یکشنبه 19 ارديبهشت 1395 , 10:01




مثنوی «داغ شقایق»
بسم رب الشهدا و الصدیقین
به مناسبت شهادت جانسوز مدافعان حرم اهل بیت در جمعه خونین خان طومان، «داغ شقایق» عرض تسلیتی است به محضربقیه الله الاعظم اقا امام زمان روحی و اروحنا له الفدا:
قلب زینب یمِ خون از غمِ خان طومان است
در عزا گشته سیهپوش همه ایران است
پهلوی فاطمه را باز به در بشکستند
دست و بازوی علی را به غریبی بستند
فرق حیدر ز سرِ کینه به خون آغِشتند
جگر از حمزه به دندانِ تلافی کِشتند
کربلا گشته به پا وادیِ خان طومان را
غرقه در خون بنگر نعش علم گیران را
دست بستند ز یارانِ علی، یاغیها
نیزه کردند فرو بر جگرِ ساقیها
بس که در دل ز علی کینه فراوان دارند
جگر از حمزه برون کِشته به دندان دارند
پرچم سرخِ علمدار، زمین افتاده
تشنهلب ساقیِ سرمستِ حرم جان داده
غرقه در خون قمر و مشک و علم بسیارند
فاطمیون به جگر داغِ شقایق دارند
بر سر نیزه اذان از لبِ مَه میآید
قد کمان زینب رنجور ز رَه میآید
چشم زهرا نگران و دلِ او مضطرب است
یوسفِ فاطمه حالش به حلب منقلب است
لاله سر میزند از خاک زِ خون یاران را
بر سرِ نِی زده شب رأس علمداران را
غرقه در خون بنگر اینهمه را ماه، آقا
قائمِ آل علی آجرک الله آقا
میچکد خونِ دلِ ما به سحرگاه، آقا
وقت ان نیست بیایی تو از این راه، آقا
گشته برپا ز بلا دشت حلب را توفان
قتلعام آمده یاران تو در خان طومان
ای به قربان دلِ تنگ و صبورت آقا
نشده وقت دلارای ظهورت آقا؟
بسته اِی شیعه تو را عهد الست ازلی
وقت آنست بیایی دگر از راه ولی
ای علمدار ولایت ز غریبی باز آ
آخرِ قصۀِ عشقِ ازلی آغاز آ
ای خدا سکه زده بر تو ولی عهدی را
وقت ان شد که زنی نعره انا المهدی را
تا کجا تا به کدامین سحرِ دلتنگی
تارِ بشکستۀِ دل خسته زند آهنگی
بس کن آقا دگر این دوری بسیارت را
کُن وفا جانِ علی وعدۀِ دیدارت را
دلِ عُشاق به تنگ آمده از غم، آقا
قامت شیعه ز بارِ غمِ تو خَم، آقا
ای که گمگشته ترین یوسف هر انجمنی
وقت آن شد که ظهورانه نوایی بزنی
کُشت ما را غم دوری و فراقت آقا
شعله زد خرمن جان را تب داغت آقا
ای که آواره چشمان تو صد قافله دل
وقت آنست که بر ناقه ببندی محمل
وقت آنست که بر کعبه اذان را گویی
قصۀِ سرخ شهید رمضان را گویی
وقت آنست که بر دوش علم برگیری
از سعودیِ حرامی به حرم سر گیری
وقت آن شد که شبیخون به شب تار زنی
ساغرِ باده به میخانۀِ مختار زنی
طاقتی نیست که دل کُشتۀِ یاران بیند
لالههایِ شده پرپر به بهاران بیند
اشک زهرا شده از دیده به دامن جاری
پس چه کس میدهد او را به حلب دلداری؟
آه، یارانِ تو را پیر خراسان کُشتند
فاطمیونِ تو را حقنَشِناسان کُشتند
حکم و فرمان بده اِی پیر، سلیمانی را
کُن مهیا به حلب حملۀِ طوفانی را
چه شد ای میر و علمدار، حلب را یاری؟
وقت ان شد که تو داعش ز میان برداری
برفرازید علمهای خراسانی را
پس بگیرید حلب لشکر سُفیانی را
بُهتِ این دشتِ شقایق سحر آشفته کنید
انتقامِ همه یارانِ به خون خفته کنید
کرده کَر گوش فلک فاطمیون را فریاد
غیرتِ شیعه حلب را کند آخر آزاد
ننگ بر ما که حلب بندیِ داعش باشد
معجر فاطمه در دست فَواحِش باشد
تا بگیرد دل زینب نفسی آرامش
پس بگیریم حلب را به خدا از داعش
ای که گمگشته ترین یوسف هر انجمنی
وقت ان شد که ظهورانه نوایی بزنی...
به امید ظهور حضرت یار ...
18 اردیبهشت 1395 – منصور نظری



