سه شنبه 19 تير 1403 , 12:26




درونگراها و برونگراها را بشناسیم
فاش نیوز - به عبارت ساده برونگرا Extraversion و درونگراlntroversion بودن به ویژگی اطلاق میشود، که افراد با آن انرژی خود را به دست میآورند. افراد برونگرا دوست دارند با گذراندن وقت با افراد دیگر انرژی به دست آورند، در حالی که افراد درونگرا دوست دارند تا در خلوت تنهایی خود باشند و از تنهایی انرژی میگیرند.
حداقل یک سوم مردم جهان درونگرا هستند و اگر شما درونگرا نیستید، حداقل در اطرافیان خود با یکی از افراد درونگرا در ارتباط هستید. درونگرا بودن در دنیای برونگرا کار بسیار سختی است و حدوداً ۱۵۰ ساله دنیای ما به سمت برونگرایی رفتن پیش رفته و یک جورایی افراد برونگرا، دنیا را تسخیر کردند و بر اساس مدل ذهنی خودشان دنیا را ساخته و سازماندهی کردند.
در دنیای امروز یک ایده آلِ برونگرایی بودن وجود دارد، یعنی برای خوشحال بودن و موفق بودن باید خیلی اجتماعی باشیم. برونگراها این دنیا را تسخیر کرده و همه کارها را، محیط کار را، سفرها را، فراغت را و مهمانیها را آنگونه سامان داده اند، که برای آنان مناسب باشد، درون گرا بودن در اجتماع ما به اشتباه یک تیپ درجه دو شخصیتی محسوب میشود.
این خیلی خطرناکه که ما ایده آل سازی کنیم برونگرایی را، چون بزرگترین دستاورد بشر حاصل وجود و تلاش درونگراهاست. هرکجا را که نگاه کنید رد پای درونگراها را میبینیم، که توانستند مرزهای آن حوزه را گسترش بدهند. در دنیای ما انگار یک تبعیض پنهانی وجود دارد، این تبعیض علی رغم دستاوردهایی که افراد درونگرا به وجود آوردهاند، یک سوم تا نیمی از مردم جهان را دچار رنجِ عمیق پنهان میکند. دنیای امروز ما به نمایش دادنِ خود و خویشتن خیلی پاداش می دهد، برای همین برونگرایی به یک ایدهآلِ فرهنگی تبدیل شده، اما آن مهمی که باید به آن فکر کنیم این است، که برونگرایی و درونگرایی هیچ کدام به تنهایی ایدهآل نیستند و در واقع این تنوع شخصیتهاست، که میتواند یک جامعه را رشد دهد.
مشخص شده بسیاری از رهبران و مدیران دنیا، در تمام عرصه ها آدمهای درونگرایی هستند. ساکت، فروتن، متواضع، دقیق، ملایم و یک شنونده خوب و چیزی که میتواند، یک مدیر را به یک مدیرِ درجه یک تبدیل کند. اتفاقاً درونگرایی میتواند یک قدرتی به یک مدیربدهد، که یک ایده جدید را بهتر بشنود و پذیراتر باشد.
باور عمومی غلط آن است، که آدمهای برونگرا بیشتر به آدما و اطراف واکنش نشان میدهند و درونگراها نسبت به محیط انگار عایق هستند و بی خیالترند، ولی واقعاً اینطور نیست، بلکه برعکس درونگراها حساسترند و ساختار مغزشان طوری یه که نسبت به اطرافشان، واکنش بیشتری نشان میدهند. درونگراها از آدما بدشون نمیاد، بلکه سبک ارتباطشان فرق میکند و توجهشان بیشتره، در یک جمله خلاصه کنیم، درونگراها اطلاعاتی که از جهانِ دور و بر خود میگیرند، ناخودآگاه عمیقتر و طولانیتر پردازش میکنند و نکته جالبِ دیگر اینکه درپژوهش ها، درونگراها وجدان اخلاقی قویتری دارند، آنقدر قوی، که آزارگره و دارد دائماً آنان را محاکمه میکند.
درونگراها هنگامی که درون یک محل شلوغ میروند، سریع خسته میشود، میخواهند آنجا را ترک کرده و بزنند به چاک، دلیل این است که اطلاعات بیشتری از محیط داشته و ذهنشان دارد آنها را بیشتر تحلیل میکند، زودتر خسته میشوند، دلیلش این نیست از آدمها بدشان میآید، دلیلش نوع مدلِ ذهنی آنان است، که جور دیگری دنیا را تحلیل میکنند و میبینند و کلاً تحلیلِ کسی، که خودش را بروز نمیدهد، کار سختیه.
