شنبه 14 مهر 1403 , 18:00




شهیدی که دیر به سیدحسن رسید اما رسید!
ساعتها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند....
فاش نیوز - اسمش"علاء" است و کسی که از سرنوشت علاء بعد از شهادت سید حسن میگوید، محمد است. محمد میگوید میخواهد قصهی علاء را برایتان بگوید و اینکه علاء چطور سعی کرد سید را نجات دهد اما کنار او شهید شد. علاء یکی از افرادیست که که در تیم پزشکی برای نجات جان مردم بعد از بمبارانها حضور داشت.
آنها آن روز در محل بمباران حضور پیدا کردند. تعدادی از آنها تلاش کردند به سید برسند اما به علت استنشاق مواد موجود در اثر بمباران بیهوش شدند.
ساعتها تلاش کردند، رفتند و آمدند اما خبری از پیکرها نبود تا اینکه برخی خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند و فرصت خواستند. اما علاء اصرار داشت که من میخواهم بروم پایین، نمیخواهم استراحت کنم.
گفت، من چیزی برای از دستدادن ندارم(با اینکه علاء سه فرزند دارد). پس ماسک اکسیژن را به صورتش زد و پایین رفت.
علاء بیرون نیامد. برنگشت. چند ساعت بعد از استراحت، تیم پزشکی پایین رفتند و دیدند علاء کنار سید حسن دراز کشیده است. علاء ماسک را برداشته بود و به صورت سید گذاشته بود. تلاش کرده بود سید برگردد. برنگشت. علاء هم همانجا بیماسک با او رفت و تن بیجانش فریاد «بعد از تو خاک بر سر دنیا» شد."!
"هفهاف راسبی" هم دیر رسید، به سپاهیان عمر سعد گفت، یا ایّهاالجندُ المجَند، أنا الهفهافُ بن المهند، أبغی عیالَ محمّد. خداوندا! تو شاهد باش. ما نیز در این کوچه پسکوچهها دنبالیم. تو شاهد باش؛ آمدند آن قوم که دنبال بودند. دیر آمدند اما آخر آمدند...
***
هفهاف بن مهند راسبی بصری از تیره راسب و از قبیله ازد و اهل بصره بود. بنا به نوشته ی دانشمندان رجالی - مردی تهمتن، شیرافکن، کوه کن، تکسوار، نیکسیرت، و از پاکان و شجاعان بصره و از مخلصان جماعت شیعه بود.
هفهاف در عشق ورزی به امیر مومنان علیه السلام و محبت شاه ولایت و اطاعت از اهل بیت علیم السلام گوی سبقت از دیگران ربوده بود و در جنگ صفین ملازم آن حضرت بود. پس از شهادت امیر مومنان روزگارش را در خدمت حضرت مجتبی(علیه السلام) به سر رسید و پس از شهادت آن حضرت ساکن بصره شد تا اینکه شنید حضرت حسین (علیه السلام) از مکه عازم سفر عراق گردیده . هفهاف در عین اینکه بیرون از بصره سخت بود و فضای جاسوسی و رعب و وحشت بر آن دیار حاکم بود از بصره بیرون تاخت تا عصر عاشورا خود را به کربلا رسانید، بر لشکر عمر سعد وارد شد و پرسید: مولایم حسین علیه السلام کجاست؟ گفتند: تو کیستی و کجا بودی؟
گفت من هفهاف بن مهند راسبی بصری هستم برای یاری حسین علیه السلام آمده ام.گفتند: ما حسین را کشتیم و از اولاد و اصحاب او جز فردی بیمار و جماعتی از زنان و دختران باقی نگذاشتیم ،اکنون گروهی از لشکر عمر سعد به غارت خیمه های حسین هجوم برده اند!
دنیا در نظر هفهاف تاریک شد و آه از نهادش برآمد؛ بعد از شنیدن این خبر به سپاه دشمن هجوم برد و از چپ و راست حمله برد تا اینکه از همه طرف به دستور عمر سعد به او حمله شد و در محاصره قرار گرفت تا اسبش از پای درآمد و پیاده ماند. او پیاده به جنگ ادامه داد تا بر اثر کثرت جراحت به شدت خون آلود و مجروح گشت و جمعی از دشمنان او را محاصره کردند و نزدیک گودال قتلگاه به خاک افتاد و این یار باوفای حضرت نیز در آخرین دقایق بازمانده از آن مصیبت عظیم در لحظه های پایانی به سالار شهیدان پیوست. او ظاهراً هنگام شهادت بیش از 50 سال سن داشته است.
از رجزهای او در کربلا چنین است: ای سپاهیان تنظیم یافته و مجهز!
من هنهاف فرزند مهندم که از اهل بیت علیهم السلام و عترت محمد صلی الله علیه و آله حمایت می کنم.
امام سجاد در کنار قتلگاه او را دید و چنین گفت: درودت باد که هیچ چشمی پس از شجاعت و پاکبازی آل پیامبر کسی را چنین رزمنده و جانباز نیافته است.
هفهاف در بدریقه دعای زینب و امام سجاد علیه السلام به صحابه شهد آسمان نشینش پیوست.
پی نوشت:
تنقیح المقال، ج3،صص303-304،ذخیره الدرین،صص454-455.
منابع:
(1)یارانی از تبار عرشیان، حجت الله سروری،قم: بخشایش، 1391.صص288-289.
(2)آینه داران آفتاب، محمدرضا سنگری،تهران: سازمان تبلیغات اسلامی،1386،صص1399-1404.
(3)یاران شیدای امام حسین (علیه السلام)، استاد مرتضی آقا تهرانی، قم:باقیات،1385،ص338.



