30 اسفند 1403 / ۲۰ رمضان ۱۴۴۶
شناسه خبر : 112336
دوشنبه 01 مرداد 1403 , 12:11
دوشنبه 01 مرداد 1403 , 12:11


چشم به روزهای روشن آینده
مهدی فضایلی
بازاریابی سیاسی یک قلدر
مصباحالهدی باقری کنی
کار زیبایی که دنیا را زیباتر میکند
علی کبیری
این احتمال را به خاطر بسپارید!
حسین شریعتمداری
یادآور مسئولیتهای بشری
امیر جانباز رضا رمضانی
صلح امام حسن(ع)
سیدمهدی حسینی
۱۴۰۳، ایران و مقاومت در موقعیتی برتر
سعدالله زارعی
ای حسن در قیام حسینی!
حسین شریعتمداری
پیام رزمایش ۳ جانبه ایران ، روسیه و چین
علیرضا تقوینیا
بعد از سوریه منتظر تجزیه ترکیه باشید
عبدالباری عطوان

سرزمین رازهای مگو
ابوالقاسم محمدزاده
زنـی در گوشۀ تاریک تصـویر
ابوالقاسم وردیانی
کسی جای تو در مرز ایستاده
عادله اصفهانی

عالمِ انقلابــی و مجاهـد
ادای احترام به مرحوم حاج شیخ احمد کافی
تولد در خاندانی از اهل فضل و تقوا و شهادت
فاش نیوز - حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد ضیافتی کافی، اول خرداد 1315 هجری شمسی برابر با اول ربیع الاول 1355 هجری قمری در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. پدرش حاج میرزامحمد کافی از جمله تربیتیافتگان مکتب حسینی و مادرش خانم زهرا غفورپور بود. اصل و ریشه خاندان کافی، متعلق به یزد است. اجداد پدریشان ابتدا ساکن یزد بودند اما پدربزرگ مرحوم کافی، آیتالله حاج میرزا احمد کافی که از علمای بزرگ یزد بود، در یکی از سفرهای زیارتیاش به مشهد، همانجا ماندگار شد.

خاندان شیخ احمد کافی دو شهید تقدیم کرده است. سال 1371، آقا مرتضی برادر شیخ احمد وقتی در راه مشهد بود، در یک تصادف مشکوک از دنیا رفت. بعدها معلوم شد عناصر کومله عامل شهادتش بودند. شوهر خواهر شیخ احمد، آقای محمد رحیم ضیغمی تکنسین بیهوشی بود و از وقتی جنگ شروع شد، مدام همراه گروه پزشکی در منطقه بود. در اغلب عملیاتها شرکت داشت و بالاخره در یکی از آنها شیمیایی شد و عاقبت هم در سال ۹۰ به دلیل همین جراحت شیمیایی شهید شد. حاج احمد در مشهد همزمان با تحصیل دروس جدید و متداول، در نزد نیای خود آیت الله حاج میرزا احمد کافی به فراگیری علوم اسلامی پرداخت و در سال 1327 وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد. از پانزده سالگی در حرم مطهر رضوی حضور مییافت و با صدای گرم و دلنشین خود برای زائران و مجاوران آن حضرت دعای کمیل را زمزمه و مرثیهسرایی میکرد.
پیشتاز در نهضت امام خمینی
شیخ احمد کافی خیلی زود به نهضت امام خمینی پیوست و بسیار هم در این راه پیشتاز بود. عشق و ارادتش به حضرت امام خمینی(ره) نیز امری بارز و آشکار بود و در برخی از سخنرانیهای خود در دوران طاغوت به صراحت از امام نام میبرد و تجلیل میکرد و برای سلامتیشان دست به دعا بر میداشت.