برونگراها انواع واکنشها را با حرف زدن یا زبان بدنشان نشان میدهند و میشود تا سرحد امکان کار از سرشان درآورد، ولی وقتی که فرد درونگراست و یک گوشه اتاق نشسته صدها انگیزه میشود به آنها نسبت داد، رفتار کسی که قابل رویتترین کارش اینه که وقتی میروید مهمانی زیاد خوشحال نیست کار سختیه، اما خبر خوب اینه که چندین تیم پژوهشی، در دانشگاه ها سعی کردند این ماموریت غیر ممکن، یعنی شناخت درونگراها را انجام دهند. مجموعه این بررسیها نشان میدهد ۲۷ ویژگی مختلف، در درونگراها وجود دارد، ولی اگر بخواهیم همه را با هم پیوند بزنیم و یک تیتر اصلی بزنیم، که بتواند همه آنان را توصیف کند، ریشه تمام این رفتار را میتوانیم در دو کلمه خلاصه کنیم : بسیار حساس
درونگراها بسیار حساس هستند، یعنی افراد حساس مشاهده گرای خیلی تیزبینی هستند یا قبل از انجام دادن کاری آن را خیلی زیاد رزیابی میکند تا تعداد عمل غافلگیر کننده را به حداقل برساند و از سوپرایزهای بسیار بزرگ اصلاً خوششان نمیآید، چون احساس نا امنی میکنند، از اینکه قضاوت شوند احساس ناراحتی میکنند، جهت گیری هایش بیشتر فلسفیه یا معنویه تا مادیگرایانه یا کامجویانه. مسئولیت، معنا، وظایف، قوانین برایش خیلی مهم تره تا لذت بردن، خواباشون واضحه چون مغزشان حساستره، بهتر از برونگراها خواباشون یادشونه، کلاً با اطلاعات زیادی مغزشان کار کرده و حساس برخورد میکند.
عواطف خودشان را قویتر، پایدارتر و طولانیتر حفظ میکنند، مثل شادی یا غم و ابراز همدردیشان خیلی بالاست. سعی میکنند به رنجهای عمیقشان نزدیک نشوند، چون خیلی متاثرمیشوند، در مورد خطاهایشان نسبت به دیگران بیشتر احساس گناه میکنند، کلاً قانون شکنی برایشان خیلی سخته، پوست نازک تر از دیگران هستند، این واقعاً یک استعاره نیست واقعاً اینجوری هستند. مثلاً بیشتر سرخ میشوند، در مواجهه با هیجانها بیشتر عرق میکنند، تاثیرپذیری از محرکها بیشتره و یک جوری سنسورهای پوستشون انگار بیشتر کار میکنه، با این حالی که از افرادِ درونگرا تعریف میکنیم، شخصیت برتر یا بهتری یا بدترین شخصیت وجود نداره. باز هم تاکید میکنیم که تنوع شخصیت هاست، که دنیای ما رو زیباتر و بهتر می کند.
برونگراها جایی که باید ترمز کنند گاز میدهند و درونگراها برعکس جایی که باید گاز بدهند ترمز میکنند. کلاً درونگراها وسوسههای خودشان را بهتر مدیریت می کنند به تعویق انداختن لذت رو بهتر از برونگراها انجام میدهند، اما اینکه سیستم فکری درونگراها کمتر فعاله یک بدی و یک روی تاریکی هم داره، که آنها کمتر از دستاوردهایشان لذت میبرن ، تو لذت یک تِمی و دوزی از غفلت وجود دارد، ولی لذت بردن به نوعی غافل شدن است و غفلت تو دنیای درونگرا، که جهان را خیلی تهدید آمیز میبینه میتونه منجر به نابودیش بشه. پس خیلی مواظبِ، که با جشن گرفتن، دست آوردهایش دچار غرور و غفلت نشود. برونگراها بیشتر آنچه هست را میبینند و درونگراها بیشتر چه میشد اگرها را میپرسند از خودشان، یعنی زمانی که به یک دستاورد مهم میرسند، باز هم راضی نیستند.
یک دوزی از کمالگرایی در درونگراها انگار وجود دارد، قدرت برونگراها در عمله، قدرت درونگراها در ارزیابی و محاسبه، برونگراها آماده واکنش هستند و درونگراها تقریباً آماده بررسی و اگر، برونگراها در تصمیمات مهم کمی بیشترمکث کرده، اگر درونگرایید بیشتر اقدام کنید، کم کم از قلعه امن خود خارج شوید و آرام آرام سعی کنید با تجربیات جدید خودتان را وسعت دهید. باید بین عمل و تفکر به تعادل برسید، جالبه منطق عمل و تفکر درونگراها و برونگراها با هم فرق داره، درونگراها تهدیدگرانند و برونگراها پاداشگرانند، یعنی دلیلی که برونگرا کاری را انجام میدهد دلیل بنیادیش به دنبال پاداشه، اما مثلاً یک درونگرا کاری را انجام میده و با دقت وقت میگذاره، دلیلش اینه که جلوی تهدید و اتفاق بد رو بگیرد، فلسفه عمل با عُمق رفتارشان با هم فرق دارد، یکی برای لذت بیشتر زندگی میکند و یکی برای درد کمتر. درونگراها معمولاً هدفشون برای کم کردن رنجِ کمتره و نه اینکه بخواهند پاداشی بگیرند.
حال شما به این فکر کنید، حیف نیست ما از ویژگیهای منحصر به فرد و از قدرتهای استثنایی طیف زیادی از افراد، یعنی درونگراها، جامعه را محروم میکنیم. جالبه بدونیم توی دنیا این ایده آله فرهنگی برونگراها وجود ندارد، اگر خواستید به یک سفر خارج از سیاره زمین بروید به کشورهای شرق دنیا مانند چین، هند، اندونزی و تایلند بروید، میخواهیم بگوئیم در شرق اتمسفرِ جامعه اصلاً فرق میکند، در شرق به طرز عجیبی درونگرایی یک ارزشه، سکوت بخش مهمی از یک مکالمه است، یعنی زمانی که مردم شهر دارند با هم گفتگو میکنند، بین مکالمه ثانیهها و دقایقی از این مکالمه، در سکوت میگذرد، چیزی که از غرب، ازهند به این طرف موضوع کمیابیه. در شرق مردم معتقدند واژگان سلاحِ خطرناکیاند و باعث رنجش افراد میشوند، پس بهتر بود ناگفته میماند، در کل اعتقاد دارند برای بیان مسائل حروف و کلمات بینقص نیستند، ایده آلِ برونگرایی مقدس و بدیهی نیست.
حالا برای تصور بهتر از این افراد و مقایسه آنان از یک فرضیه استفاده میکنیم، فرض کنید یک آدم A وجود دارد، که جلوی دوربین تلویزیون خیلی راحته، انگار در جمع رفقایش حرف میزنه و تعداد مخاطبانش هر چقدر بالا باشه بازهم فرقی نداره و به راحتی صحبت می کند، پرحرف، اجتماعی و خیلی زود با آدما ارتباط میگیرد. حالا شخصیت B را در نظر بگیریم، بخش زیادی از زندگی اش در خانه است، در پیله تنهایی و انزوا قراردارد، تعداد دوستای نزدیک او از تعداد انگشتان دست کمتره و در بیست سال گذشته هر روز به این فکر کرده که، در یک روستای دور افتاده زندگی کند. تلفن هراسی دارد و زنگ تلفن مضطربش میکند، گاهی روزها تلفنش را جواب نمیدهد و خلاصه در پیامهاش، پر از پیامهای دلخوری و گلایه است، ترسناک ترین جمله برایش اینه که همدیگر را ببینیم.
حالا اگر بگوییم این شخصیت B و A هر دو یک نفر هستند، حتماً خیلی تعجب میکنید. آیا اصلاً همه ما یک کم از این دو شخصیت نیستیم، شخصیتی وجود دارد به نام (میانه گرایی) Moderate در واقع این افراد عُمق وجودشون درونگراست، اما دلایلی وجود دارد، که در شرایط مختلف مانند برونگراها عمل می کند. یک تئوری وجود دارد به نام تئوری موقعیت گرایی یا اصل زمینه، این تئوری میگوید : ما در موقعیتهای مختلف میتوانیم شخصیتهای مختلفی داشته باشیم، هرچند هر چند این مهمه که بنیان شخصیتمان ثابت باقی میماند، گاهی آدما یک دلیل پیدا میکنند، که در آن موقعیت از حاشیه امن خود بیرون بیایند. ما مثل یک کِش ارتجاعی هستیم، که یک محدودیتی داریم، که در یک موقعیتِ خاص کِش پیدا میکنیم.
