شناسه خبر : 113201
شنبه 10 شهريور 1403 , 15:41
اشتراک گذاری در :
ادبیات ایثار و شهادت

مظلومیت مدافعان خرمشهر، رشادت کلاه‌سبزها و وظیفه مسئولان

یک گروه به نام عقاب‌ها شدیم و قرار شد به دستور فرمانده‌ی وقت، تمام مهمات پادگان دژ را به شادگان، منتقل‌ کنیم تا به دست نیروهای بعثی نیفتد. در آن شرایط سخت که زمین و آسمان را دود و سیاهی گرفته‌ بود...

فاش نیوز - درود به تمام ایثارگران و جانبازانی که در طول هشت سال دفاع مقدس با تمام وجود، بدون هیچ‌گونه توقعی جان بر کف نهادند و از این مرز و بوم دفاع کردند؛ که هیچ قلم و کاغذی نمی‌تواند این همه شجاعت و شهامت را توصیف کند.

الان بیشتر آنها شاید از نظر جسمی زخمی نشده باشند، ولی از نظر روحی و روانی که حساس‌ترین بخش وجود آدمی است و به این راحتی‌ها درمان نمی‌شود، صدمه دیده‌اند.

به خاطر همین بیماری‌ها حتی زندگی خانوادگی بیشتر آنها باید مورد بررسی عادلانه و تخصصی قرارگیرد؛ چون زندگیشان از‌هم‌پاشیده شده است و به دلیل موج انفجار و مسائلی مثل این که هم‌رزمانشان در آغوش آنها به شهادت رسیده‌اند، آسیب‌های جبران‌ناپذیر دیده‌اند. این کهنه‌رزمندگان با سنین بالایی که دارند، دیگر هیچ‌کاری از آنها ساخته نیست.

من خودم غیر از این که با کلاه‌‌سبزهای ناوی نیروی دریایی، که ۲۲ ماه در پادگان نیروی دریایی خرمشهر و پادگان دژ و گشت دریایی خدمت کرده‌ام، ۴ ماه در منجیل با رزمندگان و دریادلان نیروی دریایی آموزش سخت و طاقت‌فرسا دیدیم و بعد از ۴ ماه داوطلبانه به پادگان خرمشهر اعزام شدیم، بعد از دو هفته که خرمشهر بودیم، نیروهای شیطانی بعثی از زمین و هوا حمله‌ای ناجوانمردانه و ناگهانی کردند. ما هم جوانان با غیرت و غیور را که داوطلبانه آماده‌ی جنگیدن بودند را مسلح کردیم... و صحنه‌هایی بود که نمی‌شود به‌راحتی توصیفش کرد.

یک گروه به نام عقاب‌ها شدیم و قرار شد به دستور فرمانده‌ی وقت، تمام مهمات پادگان دژ را به شادگان، منتقل‌ کنیم تا به دست نیروهای بعثی نیفتد. در آن شرایط سخت که زمین و آسمان را دود و سیاهی گرفته‌ بود، این کار را انجام دادیم و به همراه غیورمردان کلاه‌سبز درگیر جنگ خیابانی شدیم؛ که هیچ قلم و کاغذی و کتاب‌ و فیلمی نمی‌تواند آن‌همه شجاعت را توصیف کند.

بخواهم خاطرات آن ۲۲ ماه را توضیح دهم، چند کتاب می‌شود؛ ولی افسوس در سن ۶۳سالگی، با انواع بیماری‌های روحی و روانی و شیمیایی، که فقط با داروهای خواب و اعصاب زندگی را هر‌جوری بود، با درد و رنج بی‌شمارسپری کردیم؛ اما با یک میلیارد و پانصد بدهی دیگر طاقت و توانی در من نمانده است.

اما از درگاه ایزد یکتا امیدوارم و از مسئولان این مملکت که هنوز آوای ناله و درد شهیدان و ایثارگران و آزادگان در تک‌تک شهرهای مرزی از در و دیوار آنها به گوش می‌رسد و تاریخ آنها را ثبت‌ کرده‌ است، می‌خواهم برای رفاه و حال ایثارگران و رزمندگانی که رمقی در جان دارند، اقدامی عملی انجام دهند؛ نه در حد قصه‌ و داستان. 

آرزوی سعادت و سلامت برای همه‌ی رزمندگان و ایثارگران و تمام افراد و جوانانی که جان بر کف دست، شجاعانه و دلیرانه از این مرز و بوم دفاع کردند.

|| اسکندر ناظری میرحصاری

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi