است که موضوع حرف خانوادگی نیست . فکر نمی کنم جناب خاکپور در حال بیان مسائل خانوادگی است ؟ روح نوشتارش کاملا مکنونات قلبی او را بیان می کند ! او هم مثل من از اجحاف و تبعیض متنفر است . گاهی ظلم را یک تشکیلات روا می دارد و گاهی مجموعه افراد ادعا دار ...
جنابعالی چه خوب است شماره تلفن خود را به من هم بدهید ... تا بیشتر برایتان توضیح بدهم . من قدرت این را دارم که از فحوای سخنان کسی بفهمم چه میزان به حفظ ارزشها پایبند است . از خیلی ها بریدم چون میزان عدم پایندیشان به ارزشها باعث سقوط تدریجی آدم می شود .
بزرگوار دیروز هر چه کردیم در راستای حفظ ارزشها خوب بود ولی مال دیروز است ... بیا بگویم آن دیروزیها امروز چه کارها که نمی کنند ؟
نوامیس مردم از اشتباهات آنها به خطا و گمانهای بد کشیده می شوند در حق رزمندگان و جانبازان دیگر ... من الان کارم این شده در باره این موضوعات در این سایت و چند سایت اجتماعی دیگر مطلب می نویسم . بیشتر کامنت می نویسم که خواننده بیشتر داشته باشد . آنقدر که در این سایت مخالف دارم در آن سایتها ندارم و من به شدت متعجبم !
اینکه شما فرمودید به کسی اجازه ندادید در زندگیتان دخالت کند خیلی خوب است ولی شرایطی هست که به دیگران این اجازه را نمی دهد . مثلا فکرشو بکن خودمن ۲۰سال پیش با شما گفتگو می کردم چه واکنش ایجاد می کرد ؟ پس لطفا در بیان نظرتان بیشتر تامل کنید . بزگوار منم دلم می خواهد مردانه با شما حرف بزنم . گاهی لای چرخ زندگی خاکپور و قنبرها چوب می ذارن که زمین بخورد ولی شما آن قدر قدرتت را برای کمک بکار نمی بری و هم فقط نگاه می کنی ؟ چرا ؟ کدام سختر است . افتادن ویلچر یا شکستن چرخ زندگی یه آدم از جفای نامردها ؟ دل ما صبور است و داروی صبر هم از این ور و اون ور می رسد . صبر کنی اگه فاش نیوز صلاح بداند یه هدیه برات دارم که ببینی .
دیگه اذان شد باید برم . فقط می خوام بدونی ما دوستت داریم و برای خوشبختیت از ته دل دعا می کنیم . تو هم برای افزایش صبر ما از ته دل دعا کن ...
یه چیز یادم افتاد که شب برایت می نویسم . دیگه باید برم . خداحافظ
چند سالی بود که جایزه مرغوب ترین ذرت شهر به کشاورزی پیر به نام «دیوید» می رسید.
همه می خواستند راز پرورش این محصول با کیفیت را بدانند. پس از اعلام اسامی برندگان خبرنگار سراغ دیوید رفت و پس از صحبت با او موضوعی متوجه شد که حسابی شگفت زده اش کرد: «دیوید از بذرهای مرغوب ذرت به همسایه هایش هم داده بود .»
خبرنگار پرسید : دیوید چطور می تواند دانه های مرغوب را با کسانی شریک شود که خودشان هم قرار است در مسابقه شرکت کنند؟
پیرمرد پاسخ داد: «چرا نباید این کار را انجام دهم ؟! باد بذرهای ذرت را از یک مزرعه به مزرعه دیگر منتقل می کند. اگر همسایه های من ذرت های خوبی نداشته باشند باد ان بذر های نامرغوب را به زمین من می آورد. پس اگر محصول مرغوب می خواهم باید به انها کمک کنم تا کشت خوبی داشته باشند.»
آری! کشاورز پیر به خوبی درک کرده بود زندگی انسانها به هم ارتباط دارد و می دانست اگر همسایه هایش محصول خوبی نداشته باشند او نیز نمی تواند محصول خوبی بدست بیاورد !
عاشقی پیداست از زاری دل اما هرگز کسی نمیتواند رنگ ریا و تزویر را پنهان کند زیرا در هر صورت در کلام و عمل بروز میکند و برخی افراد هستند که خوبی و بدی را بطور کامل تشخیص میدهند.




تا هست به لبهایم طوفان یک آهی
هرگز نبیند خیر ، ظالم ، قد یک کاهی