شناسه خبر : 111815
چهارشنبه 13 تير 1403 , 12:26
اشتراک گذاری در :
ادبیات ایثار و شهادت

قربان صدای خر بروم!

فاش نیوز - سال‌ها بود در اسیر عراقی‌ها بودند و خیلی از صداها از یادشان رفته بود. روزی در حیاط و در سکوت ایستاده بودند که ناگهان صدای خری از پشت دیوارهای اردوگاه آمد.

یکی از اسرای جنگ تحمیلی تعریف می‌کند: «چند سال از اسارتمان گذشته بود. از نعمت‌های زیادی محروم شده بودیم. تصاویر ذهنی‌مان نسبت به خیلی از اشیا و صداها کم‌رنگ و غریب شده بود. بین اسرا کسانی بودند که برای بالا بردن روحیه بقیه و خنداندن بچه‌ها از هر طرفندی استفاده می‌کردند و به بهانه‌های مختلف آن‌ها را می‌خنداندند. یکی از روزها، ساعت ۸ صبح برای هواخوری رفتیم بیرون و برای آمارگیری روبه روی در آسایشگاه به صف شدیم. نگهبان بداخلاق بعثی با سگرمه‌های در هم کشیده شروع به شمردن ما کرد: «واحد، اثنین، ثلاثه، ....»از بس بدعنق و ترش‌رو بود جیکمان در نمی‌آمد. حین شمارش، ناگهان صدای عروعَر الاغی از راه دور، سکوت را شکست. ظاهراً الاغ متعلق به چوپانی بود که بیرون از اردوگاه مشغول چرای دام بود. مدت‌ها بود چنین صدایی نشنیده بودیم و به نوعی برایمان تازگی داشت. یکی از بچه‌های شوخ طبع که سعی در خندان بچه‌ها داشت، با حالت خاصی گفت: «آخ جون! قربون صدات!»همه پخی زدیم زیر خنده. نظامی بعثی هم خنده‌اش گرفت؛ اما خودش را کنترل کرد. شمارش اسرا از دستش رفت. سگرمه‌هایش را در هم کشید؛ چند تا فحش داد و با عصبانیت به مسؤول آسایشگاه گفت: «اینا اول صبحی چه مرگشونه؟ برای چی می‌خندن؟»مسئول آسایشگاه که خودش از آن معرکه بگیرها بود گفت: «سیدی! بچه‌ها می‌گن این الاغه چقدر قشنگ عربی عرعر می‌کنه.»

منبع: کتاب «زبون‌دراز» به قلم رمضانعلی کاووسی

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi