22 آبان 1404 / ۲۲ جمادى الأولى ۱۴۴۷
شناسه خبر : 113474
چهارشنبه 21 شهريور 1403 , 10:30
چهارشنبه 21 شهريور 1403 , 10:30


کاش باور میکردیم!
حسن رشوند
تعارض منافع، منشا فساد
فصحی کردستانی
استعفای رئیسجمهور؟!
غلامرضا صادقیان
سندرم دانشمند فداکار
قنبر مبارز
واژههایی که بویِ غربت ایمان میدهد…
قنبر مبارز
ملیگرایی حق بچههای خمینی است
حسین قدیانی
ماموریت تازه فیکنیوزها
امانالله دهقانفرد
زد؛ نسلی که به یاری رهبرش شتافت
سیدرضا موسوی فاضل
آرمیتا گناه نکرده که هموطن زیباکلام شده!
حسین قدیانی

شعر انقلاب؛ امتداد میـراث فـارسی و تـداوم حماسه در قـالب مقاومت
مصطفی محدثیخراسانی
انقــلاب شهیــدان
ونوس جامی پور
مادرانی که پشت آوار تاریخ را سربلند کردهاند
منیره غلامی توکلی
غزه، نام دیگر ایستادگی
نسرین پرک
حال دلمان که خوب باشد
علیرضا رجایی

داستان دلاوری که ترمز نداشت برای نوجوانان منتشر شد
فاش نیوز - کتاب «دلاور بی ترمز» روایت داستانی زندگی رزمندهای است که وقتی ۱۴ سالش بود از خانه فرار کرد و به جبهه رفت.
کتاب «دلاور بی ترمز» نوشته «رحیمه جمال» روایت داستانی زندگی «رمضان جرجانی» است که وقتی ۱۴ سالش بود از خانه فرار کرد و به جبهه رفت. این کتاب به تازگی راهی بازار نشر شده.

این دلاور بیباک سالهای جنگ و نبرد را در نوجوانی و جوانی پشت سر گذاشت و همین رشادتها بود که رحیمه جمال را تحت تأثیر قرار داد تا این ماجراها را که گاه با چاشنی طنز همراه شده؛ برای نوجوانان روایت کند. غیر از روایت داستانی طنزگونه، از ویژگیهای کتاب «دلاور بی ترمز» این است که تمامی شخصیتهای کتاب واقعی هستند. شخصیتهایی چون سید هادی بروگردی، الله مازنی، فریدون علی کتولی، حبیبالله افتخاریان و مهدی باکری که هرچند شهید شدند اما خاطرات زندگی با آنها، روایت داستانی جذابی را برای نوجوانان رقم زد.در بخشی از کتاب «دلاور بی ترمز» میخوانیم: «به مریوان رفتم و بعد از تحویل گرفتن برگه تسویه با مینیبوسِ سنندج راهی تهران و از آنجا مستقیم عازم شمال شدم. اتوبوس، گرگان را که رد کرد، لب جاده سرخنکلاته ترمز زد. من هم از پله اتوبوس پایین پریدم و قدمزنان به سمت محلهام حرکت کردم. چند قدم مانده به خانه، یکدفعه خاله لیلا را دیدم. ذوقزده گفتم: خاله چطوری؟ در کمال آرامش و خونسردی گفت: ممنونم! از رفتارش تعجب کردم و زیر لب گفتم: خاله هم خالههای قدیم! خوبه هفت ماه من رو ندیدن. حس کردم شاید مرا نشناخت. پرسیدم: شناختی؟ من رمضان بچه خواهرت هستم! بهت زده نگاهم کرد و گفت: رمضان؟! پس گفتن تو شهید شدی. تا ته ماجرا را خواندم و خندیدم. گفتم: میبینید دیگه، شهید نشدم اومدم!»نشر شاهد کتاب«دلاور بی ترمز» را با شمارگان هزار نسخه، قطع رقعی، ۲۷۱ صفحه و به بهای ۱۵۰ هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
منبع: خبرگزاری فارس


ماجرای لباس غواصی و پای شکسته
سیدجعفر حسینی ودیق
عشق شهادت شهادت میآورد
سیدمحمد مشکوهْ الممالک
فاتح میدان
خسرو قبادی
آمدهام نذرم را ادا کنم!
سیدجعفر حسینی ودیق
ستارهی فروزان پایگاه ۷ شهید مدنی قم
غلامرضا کاظمی ارشد