حجتالاسلام محسن کافی فرزند شیخ احمد در مورد شدت ارادت و گستردگی ارتباطات پدر با حضرت امام خاطرنشان میکند: «ارتباط ایشان با امام، ارتباط مرید و مرادی بود. نامههایی از نجف توسط امام برای ایشان فرستاده میشد که این نامهها را به مرکز اسناد انقلاب دادیم و در جلد 8 کتاب «یاران امام»، اسناد آن جمعآوری و چاپ شده است.» شیخ احمد کافی نه تنها به امام خمینی، بلکه به همه مراجع ارادت و با آنها ارتباط داشت. همواره کارهایش را با مشورت مراجع عظام تقلید همچون امام خمینی، آیتالله خوئی، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی انجام میداد؛ از این رو همواره مورد حمایت و تأیید این آیات عظام بود.
حضرت امام خمینی، مرحوم کافی را همواره در امر تبلیغ مورد تشویق و حمایت قرار میداد و علاقه قلبی خاصی به وی داشت. مرحوم کافی هم فوقالعاده به امام ارادت داشت و در زمانی که بردن نام امام جرم بود، در مقابل پنجاه هزار نفر جمعیت، نام امام را میبرد و ارادت عجیبی به امام و همه مراجع داشت. حجتالاسلام کافی در ترویج مرجعیت امام خمینی اقدامات ارزندهای انجام داد.
وی در پاسخ به سؤال افراد درخصوص اینکه از چه کسی تقلید کنند، آنها را به امام ارجاع میداد. دو مرتبه هم طی سالهای 1346 و 1355 در نجف اشرف به دیدار امام خمینی نایل گردید و رهنمودهای لازم را از ایشان دریافت کرد.
تبعید و احضار و زندان و بازداشتهای طاقتفرسا
با شروع نهضت امام خمینی و تلاش مستمر روحانیت در این جهت و تشکیل بخشی در رابطه با تحرکات روحانیان در اداره کل سوم ساواک، حجتالاسلام کافی به عنوان یکی از سوژههای مهم این بخش، پیوسته تحت مراقبت قرار داشت.
مجموعه اقداماتی که از سوی ساواک درخصوص شیخ احمد صورت گرفته را میتوان در چند حیطه خلاصه کرد:
- کنترل دقیق جلسات با استفاده از منابع نفوذی و در همین راستا توزیعکنندگان و فروشندگان نوارهایش نیز مورد حساسیت ساواک قرار داشتند. کنترل ساواک بر وی گاهی به حدی میرسید که کلیه تماسهای روزانهاش به صورت لحظهای ثبت و گزارش میشد. اقدام به شنود تلفنی و کنترل مکاتبات نیز از جانب ساواک انجام میشد.
- وی بارها توسط ساواک و اطلاعات شهربانی احضار شد. اغلب این احضارها فقط برای اخذ تعهد و تذکر بود که در بعضی مواقع با بازجویی و بازداشتهای یک روزه و گاهی بیشتر توأم میشد. کثرت این احضارها به حدی بود که آن را به صورت امری عادی برای مرحوم کافی درآورده بود.
حجتالاسلام کافی در دهه 40 به پیروی از نهضت حضرت امام خمینی در جریان مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، فعالیتها و مبارزات سیاسی خود را علیه رژیم ستمشاهی از طریق سخنرانی آغاز کرد که متعاقب آن اولین بازداشتش رخ داد.
در پی واقعه پانزده خرداد و دستگیری و بازداشت حضرت امام خمینی، حجتالاسلام کافی حضور فعالی در اقدامات اعتراضی علما نسبت به این وقایع داشت.
در ساعت 2:00 بعد از نیمه شب مورخه 18/11/42، (احیای شب23رمضان) در مسجد قندی واقع در خانیآباد به منبر رفت و از امام خمینی تجلیل کرد. یک روز بعد توسط ساواک دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد و مدت بازداشتش هشت روز به طول انجامید.
تشبیه شاه به فرعون، معرفی امام خمینی به عنوان نایب امام زمان(عج) و طلب دعا برای سلامتی و خلاصی ایشان از دست عوامل رژیم، انتقاد شدید از رژیم به سبب زندانی کردن روحانیان، اظهار خشنودی از ترور حسنعلی منصور و تعبیر به حکومت ظالم و ستمگر درباره رژیم پهلوی از جمله مطالبی بود که مرحوم کافی در سخنرانی خود در مسجد حضرتی تهران در تاریخ 2/11/43 ایراد کرد. بلافاصله پس از این سخنرانی دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد. دادگاه اداره دادرسی ارتش بعد از آنکه بیش از چهار ماه از بازداشتش سپری شده بود، شیخ احمد را به دو ماه حبس تأدیبی با احتساب مدت بازداشت قبلی محکوم کرد.
در خرداد سال 1349، آیتالله سید محمدرضا سعیدی از شاگردان برجسته امام خمینی و از بزرگترین مبارزان ضدطاغوت، پس از 9 روز شکنجههای شدید در زندان به شهادت رسید. حجتالاسلام کافی خبر شهادتش را ابتدا در تهران و سپس در مشهد منتشر کرد و ضمن تحریک طلاب، خواستار تعطیلی درس آقایان در اعتراض به این واقعه شد. ساواک که مرحوم کافی را عامل اصلی انتشار خبر شهادت در مشهد میدانست، وی را بازداشت کرد و در طول بازداشت، چندین بار مورد بازجویی قرار داد و قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائی تهران را صادر کرد.
علاوه بر اینها، مکرراً در سالهای مختلف توسط ساواک در شهرهای مختلف احضار و بازجویی و اخذ تعهد شده است.
بیش از 10 بار نیز در زمانهای متفاوت ممنوعالمنبر شد که اولین بار در مورخه 30/9/49 بود و برای آخرین بار نیز نام وی در سال 1355 جزو لیست روحانیانی که در ماههای محرم و صفر مجاز به استفاده از منبر نیستند، ثبت شد.
پنج مرتبه ممنوعالخروج شد و با خروجش از کشور برای سفر به کشورهای عربستان سعودی، عتبات عالیات و سوریه مخالفت گردید.
یکبار نیز به ایلام تبعید شد. مخالفت با رژیم اشغالگر فلسطین یکی از محورهای عمده سخنرانیهای حجتالاسلام کافی بود. آوازه سخنان تند و آتشینش به گوش یوسف کهن نماینده یهودیان در مجلس شورای ملی رسید و منجر به شکایتش شد. به دنبال این شکایت، کمیسیون امنیت اجتماعی در مورخ 15/9/54 در فرمانداری تهران تشکیل و طی آن به اتفاق آرا با تبعید شیخ احمد به مدت سه سال به شهر ایلام موافقت شد. متعاقب آن بلافاصله دستگیر و در 21/9/54 به شهربانی ایلام تحویل داده شد.
تأسیس حوزه علمیه در ایلام، تبدیل یک مشروبفروشی به کتابفروشی، احداث یک حمام و یک مدرسه دخترانه و ایراد موعظه و سخنرانی، بخشی از فعالیتش در تبعیدگاه بود. عواملی همچون مجموعه فعالیتهای ممتاز شیخ احمد در ایلام، سرازیر شدن اقشار مختلف مردم برای دیدار با وی به سوی ایلام، تلاش برخی از علما برای خلاصی وی و نامهنگاریهای متعدد خود شیخ، ساواک را بر آن داشت که پس از یک سال از مابقی مدت تبعیدش صرف نظر کند. لذا در تاریخ 29/8/55 راهی تهران شد.
خطیبی برجسته و متحولکننده و انقلابی
استعداد و توانایی حجتالاسلام کافی در سخنوری و تبلیغ، وی را به خطیبی برجسته و خوشسخن تبدیل کرد. آوازه مجالسش به سرعت در شهرها پیچید و به بیش از صد شهر برای سخنرانی سفر کرد. این شهرت، از مرزهای ایران هم گذشت تا جایی که علما و مردم در برخی از کشورهای مجاور نیز برای سخنرانی دعوتش میکردند.
سفر به لبنان و ملاقات با امام موسی صدر از خاطرات فراموش نشدنیاش بود. کثرت دعوت از او به حدی رسید که در برخی ایام در یک روز هشت منبر میرفت و تعداد افراد شرکتکننده در جلسات سخنرانی گاهی بالغ بر پنجاه هزار نفر بود. جلسات عادی مهدیه تهران بدون تبلیغات، کمتر از 10 هزار نفر جمعیت نداشت.
کلام گرم و دلنشینش، چون از دل برمیخاست، بر دل مینشست و باعث جذب بسیاری از افراد که تقید چندانی به رعایت آداب شرع نداشتند، میگردید.
حجتالاسلام شیخ حسن کافی در این باره میگوید: «این مرحوم مغفور اثر عجیبی داشت. شاید صدها شرابخوار، رباخوار، گناهکار و... را این مرد به راه خدا آورد و توبهشان داد و به صراط مستقیم وادارشان کرد.»
شیخ احمد کافی در سخنرانیهای خود با بیانی بسیار ساده، ضمن موعظه و نصیحت، بسیاری از موضوعات سیاسی و اجتماعی را مطرح و در قبال آنها موضعگیری میکرد. برخی از محورهای مهم سخنانش عبارت بودند از:
حمله به رژیم اشغالگر قدس، ذکر و یاد امام خمینی، اعتراض به مفاسد اجتماعی و شیوع و گسترش فساد و فحشا در جامعه و دستاندرکاران رژیم را عاملان این امر دانستن، محکوم کردنِ زمامداران فاسد و تشبیه کردنِ مسئولان و زمامداران رژیم شاه به یزید و معاویه و هارون الرشید، انتقاد از مراکز دولتی، اعتراض به جو خفقان و اختناق، افشاگری علیه شیوع و گسترش فرقه ضاله بهائیت، تشویق به ایستادگی و مقاومت به عنوانِ رمز موفقیت و پیروزی در مقابل سیاستها و حرکتهای دینستیزانه رژیم.
دیدار با روحانیان تبعیدی و دیدار با زندانیان سیاسی نیز از فعالیتهای انقلابیاش بود. پس از شهادت حاج آقا سید مصطفی خمینی، مراسم چهلم فرزند شهیدِ امام خمینی، در محل مهدیه خیابان امیریه برگزار گردید که گرداننده این مراسم شیخ احمد کافی و واعظ مراسم شیخ ابوالقاسم اسلامی قمی بوده است.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و چاپ مقاله اهانتآمیز روزنامه اطلاعات در مورد امام خمینی و اعتراضات گسترده مردم در شهر قم و شهادت انقلابیون قم در حمله مأموران مسلح رژیم، حجتالاسلام کافی به همراه جمعی از وعاظ به عنوان اعتراض و همدردی با این واقعه از سخنرانی خودداری کردند. با شعلهور شدن آتش قیام مردم در شهرهای مختلف، وی نیز بر دامنه فعالیتهای خود افزود و در مجلس چهلم شهدای حوادث یزد و جهرم حضور یافت و سخنرانی کرد. چند روز بعد در تکیه مهدیه شهرستان سیرجان درباره امام خمینی به سخنرانی پرداخت. شدت حملات وی به رژیم در شبهای بعد افزایش یافت.
اقدامات و فعالیتهای گسترده و کمنظیرِ فرهنگی و خدماتی
اقامت دائمی حجتالاسلام کافی در تهران با آغاز جدی فعالیتهای عقیدتی و فرهنگی و عمرانی و خدماتیش همراه شد. در ابتدا جلسات وعظ و خطابه و مراسم دعای کمیل و ندبهاش هر هفته و به طور منظم در گوشه و کنار شهر تهران در منزل علاقهمندان تشکیل میشد. پس از مدتی منزل مسکونیِ خود شیخ احمد در منطقه امیریه تهران، کانون این جلسات شد. حضور گسترده اقشار مختلف مردم در این جلسات و اهداف بلند فرهنگیاش منجر به تأسیس مهمترین یادگار مرحوم کافی یعنی مهدیه تهران شد.
شیخ احمد کافی در اواخر سال 1347 با کمکهای بیدریغ مردمی توانست قطعه زمینی به مساحت 4000 متر در منطقه امیریه خریداری کند. به زودی سالن اصلی مهدیه بنا و میعادگاه عاشقان گردید. مردم تهران و برخی شهرستانها ساعتها در پشت درهای مهدیه به انتظار مینشستند تا فیض حضور در جلسات وعظ و دعای ندبه را درک کنند.
علاوه بر این، مهدیه تهران منشأ خدمات و خیرات ارزندهای بود که بسیاری از آنها تاکنون ادامه داشته است.
اهم این موارد بدین شرح است:
- کمکهای نقدی و غیرنقدی مستمر به خانوادههای بیبضاعت
- لولهکشی یکی از محلات فقیرنشین جنوب تهران
- تأسیس صندوق قرضالحسنه مهدیه
- ارائه خدمات درمانی و تأسیس داروخانه مهدیه
- تأسیس حوزه علمیه مهدیه و برپایی مراسم عمامهگذاری طلاب
- اسکان و پذیرایی بیش از دو هزار تن از ایرانیان رانده شده از عراق در مهدیه تهران
- خریداری مشروبفروشی مجاور مهدیه و تبدیل آن به کتابخانه اسلامی
از خدمات دیگر حجتالاسلام کافی میتوان این موارد را برشمرد:
- عیادت از بیماران
- احداث درمانگاه در برخی شهرها نظیر مشهد، گرگان، دهلران، آران کاشان و...
- ساخت و مرمت و تجدیدبنای چندین مسجد
- ساختن بیش از بیست مهدیه در شهرهای مختلف
- تأسیس حوزه علمیه در شهرستان ایلام
- ساخت حمام در ایلام، ساوه، مهران و دهلران
- تشکیل هیأتهای مذهبی در شهرستانها
- یکی از ویژگیهای مهم مرحوم کافی در سفرهای تبلیغی این بود که در هر شهری سعی میکردند اختلافات بین هیئتها را برطرف کنند و باعث اتّحاد و یگانگی شوند تا ضمن تشکیل یک هیئت بزرگ، مراسم مذهبی منسجمتر و باشکوهتر برگزار شود. همچنین این هیئتها را زیر نظر علما و بزرگان آن شهر قرار میداد تا از انحرافات فکری و عملی آنها جلوگیری شود.
- جمعآوری کمکهای نقدی و ارسال آن برای مردم خشکسالی زده سیستان و بلوچستان و مردم زلزلهزده خراسان
- تشکیل کلاسهای آموزش اصول عقاید برای جوانان دبیرستانی و دانشگاهی
- کمک مالی به شیعیان و سادات نخاوله عربستان سعودی
- حاج احمد در تمام ایام سال در شهرها و روستاهای مختلف منبر داشت. جالب اینکه در هر نقطهای از ایران که حضور داشت، صبحهای جمعه خودش را به مهدیه میرساند و مراسم دعای ندبه را برگزار میکرد.
- پول جمع میکرد و عرق فروشیها و سینماها و مراکز فساد را با پول خیّرین میخرید و تبدیل به کتابخانه و... میکرد.
- با اینکه سن زیادی نداشت، ولی یک تنه یک وزارت جهادسازندگی، یک وزارت ارشاد یا یک کمیته امداد بود.
بال گشودنِ عاشق امام زمان(عج) در روز نیمه شعبان
سرانجام تقدیر و مشیت الهی بر این تعلق گرفت که عاشق و شیفته و دلداده حضرت ولیعصر(عج) که عمری در منبرهایش خالصانه از امام زمان(عج) گفته و توسل و استغاثه به حضرت کرده بود، در روز نیمه شعبان مقارن با میلاد با سعادت منجی عالم بشریت بال پرواز بگشاید و به ملکوت اعلا بپیوندد.
حجتالاسلام شیخ احمد کافی در سانحه رانندگی مشکوک در روز جمعه سیام تیر ماه ۱۳۵۷ مقارن با روز نیمه شعبان، بین راه قوچان و مشهد در سن ۴۲ سالگی به دیدار معبود شتافت.
در همان دوران مردم مطمئن بودند که ماجرای تصادف مرحوم کافی ساختگی بوده و رژیم پهلوی پشت پرده این حادثه قرار دارد و شواهد و سرنخهای پررنگی هم برای تأیید این موضوع وجود دارد.
