03 ارديبهشت 1404 / ۲۴ شوال ۱۴۴۶
شناسه خبر : 110379
سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 , 12:16
سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 , 12:16


انقلاب فکر
علی مهدیان
اختراع حکومتهای استبدادی
محمدرضا سابقی
ورزش؛ ابزاری برای وحدت و همبستگی ملی
منصوره استنکافی
میز یا تفاهم ترامپ کدام را میخواهد؟
جعفر بلوری
مناجات انقلابی
خداداد شکوری
تفاوت نگاه ما و آمریکا به مذاکره
سعدالله زارعی
عطاءالله مهاجرانی: جان کری ثابت کرد...
عطاءالله مهاجرانی
ارتش فدای ملت و ملت فدای ارتش
سیداسماعیل موسوی
چالش هستهای و پاشنهآشیل آمریکا
حسین شریعتمداری

شبیه یک رؤیا...
عادله اصفهانی
تولد دوباره من!
طهماسبی نوترکی
سرزمین رازهای مگو
ابوالقاسم محمدزاده
زنـی در گوشۀ تاریک تصـویر
ابوالقاسم وردیانی

پیام «بانوی دکتر جانباز» به مادران و کودکان غزه
فاش نیوز - «برای حدود 6هزار جانباز زن ایران، جنگ غزه، یادآور بیم و امیدهای دوران جنگ تحمیلی است. بهعنوان یکی از این زنان جانباز، دوست دارم به مادران و کودکان غزه بگویم: درد و رنجهای جنگ، تمامشدنی است. به فردای روشن فکر کنید.» دخترک جانباز دیروز و خانم دکتر موفق امروز، از نامهای که برای مادران و کودکان غزه نوشته، میگوید...
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ بعضی اتفاقات، زمانه را به قبل و بعد از خود، تقسیم میکنند؛ مثل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با پشتیبانی تمام قدرتهای دنیا که با حماسه ایرانیان وطندوست، به دفاع مقدس تبدیل شد. حالا بعد از گذشت 35سال، دفاع مقدس ایرانی، صاحب یک خواهرخوانده فلسطینی شده؛ حماسه «طوفانالأقصی» که با ابتکار جوانان شجاع فلسطینی در سرزمینهای اشغالی انجام شد و طوفانی از آزادیخواهی در دنیا به راه انداخت.اما شاید هیچکس نتواند مثل ایرانیها، آنچه زیر پوست غزه در جریان است را با تمام وجود درک کند. اینطور است که در 200 و اندی روزی که از عملیات طوفانالأقصی میگذرد، شرح رنجهای زنان و کودکان بیگناه غزه، به قصه پرغصه مادران ایرانی برای فرزندانشان تبدیل شده.در این میان، آنهایی که در متن اتفاقات 8سال دفاع مقدس بودهاند، ازجمله زنان و کودکان جانباز جنگ تحمیلی، جور دیگری با مردم غزه، همزادپنداری میکنند؛ قهرمانان گمنامی که دیروز خود را در تصاویر امروز غزه مرور میکنند و شاهدان زندهای هستند بر اینکه درد و رنجهای جنگ، تمامشدنی است. «شقایق»، یکی از کودکان جانباز دفاع مقدس که حالا پیشوند «خانم دکتر» قبل از اسمش قرار گرفته، کلی حرف دارد با کودکان و زنان غزه...*(بمباران مناطق مسکونی در دوران جنگ تحمیلی)
ملاقات با بمبهای قاتل در 5سالگیبسیاری از آنهایی که خاطرات روشنی از دهه60 و دوران دفاع مقدس دارند، در یک کابوس با هم شریکاند؛ بمبها و موشکهای قاتلی که بهجای مناطق جنگی، شهرها و مردم غیرنظامی را هدف میگرفتند. دشمن بعثی در 8سال جنگ تحمیلی درمجموع، 4هزار و 769بار شهرهای مختلف ایران را با هواپیماهای جنگی، موشکهای بالستیک یا توپخانه هدف قرار داد که نتیجه آن، شهید و مجروح شدن 76هزار و 873نفر زن و مرد و کودک بیگناه در خانههایشان، مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها و... بود.*(عکس یادگاری مردم ایران با بقایای موشک ها و بمب های دشمن بعثی)
قهرمان داستان ما هم که یکی از همین قربانیان بمبارانهای دشمن بعثی است، برمیگردد به 4دهه قبل و میگوید: «در این 7ماه که همه دلها متوجه غزه است، حس و حال من از دیدن تصاویر دردناک کودکان مجروح در بمبارانهای وحشیانه رژیم اسراییل، متفاوت بوده. واقعیت این است که رنج و دردشان را با همه وجودم درک میکنم چون یک تجربه مشترک با آنها دارم. ما در دهه60 ساکن تهران بودیم اما به دلیل ماموریت پدرم، در سالهای آخر جنگ در غرب کشور زندگی میکردیم. آن روزها، شهرهای ایران مدام با هواپیماهای عراقی بمباران میشد که تلخترین آن، بمباران شیمیایی سردشت بود. *(یکی از بانوان جانباز ایرانی)
در دوران دفاع مقدس، نام حدود 6500شهید زن و حدود 5800جانباز زن ثبت شده که فقط تعداد کمی از آنها بهعنوان پزشک، امدادگر و... در مناطق جنگی حضور داشتند. باقی زنان شهید و جانباز، شهروندان غیرنظامی بودند که قربانی همین بمبارانهای بیرحمانه شهرها شدند و متاسفانه خیلیها اصلا از وجود چنین افرادی در کشور اطلاع ندارند.»*(کودکان مجروح بعد از بمباران مناطق مسکونی در دوران جنگ تحمیلی)
شقایق کوچولوی آن روزها، مکثی میکند و بعد، دستمان را میگیرد و میبرد به روزهای بعد از یکی از آن بمبارانهای وحشتناک هواپیماهای بعثی در مناطق مسکونی و میگوید: «من و پدر و مادرم، هر سه مجروح شده بودیم اما شرایط من از همه وخیمتر بود. آسیب وارده به پاهایم آنقدر شدید بود که چند ماه در بیمارستان بستری شدم. همهچیز، غریب و ترسناک بود. برای یک بچه 5ساله، حتی مواجهه با تجهیزات پزشکی هم، وحشتناک بود. خوب یادم است که وقتی روی دستگاه تصویربرداری قرار گرفتم، احساس میکردم دارم وارد یک غار تاریک میشوم. آن موقعیت ترسناک، سالها کابوس خوابهای من بود. ترخیص از بیمارستان، تازه شروع سختیها بود چون از همان موقع، ویلچر شد همراه همیشگی من...»*(حلقه های قرآن خوانی در اردوگاه های پناهندگی غزه)
قرآن، عشق مشترک من و بچههای غزه«در آن روزهای تلخ، حضور 3فرشته، تحمل سختیها را برای من راحتتر میکرد. مادر، پدر و مادربزرگم با حمایتهایشان، قوت قلب بزرگی برایم بودند. آنها با رفتارهای درست و روحیهبخشی مدامشان باعث شدند من به روال عادی زندگی برگردم و دوباره همان دختر شادابی و پرنشاط شوم. تا چشم بر هم گذاشتم، 7سالگی و موعد مدرسه رفتن رسید. من برای نشستن روی نیمکتهای مدرسه روزشماری میکردم اما با وجود پیگیریهای پدرم، متأسفانه مدرسه همکاری نکرد و نتوانستم به مدرسه بروم...امروز که تصاویری از غزه مخابره میشود که نشان میدهد مادران در ویرانههای جنگ هم از آموزش قرآن به بچههایشان غافل نیستند، حال و هوای آن روزها برایم تداعی میشود. من از مدرسه رفتن منع شده بودم درحالیکه در همان مقطع، خواندن و نوشتن بلد بودم! ماجرا این بود که مادرم از بس دوست داشت من قرآن خواندن یاد بگیرم، از 4 سالگی خواندن و نوشتن یادم داده بود. اینطور بود که وقتی تلاشهای پدرم به ثمر رسید و از دومین ماه سال تحصیلی توانستم به مدرسه بروم، در روز اول حضورم در کلاس، در درس املا 20 گرفتم!»