اما باید یادمان باشد دوباره به آن حالت ذاتی و درونی خودمان برگردیم، این خصلت برون گرایی باعث شد یک روانشناس به نام پروفسور بِرایان لیتِل، که خودش دارای چنین شخصیتی است، در این باره شروع به مطالعه کرد. ایشان معتقده ما دو دسته از صفات داریم یکی صفات ثابت، یکی صفات آزاد یا متغیر. مثلاً مادری ممکنه دارای صفتِ درونگرا باشه، اما برای آینده بچهاش عضو انجمن اولیاء و مربیان مدرسه میشود، که بتونه تغییر مثبتی ایجاد بکنه، یعنی برونگراتر رفتاربکنه. میخواهیم بگوئیم، گاهی در موقعیتی یک معنا وجود داره، که اون معنا برای ما آنقدر مقدسه، که ما کِش بیاییم و از آن ناحیه امن خارج شویم. شاید خیلی از شما مخاطبان، یک برونگراه خودآموخته اید و به خودتان یاد دادید، که در یک شرایط خاص، یک رفتار خاص بروز دهید.
نکته مهم اینه که اگر زیاد در اون شخصیت دور از ذاتمان بمانیم، صفات ثابتِ ما بالاخره نَشت پیدا میکند، یعنی دستِ ما روبشه، تماس چشمی ما قطع بشه و بی قرار بشه و عارضه دیگر آن اینه که در صورت طولانی شدن، عارضه روان رنجوری در ما به وجود بیاید مانند افسردگی، چون داریم چیزی را سرکوب میکنیم در درون خودمان، نکته اینه که اگر برونگراتر از آنچه که هستیم رفتار کنیم، توی این کار افراط نکنیم، کارمان را انجام دهیم و برگردیم به روحیه ذاتی خودمان و به سکوت مان از محل آسایشمان، نباید خیلی دور شویم، درونگراها اگر این مرز را بشناسند، خیلی هم میتوانند موثرباشند.
درونگراها و برونگراها دو قطب شمال و جنوب صفاتِ اخلاقی اند، دو سر مخالفِ یک طیفاند، که میتونه لذت بخش باشد رابطه شان و البته میتواند بسیار پرتنش باشد، ماجرا در فهم تفاوتهاست، چون ما تفاوتهای خودمان را درست فهم نمیکنیم، این باعث میشود درونگراها و برونگراها همان اندازه، که به هم عشق میورزند، گاهی همدیگر را عصبی و پرخاشگر کنند.
یک بار به این ماجرا دوباره نگاه کنید و از زاویه چشمِ مخالف به آن بنگرید تا دلیل رفتارِ طرفِ مقابل را بفهمید. موضوع لجبازی نیست، موضوع شخصی نیست، کسی نمیخواهد شما را ناراحت کند، موضوع اینه دو نوع مغز مختلف در جمجمه درونگراها و برونگراها وجود دارد، که اگر این موضوع را واقعاً درکش کنیم، پیدا کردن تعادل رابطه آنقدرها سخت هم نیست.
مثلاً یکی از چالشهای این دو تیپ شخصیتی نوع بحث کردن آنها است. برونگراها در بحث خیلی هیجان زده میشوند، صدایشان را بالا میبرند و برون ریزی دارند، گاهی داد میزنند، اما درونگراها برعکس در بحث اغلب سکوت میکند یا حتی از عصبانیت فردِ برونگرا خندهاش بگیرد، این خنده از سر تحقیر نیست، بلکه یک جور واکنش عصبیه، یک جور واکنش به عدم امنیتی که فکر میکنند در آن گیر افتادند. ذهن آدمها با هم فرق میکند، وقتی ما با ذهن خودمان دیگران را میخوانیم، دچار انواع سوء تفاهم میشویم. یک چیز خیلی مهم، که میتواند در سرنوشت آینده جامعه ما تاثیرگذار باشد، نوع رفتار با کودکان درونگراست. فشار برای اجتماعی کردن کودک درونگرا را متوقف کنیم، مانند روز اول دبستان، که شما هم همین مشکلات را داشتید و به مرور زمان این مشکلات برطرف میشود، نشان بدهید که درکش میکنید.