مجلۀ «خراسان فرهنگی» در بخشی از صفحات ویژۀ خود برای مرحوم کافی آورده است: «در آن ایام برای مردم مسلم بود که مرحوم کافی به دست عوامل ساواک به شهادت رسیده است.»
حال ببینیم ماجراهای عروج این عالم فرزانه چگونه بوده است و این رحلت جانسوز چه رهاوردی داشته است.
در یکی از روزهای اردیبهشت ماه 1357 که مصادف با شهادت حضرت زهرا(س) بود، حجتالاسلام کافی در مهدیه تهران منبر پرشوری رفت. در آن مراسم نام حضرت امام را به صورت علنی گفت و از ایشان تجلیل کرد. فردای همان روز بود که به وسیله نیروهای ساواک دستگیر شد.
30 تیرماه همان سال مصادف شد با میلاد حضرت ولیعصر(عج). قبل از نیمه شعبان، حضرت امام اعلامیه داده و اعلام کردند که امسال به احترام شهدای تبریز در نیمه شعبان عید نداریم، پس جشنی در این روز برگزار نمیکنیم. بعد از این اعلامیه، شیخ احمد برنامهریزی کرد که در این روز فقط مجلس وعظ و منبر برگزار کند و از برگزاری جشن و چراغانی پرهیز شود.
صبح پنجشنبه مصادف با 14 شعبان، سرهنگ منوچهر ازغندی که بسیار مرد بیحیایی بود، حاج احمد را به ساواک احضار کرد و ساعتها به وی و خانوادهاش و حضرت امام توهین و هتاکی کرد و در نهایت هم سه راه به مرحوم کافی پیشنهاد میشود: یا اینکه خودش مهدیه را به رسم هرسال چراغانی و آذینبندی کند، یا کلید مهدیه را به آنها بدهد تا خودشان آنجا را تزیین کنند و یا اینکه به مشهد سفر کند. حاج احمد به ناچار با همسر و فرزندانش به سمت مشهد حرکت میکنند.
صبح جمعه مصادف با نیمه شعبان، ماشین از قوچان به طرف مشهد به راه میافتد که پس از طی مسافتی در تصادفی مشکوک، پنج خودرو به هم خوردند و چند نفر کشته میشوند. در این سانحه، کامیون ارتش با خودروی شیخ احمد کافی برخورد میکند که پنج نفر از آن کامیون کشته میشوند اما در طرف مقابل، خانواده کافی همه زخمی و بیهوش میشوند؛ اما آمبولانس که میآید فقط حاج احمد را که هنوز زنده بوده با خودش میبرد و بقیه را به حال خود رها میکند و رهگذران به بیمارستان میرسانندشان. بعد گفته شد که شیخ احمد کافی قبل از رسیدن آمبولانس به بیمارستان ارتش فوت کرده است.
موارد مشکوک متعددی از این سانحه نقل شده است. نخستین و مهمترین مورد آنکه راننده مرحوم کافی به تازگی عوض شده بود و کسی از هویت دقیقش اطلاعی نداشت و بلافاصله بعد از سانحه هم ناپدید شد که گمانهزنیها حکایت از آن دارد که مأمور ساواک بوده است. نکته دیگر آنکه قبل از تصادف، مرحوم کافی چند بار از راننده خواسته است تا آرامتر و بااحتیاطتر برود اما توجهی نکرده است. دیگر آنکه همسر و فرزندان کافی گفتهاند که در دقایق آخر قبل از تصادف، حالتی شبیه بیهوشی به آنها دست داده بود و از تصادف چیزی به یاد نمیآوردند. برای پسر کوچک مرحوم کافی هم که روی زانوی پدر نشسته بود، هیچ اتفاقی نیفتاده بود و...
حاج حسن کافی، برادر مرحوم از شواهد دیگری که حکایت از ساختگی بودن حادثه تصادف دارد، میگوید: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، جریان محاکمه و دادگاه دو نفر از شکنجهگران ساواک را پیگیری میکردم. آنها به همه جنایتهایی که مرتکب شده بودند یا در جریان بودند، اعتراف کردند اما اسمی از مرحوم کافی نبردند.... با اصرار و پیگیریهای زیاد بالاخره موفق شدم با یکی از آن دو شکنجهگر در زندان قصر صحبت کنم.
