28 تير 1404 / ۲۳ محرم ۱۴۴۷
شناسه خبر : 114345
چهارشنبه 02 آبان 1403 , 11:40
چهارشنبه 02 آبان 1403 , 11:40


سخنی دوستانه با رئیس محترم
مجتبی رحماندوست
پیروزی در جنگ در جنگ روایتها
حسین پاک
مذاکره و دیگر هیچ...
محسن ناطق
خدای «رایان» با ماست
مسعود اکبری
سگها را گشودهاند چرا سنگها را بستهاید؟!
حسین شریعتمداری
پیامدهای خسارتبار مذاکره مجدد با آمریکا
ابراهیم کارخانهای
چرا جنگ شد؟
سپهر خلجی
سازماندهی اتباع، راهبرد همزیستی و توسعه
ابراهیم شعبانلو
درسی که هنوز نگرفتهایم(بخش دوم و پایانی)
رضا علامهزاده
تغییر پارادایم یا پارادایم تغییر
محمدکاظم انبارلویی

سپیدهای از شرق انتظار
بتول شایسته
پلهپله تا روشنایی حضور
سیدهزهرا صدر
یار خوب تمام ماجراست!
بتول شایسته
وقـت ملاقـات
ابوالقاسم محمدزاده
از کودکان در جنگ چهخبر؟
نادیا درخشانفرد

مگر بچه پرورشگاهیها غیرت ندارند؟
فاش نیوز - نشسته بود و مثل بچهها برای مظلومیت رفقای شهیدش گریه میکرد؛ آخر کسی منتظر پیکرشان نبود ...
حمید داود آبادی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، خاطرهای از روزهای اول به جبهه رفتنش تعریف میکند: «ثاقب دلش بدجوری هوای دوستانش که شهید شده بودند را کرده بود؛ آخر آنها چند نفر بودند که با هم جبهه آمده بودند و همیشه با هم میگشتند. بغض کرده بود و کم مانده بود اشکش جاری شود. زدم به شانهاش و گفتم: «مرد باش پسر. بیشتر از این که من و تو غم و غصه از دست دادن اونها رو داشته باشیم خانوادههاشون داغدارشون هستند.»ثاقب زد زیر گریه.بهتم زد. گفتم: «من که حرف بدی نزدم. آخه چرا؟مگه حرف ناجوری زدم؟»تکانش دادم و پرسیدم: «چی شد ثاقب؟ مگه من چی گفتم؟»ـ «هیچی حمید جون. یه چیزی گفتی که بدجوری دلم رو سوزوند.»+ «ای بابا. مگه من چی گفتم؟ مگه اشتباه میگم که پدر و مادرشون بیشتر از من و تو عزادار بچههاشون هستند؟»ـ «نه حمیدجون تو اشتباه نمیکنی. ولی آخه اونها پدر و مادرهاشون نمیدونن بچهشون شهید شده.»+ «یعنی چی؟ مگه میشه به پدر و مادرها اطلاع ندن فرزندشون شهید شده؟»ـ «آره حمیدجون میشه. آخه اونها هیچ کدوم پدر و مادر نداشتن.»+ «یعنی چی؟»ـ «یعنی این که ما مثل شماها نیستیم. ما از پرورشگاه اومدیم. خونه ما شیرخوارگاه بود. معلوم نیست پدر و مادرمون کجا هستن.»
+ «یا حضرت عباس! یعنی شماها پرورشگاهی هستین؟»ـ «آره حمیدجون. چیه تعجب کردی که پرورشگاهیها توی جبهه چیکار میکنن؟ ما هم آدمیم. ما هم غیرت داریم. ما هم شرف داریم. ما هم حق داریم از انقلاب و کشورمون دفاع کنیم. حق نداریم؟» + «چرا، چرا، ولی آخه...»ـ «آخه چی؟ یعنی یه بچه پرورشگاهی بلد نیست تفنگ دست بگیره و جلوی دشمن وایسه؟ درسته که ما پدر و مادرمون رو گم کردیم؛ ولی دین و ایمانمون رو که گم نکردیم.»

|| منبع: کتاب «نامزد خوشگل من» به قلم حمید داود آبادی
منبع: خبرگزاری فارس


از خاکریز انقلاب تا ارتفاعات شاهـو
سید محمد مشکوهًْالممالک
اولین محرم آسایشگاه اصفهان
جانباز کاوسی
پیغامی محرمانه به آقاسیدعلی خامنهای جوان!
حمید سبزواری
خاطرهای از عزاداری ماه محرم جانبازان در آسایشگاه
رمضانعلی کاوسی
محمدمهدی ایرانمنش سرباز کوچک حاج قاسم
راوی خواهران شهید
دلی بزرگ و ارادهای استوار در راه وطن
سید محمد مشکوهًْالممالک

