سریال «طوبی» و انتظار مادر ۴ شهیدی که بعثیها به طرز فجیعی کشتند
فاش نیوز - مادر شهیدان «جاسم، رعد، موفق و صباح تقوی» در عراق زندگی میکرد و پیرو امام خمینی(ره) بود. جنگ که شروع شد نگذاشت بعثیها فرزندانش را به جنگ با ایران اعزام کنند. او ۴ فرزندش را از دست داد و خودش هم از عراق اخراج شد.

این روزها سریال «طوبی» مخاطبان زیادی را جذب کرده است، سریالی که شبیه زندگی بسیاری از مردمانی است که روزی در عراق زندگی میکردند، اما توسط رژیم بعث عراق مجبور شدند خانه و زندگیشان را بگذارند و به ایران بیایند. مردمانی که بخاطرعشق به انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی(ره) حاضر نشدند جوانانشان را به جنگ بفرستند و جوانانشان توسط بعثیها به شهادت رسیدند.خانم ماهان یکی از همین مردمان است. مادری که از سال ۱۳۶۱ تا به امروز چشمانتظار خبری از ۴ پسرش است تا شاید روزی مزار فرزندانش را به او نشان بدهند. این مادر شهید که در آستانه ۸۷ سالگی است، بعد از گذشت ۴۲ سال از شهادت ۴ پسرش، صبحها که از خواب بیدار میشود، موفق، صباح، رعد و جاسم را صدا میزند به هر ۴ فرزند شهیدش سلام میدهد و با آنها صحبت میکند. او هنوز هم به عشق فرزندانش غذا درست میکند و سر سفره برایشان ظرف غذا میچیند.این مادر شهید در خانهای کوچک در محله دولتآباد شهرری زندگی میکند و تمام این سالها دلش را به قاب عکس ۴ فرزند شهیدش خوش کرده. او حتی حاضر نیست لحظهای قاب عکس فرزندانش دور از چشمش بماند و میگوید: «امید زندگی من این عکسهاست». این مادر وقتی هم که به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) میرود، عکس فرزندانش را با خود میبرد.

خانم ماهان درباره زندگیشان در عراق میگوید: «اصالت خانوادگی ما به شهر ماهان استان کرمان بازمیگردد. اما قبل از بهدنیاآمدن ما، پدربزرگم به همراه خانواده برای زیارت عتباتعالیات به عراق رفتند و در همان جا ماندند. من هم متولد شهر نجف اشرف هستم. در ۱۵ سالگی با محمد ازدواج کردم. پدربزرگ همسرم نیز اهل تبریز بود که حدود ۱۰۰ سال پیش به عراق مهاجرت کرد. همسرم تراشکار بود. صاحب ۷ پسر و ۳ دختر شدیم و وضع مالی خوبی داشتیم. بچههایم درس میخواندند. خانههای ما در نجف و بعد هم که بهخاطر شغل همسرم به بغداد رفتیم، بزرگ بود؛ درختهای زیتون، پرتقال، نارنج و نخل در حیاط خانهمان داشتیم. روزگارمان خوش بود تا اینکه صدام جنگ علیه ایران را شروع کرد.» رژیم بعث عراق برای ادامه جنگ با ایران نیاز به نیرو داشت. نیروهای صدام محله به محله و خانهبهخانه سراغ خانوادهها میرفتند و بهاجبار فرزندانشان را راهی جنگ با ایران میکردند. این مادر شهید درباره اتفاقهای سال ۱۳۶۱ در عراق میگوید: «در دومین سال جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، یک شب که سفره پهن بود و همه اعضای خانواده دور سفره شام بودیم، نیروهای بعثی در زدند و همه جای خانه را گشتند و ۴ پسرم را با خودشان بردند و گفتند: چند تا سؤال از آنها میپرسیم و میفرستیمشان خانه. جاسم در آن زمان ۲۷ساله و مهندس برق بود. صباح ۲۰ساله بود و پیش پدر تراشکاری میکرد. رعد ۱۷ساله و دانشجو بود و موفق هم ۱۴ساله و در دبیرستان درس میخواند. بعثیها فرزندانم را بردند؛ اما این چند سؤال به ۴۲ سال کشید و هیچ خبری از پسرانم ندارم.»

خانم ماهان بعد از رفتن پسرانش روزگار سختی را گذراند. بعثیها او، همسر، دیگر فرزندان، عروس و نوه شیرخوارهاش را به زندان مخوف زیونه بردند. مادر شهیدان تقوی زندان بعثیها را اینگونه روایت میکند: «بیشتر زندانیها از اتباع ایرانی بودند. در هر سالن ۱۰۰ نفر بهسختی جا میشدند. من بیمار بودم. از آب و چای و غذا خبری نبود. برای ما غذا که میآوردند، داخلش پر از سوسک و حشره بود و نمیتوانستیم بخوریم. وقتی هم غذا سالم بود، من و دخترهایم سهم غذایمان را به عروسم میدادیم، چون او بچه شیر میداد.»این مادر شهید بعد از ۲ ماه به همراه خانوادهاش و ۱۴۰۰ زندانی دیگر، راهی ایران شدند. بماند که در مسیر بعثیها از هیچ آزار و اذیتی دریغ نمیکردند. از دزدیدن لباس و پول و طلای این خانوادهها تا تجاوز به تعدادی از دختران این کاروان.
خانواده شهیدان تقوی در طول این سالها امید داشتند که شاید ۴ فرزندشان زنده باشند و حتی بتوانند پیکر یا مزار عزیزانشان را پیدا کنند. برادر شهیدان تقوی در این باره میگوید: «برای گرفتن خبری از برادرانم به مؤسسه شهید صدر در عراق مراجعه کردم. آنها خبر دقیقی از نحوه شهادت برادرانم ندادند. اما گفتند: این گروه از زندانیها به ۳ روش شهید شدند. بعثیها یک گروه را در چرخگوشت بزرگی که در کنار رود دجله بود ریختند و پیکرشان به آب رود ریخته است. گروه دیگری را با دستوپای بسته در دیاله و بعقوبه زندهبهگور کردند و به عدهای دیگر نارنجک میبستند و با یک طناب سوزن نارنجک را میکشیدند و آن افراد تکهتکه میشدند. مادرم که در این سفرها جویای خبری از برادرانم بود، به او فقط گفتم: به برادرانم در زندان تیر زدند و شهید شدند.»