شکنجهگری که با او صحبت کردم، گفت: ما دو نفر در آن قضیه دست نداشتیم؛ اما صبح شنبه ۳۱ تیرماه منصور ازغندی و دکتر حسینزاده (هر دو از معاونان ساواک) آمدند اوین و گفتند که کار کافی را تمام کردیم. شکنجهگر ادعا میکرد برادر من در آمبولانس کشته شده است و اینگونه مشخص شد که رژیم به طور مستقیم نقشه قتل مرحوم برادرم را طراحی کرده بود.»
بعد از اینکه پیکر شیخ احمد کافی از قوچان به مشهد منتقل شد، در میان انبوه جمعیت از میدان فردوسی روی دوش مردم وفادار مشهد تشییع شد و ابتدا به مسجدی که پدربزرگ و عمویش در آن امام جماعت بودند منتقل و سپس به منزل عمویش در همان کوچه برده شد.
فردای آن روز یعنی ۳۱ تیرماه، پیکر حاج احمد را به سمت حرم مطهر تشییع کردند. جمعیت زیادی آمده بودند و نیروهای امنیتی زیادی مستقر بودند. در این تشییع جنازه، مردم مشهد برای اولین بار شعار مرگ بر شاه را علنی فریاد زدند و این باعث زد و خوردهای زیادی بین مأموران و مردم شد و سه نفر از مردم هم شهید شدند. پیکر مطهر وارد حرم مطهر رضوی شد و مأموران گاز اشکآور بین مردم میزدند تا مردم را متفرق کنند. خانواده مرحوم کافی به ناچار پیکر را داخل غرفهای بردند و در را بستند و به منزل آیتالله سید عبدالله شیرازی رفتند تا کسب تکلیف کنند که در این شرایط چه باید بکنند؟ در محضر ایشان بودند که اطلاع دادند مأموران پیکر مطهر را به سمت فرودگاه بردهاند. بلافاصله دو برادر مرحوم کافی خود را به فرودگاه رساندند و هر طور بود با هواپیما به تهران رفتند. در فرودگاه جمعیت عظیمی منتظر بودند. پیکر را با یک آمبولانس به پزشکی قانونی منتقل کردند. فردای آن روز ساواک به خانواده مرحوم کافی اطلاع داد که طبق دستور شاه همان شب باید پیکر دفن شود.
پیکر را به همراه مأموران مسلح با هواپیما به مشهد رساندند. در فرودگاه مشهد باز با انبوه جمعیت روبهرو شدند.
در مشهد، در تمام خیابانها تا فرودگاه نیروهای گارد امنیتی مستقر بودند و پیکر را برای دفن به قبرستان خواجه ربیع بردند. مکانی که شیخ احمد کافی را در آن دفن کردند، قبلاً یک حالت زبالهدان و خاکدانی بود که در مسیر راه پله پشتبام مقبره خواجه ربیع قرار داشت. هر چقدر خانواده اصرار کردند که داخل مقبرههای خانوادگی یا حداقل وسط حیاط دفن کنند، موافقت نکردند وگفتند دستور دادهاند که همین جا دفن شود. سپس خاکها و آشغالها را کنار زدند و قبر را حفر کردند و همزمان با صدای اذان صبح پیکر مطهر حجتالاسلام کافی وارد آرامگاهش شد. پس از خاکسپاری، ساواکیها در مقبره را قفل کردند و کلیدش را با خودشان بردند و مقبره شیخ احمد تا ۷ ماه بعد یعنی تا پیروزی انقلاب اسلامی در تصرف مأموران رژیم پهلوی بود و بعد از آن بود که خانواده توانستند سر مزارش بروند.
آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی، سید احمد خوانساری و بسیاری دیگر از علما با انتشار اعلامیههایی عرض تسلیت و اظهار همدردی کردند. در بسیاری از شهرها از جمله قم، مشهد، کرمانشاه، رشت، کاشان، اصفهان و... مجالس ختم و بزرگداشت برقرار شد. در غالب این مجالس سخنرانان ضمن بزرگداشت خاطره مرحوم کافی به افشاگری علیه رژیم شاه پرداختند و به دنبال آن تظاهرات خیابانی برپا شد و مردم نفرت بیشتری نسبت به دستگاه جبار پیدا کردند و ضربه کوبندهای بر پیکر رژیم ستمشاهی وارد گردید.
آن که یک عمر گفت مهدی جان...
مرحوم خوشدل تهرانی شعری را به همین مناسبت سرود: «آن که یک عمر گفت مهدی جان/داد در روز عید مهدی، جان».
و این شعر بود که نقش اعلامیههای ترحیم گردید.
کادرسازی برای انقلاب
حاج مرتضی طاهری در مورد شهیدپرور بودنِ شیخ احمد کافی خاطرنشان کرده است: «مهدیه مرکزی برای هدایت جوانان بود. اکثر بچههایی که در کنار حاج کافی بودند و یا در مراسمات ایشان شرکت میکردند بعد از انقلاب در کمیته، سپاه و یا در جبهه به شهادت رسیدند. حاج کافی به نوعی برای انقلاب کادرسازی کرد.»
رازهای موفقیت و محبوبیت عظیمِ شیخ احمد کافی
شیخ احمد کافی از همان دوران کودکی به قرآن و اهلبیت(ع) عشق میورزید و پیوسته در محافل ذکر مصیبت سرور و سالار شهیدان حضوری عاشقانه داشت که حکایت از ارادت قلبیاش نسبت به آن حضرت داشت.
حجتالاسلام محسن کافی فرزندش معتقد است: «مرحوم کافی با همت خود، کاری کرد که اهلبیت(ع) او را به عنوان نوکر خود دعوت کردند و نمک صدای او از اهلبیت(ع) بود. باید تلاش کرد تا به این درجه برسیم اهلبیت(ع) نظر کنند.»
مرحوم آیتالله میلانی در مشهد توجه خاصی به مرحوم کافی داشت و فرمود: «کافی برای شیعیان کافی است.»
از آیتالله مرعشی نجفی چندین تأیید بینظیر در مورد شیخ احمد نقل شده است؛ از جمله فرمود: «خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد، کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است. کافی دعای ندبه را به همه شناساند.»
و نیز فرمود: «در تاریخ یاد ندارم کسی همانند مرحوم کافی نام حضرت ولیعصر(عج) را زنده کرده باشد.»
برخی از سخنرانیهای وی در قالب کتاب و لوح فشرده بر جای مانده است و هنوز دست به دست میگردد. حتی در خارج از ایران، در اروپا و... موجود است و استفاده میکنند.
حجتالاسلام محسن کافی رازهای موفقیتهای کمنظیرِ مرحوم پدرش را چنین میداند: «چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت: نخست اینکه اخلاص ایشان مهمترین رمز موفقیت ایشان بود.... دوم اینکه به زبان مردم حرف میزد و اصلاً از اصطلاحات طلبگی استفاده نمیکرد و مهمترین مفاهیم دینی را به گونهای میگفتند که حتی کارگر بیسواد هم از منبر ایشان بهره میبرد. سوم اینکه، خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوقالعاده بود. با صدای خوش و توسل به حضرت ولیعصر(عج) منبر را شروع میکردند و زمانی که دلها آماده میشد، مطالب و نصایح خود را میگفتند و بعد روضه کاملی هم میخواندند و منبری کامل داشتند. مقید به ساعت هم نبودند و اگر میدید جلسهای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول میکشید.»
|| کامران پورعباس
منبع: کیهان


دیدار در باغ
زهرا ترابی
خاطره ای از شهید همت بهروایت حاجقاسم
به روایت حاجقاسم
یک عطسه تا ابدیت!
رضا امیریان فارسانی
آخرین گلولهای که در عید غدیر شلیک شد
حمید تقیزاده

