04 ارديبهشت 1404 / ۲۵ شوال ۱۴۴۶
شناسه خبر : 111825
چهارشنبه 13 تير 1403 , 13:02
چهارشنبه 13 تير 1403 , 13:02


انقلاب فرهنگی؛ ترویج ارزشهای اسلامی و انقلابی
رضا شاکری اردکانی
دربست اکباتان، دربست زندگی
مرتضی قنبری وفا
این پیامها نباید بیپاسخ بماند!
حسین شریعتمداری
انقلاب فکر
علی مهدیان
اختراع حکومتهای استبدادی
محمدرضا سابقی
ورزش؛ ابزاری برای وحدت و همبستگی ملی
منصوره استنکافی
میز یا تفاهم ترامپ کدام را میخواهد؟
جعفر بلوری
مناجات انقلابی
خداداد شکوری
تفاوت نگاه ما و آمریکا به مذاکره
سعدالله زارعی

شبیه یک رؤیا...
عادله اصفهانی
تولد دوباره من!
طهماسبی نوترکی
سرزمین رازهای مگو
ابوالقاسم محمدزاده
زنـی در گوشۀ تاریک تصـویر
ابوالقاسم وردیانی

سفر در زمان برای نجات جان رئیس جمهور
فاش نیوز - «دوست داشتید جان کدام یکی از افراد تأثیرگذار در تاریخ ایران را نجات دهید؟» این سؤالی است که شاید هیچ وقت جواب آن را نفهمید؛ اما اگر بتوانید در زمان سفر کنید و به سالهای اول انقلاب بروید چه؟
«دستانم را پشتم قفل کردم و به دیوار و تخته تکیه دادم و زیر لب پرسیدم: «واقعاً ارزشش رو داره؟» سرم را بالا آوردم. شاگردانم با نگاههای منتظر به من نگاه میکردند، گلویم را صاف کردم و دوباره سؤالم را مطرح کردم: «واقعاً ارزشش رو داره که به گذشته برگردین و اشتباهاتتون رو جبران کنین؟» در کمال تعجب باز هم من بودم و نگاههای خیره و سؤالی که جوابش در هوا معلق و بیپاسخ مانده بود. جور دیگری پرسیدم: «اگر میتونستین برگردین به گذشته، جلوی چه اتفاق یا اتفاقاتی رو میگرفتین؟ یا چه کسی رو نجات میدادین؟ یا چه کسی رو میکشتیم؟» این بخشی از کتاب «دیوار ۱۳۵۸» به قلم امیرحسین قاضی است که خیالپردازی سفر در زمان را با واقعیت تاریخ ترکیب میکند و با بیانی جذاب تاریخ را روایت میکند؛ تاریخی که همیشه با زبانی خسته کننده و ملالآور برای ما روایت شده و کمتر با آن ارتباط گرفتیم. قاضی در این کتاب ماجرای سفری را نوشته که ممکن است آرزوی همه ما باشد؛ اما زمانی که به حقیقت پیوست متوجه شویم آن چیزی که میخواستیم نبوده است.
داستانی با طعم ترور و عشق
داستان این کتاب درباره جوانی است که به سال ۱۳۵۸ سفر میکند و در خیابانهای تهران قدم میزند و چیزهایی را میبیند که دیگر نیست. این داستان تنها به یک سفر ساده و دیدار از خیابانهای تهران محدود نیست؛ بلکه خواننده با شخصیت اصلی داستان پا به روزهای پرآشوب و قتلها و ترورها هم میگذارد و حتی عشق را هم زیر زبانش مزه مزه میکند.در بخشی از این کتاب آمده: «مهری تمام مصاحبهها و سخنرانیهای مربوط به آقای رجایی و باهنر را جمعآوری کرده بود. چیزی که مهری را در این مدت شیفته رجایی کرده بود، خاطرهای بود که از همکلاسی دوران دانشگاه خود شنیده بود. پدر همکلاسی سابق مهری در طول مدت زمانی که رجایی نخست وزیر بود، به عنوان راننده او فعالیت میکرد. راننده تعریف کرده بود که این مرد همیشه خودش برای خرید منزل اقدام میکرد و به محافظان و راننده اجازه این کار را نمیداد. دلیل این کار هم نظارت مستقیم بر قیمتها و اوضاع معیشتی جامعه بود. دلش میخواست از نزدیک شاهدی در کنار رنج مردم باشد، نه شاهدی که از بالا نظاره میکرد و فقط شعار میداد.چیزی که این میان نظرم را بیش از هر چیز دیگری به خودش جلب کرده بود، پوستر تبلیغاتی رجایی بود. هیچ وعدهای نداده بود و تنها چند خط از سخنهای امام را به عنوان شعار تبلیغاتی خود روی پوستر سادهای نوشته بود.»
دوست داری چه کسی را از کشته شدن نجات دهی؟
اوایل کتاب یکی از کاراکترها در پاسخ به سؤال «اگر بر میگشتین به گذشته، چه کسی رو نجات میدادین؟» میگوید: «من ترجیح میدادم جون یک شخصیت بزرگ رو نجات بدم. هر شخصی که نیاز بود زنده بمونه و دنیا رو تغییر بده.»نویسنده کتاب اما میانه کتاب بر میگردد به این جمله کاراکتر فرعی و مینویسد: «اخبار اعلام کرد رجایی با بیش از ۱۲ میلیون رأی رئیس جمهور ایران شده است. مراسم تنفیذ ریاست جمهوری هم از تلویزیون پخش شد و همزمان با شروع فعالیت خود به عنوان دومین رئیس جمهور در تاریخ ۱۱ مرداد من هم طراحی نقشه نجاتش را به طور جدی شروع کردم! از امروز فقط ۲۸ روز مانده بود به ترور این دفعه باید همه چیز را کنترل میکردم. نباید اجازه میدادم اتفاقات تیرماه دوباره تکرار شود.»
از بنیصدریها فرار کن
در بخشهای دیگری از این کتاب ماجرای تعقیب و گریز شخصیت اول اصلی داستان با طرفداران بنیصدر را میخوانید: «آن طرف میدان دود سیاهی از لاستیکهای آتش زده بلند میشد و بوی گند سوختگی خیابان را فرا گرفته بود. یک پسر جوان که تیغ موکتبری در دست داشت، عربده میکشید و آزادانه به امام فحاشی میکرد.آقای ملکی دستم را کشید و در گوشم گفت: «سرتو بند از پایین فقط رد شو.»من هم همین کار را کردم در حال گذر از خیابان و دود سیاه بودیم که صدای شلیک از سمت راستمان شنیده شد. چند موتور و ماشین با سرعت دور میدان توقف کردند و پس از صدای باز و بسته شدن درها درگیریها بالا گرفت.با شلیک گلوله های بیشتر از جا پریدیم و گامهایمان را به سمت خیابان ولیعصر تندتر کردیم. چند روزی بود که با عزل بنی صدر طرفدارانش این آشفتگی را به بار آورده بودند؛ اما امروز اوضاع از کنترل خارج شده بود و قلب پایتخت شاهد آشوب بود.»
برای تهیه این کتاب ۳۴۷ صفحهای میتوانید به سایت انتشارات کتابستان معرفت رفته و با قیمت ۱۲۰ هزار تومان آن را سفارش دهید.
منبع: خبرگزاری فارس