دختر کوچولویی که روی پلههای مزاحم را کم کردبرای شقایق و خانوادهاش، یک مبارزه دائمی شروع شده بود. آنها هم با روحیه قوی، از مواجهه با چالشهای جدید، ترسی نداشتند: «شور و شوق من برای درس خواندن و موفقیتم در مدرسه به جای خود، اما سختیها هیچوقت تمامی نداشت. بزرگترین مشکل سر راه من، این بود که همهجا پله داشت؛ از سرویس گرفته تا خود مدرسه و برای من که با ویلچر تردد میکردم، این یک دغدغه بزرگ بود. اینجا، مادربزرگم فرشته نجات من بود و هرکجا میخواستم بروم، از قبل هماهنگ میکرد تا افرادی باشند که برای بالا بردن ویلچرم از پلهها کمک کنند. معضل پله و نبود آسانسور تا زمان دانشگاه هم ادامه داشت اما اینها دلیلی برای ناامیدی من نبود.پدر و مادرم طوری با من رفتار کرده بودند که هرگز احساس نکردم نسبت به بچههای دیگر کمبودی دارم. بیشتر از همه، پدرم در مستقل شدن من، نقش داشت. ایشان همیشه به من و بقیه بچهها میگفتند: اصلاً فکر کنید من در کنارتان نیستم. در مسائلی که برایتان پیش میآید، خودتان فکر کنید و تصمیم بگیرید... اینطور بود که با وجود تمام مشکلات، عزمم را برای ساختن آینده جزم کردم. آنقدر در مدرسه خوب درس خواندم که به لطف خدا در کنکور توانستم با رتبه خوب در رشته پزشکی پذیرفته شوم. تحصیلات تکمیلی را هم با همین روحیه ادامه دادم و موفق شدم در زمینه سلول درمانی، فوق دکترا بگیرم.»*(پسر جانباز اهل غزه)
دوباره میتوانی راه بروی و بازی کنی؛ باور کن!خانم دکتر جانباز داستان ما، برای ورق زدن فصلهای غمانگیز داستان زندگیاش عجله دارد. دلش میخواهد به روایت روزهای شیرین برسد چون حرفها دارد با مردم غزه که چنین روزهای روشنی را در پیش دارند. او که حالا مادر یک پسر دبستانی هم هست، خطاب به کودکان مجروح و جانباز غزه میگوید: «فیلمی در فضای مجازی دیدم که در آن، یک پسربچه جانباز در غزه میگفت: دوست داشتم فوتبالیست شوم ولی اسراییلیها پاهایم را گرفتند... دلم میخواهد بهعنوان یک پزشک از همینجا به این پسر عزیز و همه جانبازان غزه بگویم با توجه به پیشرفت علم، امید زیادی برای بهبود آنها وجود دارد.*(دختر کوچولوی جانبار ساکن غزه)
بشر آنقدر در زمینه مغز و اعصاب، ارتوپدی، کاردرمانی و... پیشرفت کرده که آسیبهای جسمی که در نتیجه جنگ و حوادث دیگر ایجاد میشود، قابل درمان شده است. بنابراین جانبازان غزه اصلاً شاید مجبور نباشند مثل ما – جانبازان دفاع مقدس - که 30، 40سال است ویلچرنشین هستیم، مدت زیادی روی ویلچر بنشینند. تجهیزات نوآورانه کمکحرکتی مثل ربات اسکلت بیرونی، میتواند به آنها کمک کند دوباره روی پای خودشان بایستند، راه بروند و فعالیت داشته باشند.»*(تجمع کادر درمان در ایران برای حمایت از مردم غزه)
لحظهشماری 500بانوی پزشک ایرانی برای امدادرسانی به مجروحان غزهصحبت از حوزه پزشکی که به میان میآید، خانم دکتر فرصت را غنیمت میشمارد و یادی میکند از همکاران دغدغهمندش در گروه بانوان پزشک و میگوید: «دلم میخواهد این خبر به گوش مادران و کودکان غمدیده غزه برسد که ما در ایران یک گروه داریم متشکل از 500بانوی پزشک، دندانپزشک و داروساز که همگی آرزو دارند و لحظهشماری میکنند راه باز شود و بتوانند خودشان را برای کمکرسانی به غزه برسانند.*(برگزاری کارگاه طب رزم ویژه کادر درمان داوطلب برای اعزام به غزه)
خوب است بدانید این موضوع در حد حرف هم نماند و بسیاری از اعضای گروه ما به همراه تعداد زیادی از اعضای جامعه پزشکی و پرستاری، در اوایل جنگ غزه در کارگاه 3روزه «طب رزم» شرکت کردیم. در آن کارگاه، با مهارتها و اطلاعات موردنیاز حضور در مناطق جنگی آشنا شدیم تا هر زمان راه باز شد، در اسرع وقت و با آمادگی بتوانیم به غزه برویم و به مجروحان، خدمات پزشکی و درمانی ارائه کنیم.»*(نامه و طلاهای اهدایی خانم دکتر جانباز برای مردم غزه)
این نامه را فقط کودکان و مادران غزه بخواننداز خانم دکتر که مصداق زنده امید و تلاش در دل سختی و بحران است بپرسید، معتقد است اهالی مقاوم غزه از همین حالا باید به فکر بازسازی شهرشان باشند چون این دوران سخت، ماندگار نخواهد بود. این را در نامهای که برای مردم غزه نوشته هم، به آنها یادآور شده؛ نامهای که حالا به زبان عربی هم ترجمه شده تا به دست غزهایهای صبور برسد. از ایده نگارش نامه که میپرسم، بانوی جانباز موفق لبخندبرلب میگوید: «مدتی قبل خبردار شدم گروه «نهضت مادری» در حال جمع آوری طلا برای کمک به مردم غزه است. ترغیب شدم در این حرکت قشنگ شرکت کنم. اینطور بود که با مشورت همسرم، گوشوارهای که خودش به من هدیه داده بود را به همراه سه قطعه سکه از هدایای مراسم عروسیمان، به مردم عزیز غزه اهدا کردم.
در همان مقطع، به ذهنم رسید در کنار طلاها، نامهای هم خطاب به مردم غزه بهویژه مادران و کودکان بنویسم و از تجربه خودم برایشان بگویم؛ بهعنوان کسی که در کودکی در جنگ، مجروح و جانباز شده بود و بعد از 37سال زندگی روی ویلچر، به لطف خدا و به برکت نظام جمهوری اسلامی حالا بهعنوان یک خانم پزشک مشغول خدمت در جامعه است. برایشان بگویم حدود 5800جانباز خانم در ایران داریم که الان بسیاری از آنها افراد موفقی هستند. تمام دغدغه من این بود که به کودکان و نوجوانان غزه و مادران دلسوخته آنها بگویم: مطمئن باشید این دوران سخت، میگذرد...»
جوانان غزه! موقع بازسازی شهر، حواستان به جانبازان باشدقهرمان خستگیناپذیر این قصه اما یک تکمله هم بر آن نامه دارد که خطابش، جوانان غیور غزه هستند: «این جنگ، بهزودی تمام میشود و روز خوب پیروزی و بعد از آن، دوران بازسازی میرسد. یادتان باشد وقتی کار بازسازی غزه را شروع کردید، جانبازان جنگ را فراموش نکنید. نوبت که به بازسازی ساختمانها رسید، اشتباهات ما را تکرار نکنید! فراموش نکنید بیشتر از هر چیزی، پله برای جانبازان، آزاردهنده است. پس در طراحی ساختمانهای جدید، از پیشبینی سطح شیبدار و آسانسور غفلت نکنید تا جانبازان هم بتوانند بهراحتی و بیدغدغه در شهر تردد و فعالیت کنند.»
ایران اسلامی نزدیک قله است، مردم غزه هم باید به فردای روشن فکر کنندایمان به وعده خدا، شاهبیت صحبتهای خانم دکتر با مردم غزه است؛ بانویی که خودش دردآشناست و از یک راهِ رفته میگوید. اینطور است که جملات پایانی او، باز هم رنگ و بوی امید میگیرد: «برای امید دادن به مردم غزه، شرایط امروز ایران، بهترین مثال و مصداق است. دلم میخواهد جوانان غزه بدانند ما در جنگ تحمیلی 8ساله، از بیش از 16کشور، اسیر جنگی داشتیم. یعنی بسیاری از کشورها برای صدام نیروی کمکی میفرستادند تا به خاک ما حمله کند. اما با وجود آن جنگ عظیم و بعد از آن، 40سال تحریم و جنگ اقتصادی، ایران اسلامی امروز در اوج قدرت است؛ شاهدش، عملیات وعده صادق که اقتدار نظامی ایران را به رخ همه دنیا کشید.
جمهوری اسلامی ایران در تمام عرصهها، پیشرفت کرده ازجمله در عرصه پزشکی. امروز بسیاری از بیماران کشورهای منطقه برای درمان به ایران میآیند چون میدانند کیفیت درمان در ایران بسیار بالاست. اینها تجلی کلام امام خامنهای است که فرمودند: «نزدیک قله هستیم». مردم غزه هم مطمئن باشند پیروزی نزدیک است و باید به فردای روشن، امید داشته باشند. این وعده خداست که إن تنصروالله ینصرکم.»