یک توصیه مهم اینه که نگران نباشید، بسیاری از مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بشر، مانند کودک شما درونگرا بودند، قدرتهای انسانها در جهان، انواع بسیار متنوع و متفاوتی دارد، رمز سعادت نه تغییر ذاتِ آدماست نه انباشتِ انواع قدرتهای بیگانه، بلکه استفاده هوشیارانه از قدرتی است، که همان آدم باهاش به دنیا آمده. این را بدانیم، که کلا" شناختِ خودمان باعث میشه که حالمان، ارتباطاتمان و جهانمان به جای بهتری تبدیل شود.
بسیاری از تعارضاتمان و رنجمان اینه که ما درک درستی از خودمان نداریم، ما فکر میکنیم واقعیت آن چیزی است، که خودمان تجربه میکنیم و تجربه دیگران را درست نمیتوانیم درک کنیم. اگر درونگرایید یا برونگرا سعی کنیم رفتار طیف طرف مقابل مان را مخالف شخصیت مان را درک کنیم، درسته که نمیتونیم مانند آنها رفتار کنیم، ولی سر از کار آنها در بیاوریم، آنکه ریشه عملشان را بشناسیم و آن وقت باعث میشود بسیاری از چراغ های رابطه، که خاموش شده روشن بشه، چراغهای رابطه با خودمان و با دیگران.
منبع : کتاب قدرت سکوت. نوشته سوزان کین
ارائه شده توسط : پادکست رادیو راه. دکتر مجتبی شکوری
|| جانباز مرتضی قنبری وفا – تیرماه 1403
از شما خواهش میکنم بنده را قضاوت نکنید ، پیش داوری نکنید. دوستانی که با بنده آشنا هستید شما چه میدانید ، فقط از سال گذشته تاکنون برمن چه گذشته ، اگر جوابتان مثبت است باور کنید اشتباه میکنید ، چون هیچ خبر ندارید و موضوعاتی هست ، که نمیتوانم آن را باز کنم و باید سربسته بماند صرفا" بگویم که از سال گذشته مواضعی گرفتم که پشیمان هم نیستم ، چون طرف حق ایستادم و بابت آن تبعات سنگینی بر من وارد شد و ... بگذارید مابقی سربسته بمانید.
فقط این موضوع را صرفا" نزد آقای ساقی به صورت امانت باقی می گذارم تا هر وقت که ایشان خودشان صلاح بدانند آن را باز کنند ، که حداقل دوستان بدانند امروز از بابت چه موضوعی در یک سال به اندازه ده سال فشار تحمل کردم.
عمر دست خداست ، اما زمانی که این موضوعات باز شود و اگر نبودم ، آن روز نزد خدای خود رو سفیدم که کم فروشی نکردم و در حال حاضر اصلاً تمایلی برای بیان آن ندارم ، ولی از دوستان تقاضا دارم این روزهای سکوتم را فراموش نکنند تا فردا ، روز داوری.
مطلب خوبی درباره کمال طلبی بنویسید .کمال طلبی زیاد هم خوب نیست .
با تشکر از اظهارلطف شما از این مطلب با عرض پوزش بنده اهل نوشتن مطالب سفارشی نیستم و هرچه باب دل خودم باشد ، اختیار کرده و مینگارم.
ضمن اینکه از شما تقاضا دارم ، من بعد در مواردی که در مطلب بنده را ورود کرده و بنده را مورد خطاب قرار میدهید نام و مشخصات کامل خود را قید فرمائید مانند : دوست جانبازعزیزمان ناصر تهرانی یا جناب آقای محمدرضا سابقی و ... در غیر این صورت از پاسخ دادن به شما معذورم.
با سپاس و تشکر




سلام خدمت جانباز دلاور آقای قنبری وفا من به عنوان یک جانباز زیر ۲۵ درصد معسر همیشه از گذشته از خوانندگان مطالب شما بودم و همیشه خدا شاهد است میدیدم که چطور از جانبازان معسر مانند من در گذشته دفاع میکردی.
ولی حالا که دولت عوض شده و بنیاد شهید هم عوض میشود ما به شما و دوستان دیگر مان نیاز داریم تا با برادری و اخوت از حقوق امثال ما دفاع کنید.حالا متاسفانه در این شرایط حساس که بنیاد میخواهد یک رئیس جدید را جایگزین کند برای توصیه به مقامات جدید برایشان بنویسید