دوشنبه 23 مهر 1403 , 11:20




برای عکس گرفتن خیلی دیر شده!
فاش نیوز - رزمنده و نویسنده دفاع مقدس حمید داوودآبادی رفیق و همرزمی داشت که مثل دو برادر بودند. او ساعاتی قبل از شهادتش به داوودآبادی گفته بود چه بخواهی، چه نخواهی من امروز بعدازظهر شهید میشوم.
شهید ۱۶ ساله مصطفی کاظمزاده ۲۲ مهر ۱۳۶۱ در منطقه سومار و در جریان عملیات مسلم بن عقیل به شهادت رسید.
حمید داوودآبادی در کتاب «دیدم که جانم میرود» به ساعاتی قبل از شهادت رفیقش اشاره دارد؛ این خاطره را در پیش رو دارید.داخل سنگر کنار یکدیگر دراز کشیدیم. سقف آنقدر کوتاه بود که حتی نمیشد بهراحتی نشست. مصطفی شروع کرد به خنده. با خوشحالی گفت: امروز من میرم. گفتم: خب کِی میخوای تشریف ببری؟ با همان شادی، دستهایش را به هم مالید و گفت: من امروز شهید میشم!بعد هم حالتی عجیبی به خودش گرفت و گفت: من امروز بعدازظهر شهید میشم؛ چه بخواهی چه نخواهی! دست من و تو هم نیست. هرچی خدا بخواد، همونه.سپس شروع کرد خوابی را که شب قبل دیده بود، برایم گفت. خوابش حکایت از آن داشت که بعدازظهر امروز به شهادت میرسد. کمکم لحن حرفهایش عوض شد و شروع کرد به نصیحت و توصیه. وصیت شفاهیاش را کرد. حرفهایی زد که برای من خیلی جالب بود.آن روز بچهها میخواستند با مصطفی عکس بگیرند، اما نمیگذاشت. آنها به من گفتند: چرا مصطفی لوسبازی درمیاره؟ هر چی بهش میگیم بیا با ما عکس بگیر، قبول نمیکنه. میگه بعداً.رفتم داخل سنگر و از داخل کوله پشتیم دوربین عکاسی کوچکم را آوردم. مصطفی را صدا کردم و گفتم: مصطفی، بیا چند تا عکس باهم بگیریم که گفت: نه دیگه الان وقت عکسگرفتن نیست. بهش گفتم: میخواهم یک عکس تکی باحال ازت بگیرم که خندید و گفت: نه دیگه دیر شده حمید جون!همان روز ترکش خمپاره به پشت سر مصطفی اصابت کرد و شهید شد.



