یکشنبه 25 آذر 1403 , 12:06




جانباز نخاعی صبور و خندان زیباکناری به یاران شهیدش پیوست
شب بود و باران شدیدی میبارید. تکچرخ زده بودم و به تماشای این نعمت جاری الهی مشغول بودم. فرخندهشب مبعث هم بود و از من خواست شعری در این حال و هوای لطیف بسرایم؛ که طبعم هم شرمندهام نکرد و این ابیات، هماهنگ با قطرات لطیف باران بر دلم باریدن گرفت...
فاش نیوز - جانباز نخاعی، حاج فردین رسولی، از جانبازان زیباکنار گیلان بعد از دههها صبوری بر درد و رنج مجروحیت و مصدومیت در جبهه دفاع مقدس به همرزمان شهیدش پیوست.
انا لله و انا الیه راجعون. شهادت عزیزی دیگر از جانبازان نخاعی؛ شهادت جانباز سرافراز، حاج فردین رسولی، از جانبازان نخاعی استان گیلان و شهر بندر انزلی بر عموم ایثارگران، مخصوصا جانبازان نخاعی و امت مقاوم و صبور، بویژه مردم خطه گیلان تبریک و تسلیت باد.
فردین متولد بخش زیباکنار از توابع شهر بندر انزلی بود. او زمان جنگ و دفاع مقدس، دوره سربازی وظیفه خود را می گذراند که بر اثر فرو ریختن سقف سنگر و افتادن تیر سقف روی کمرش شدیدا مصدوم و قطع نخاع گردید.
این جانباز صبور، مومن و انقلابی به دلیل وضعیت دشوار و خاصی که بر اثر مصدومیتی سنگین پیدا کرده بود، مدام گرفتار زخمهای عمیق و مزمن بود؛ اما در تمام این سالهای طولانی جز شکر نعمتهای الهی و اظهار رضایت از داده و ندادهاش چهره گشاده و لب خندانی داشت که به همراه سیمای زیبا و گیرایش تقدیم دوستان و نزدیکان و همه کسانی که با او ارتباط داشتند میکرد. همیشه و در همه حال در جواب احوالپرسی دیگران، حتی در ایامی که خیلیها شاید از مشکلات اقتصادی و گرانی شکوه میکردند و مینالیدند او که از همین مردم بود و دردهای زیادی هم برای نالیدن داشت، پاسخش «شکر، ارزانی، فراوانی» بود؛ البته با چاشنی لبخندی شیرین و دلنشین که بیدریغ نثار همگان میکرد.
او با تمام دردهایی که داشت اما همسری مهربان قسمتش شده بود که جان و جانان هم بودند. همدیگر را جان صدا میکردند و صدای گرم و نرم همسر دلخواهش گویی نقطه پایانی بود بر تمام دردها و غصههایش. همیشه فردین بود و همسر مهربانش و همراه اول و آخر همه سفرها و حضرهایش، زیر سایه لطف خدایی که یک لحظه از این دو زوج عاشق جدا نمیشد.
با فردین علاوه بر سیمای دوستداشتنیاش خاطرات دلچسب و بهیادماندنی زیادی دارم که در همین لحظه ابتدایی شنیدن خبر عروجش، مقابل چشمم ردیف شدهاند. خاطرهای مشترک از یک شب پائیزی پرباران شهر انزلی دارم که مانند الان با خبر شهادتش، اگرچه موقعیت گریستن نیست، اما در این روز پائیزی گویی به قول شاعر، ابرهای همه عالم دارد در دلم میبارد. شب بود و باران شدیدی میبارید. تکچرخ زده بودم و به تماشای این نعمت جاری الهی مشغول بودم. فرخندهشب مبعث هم بود و از من خواست شعری در این حال و هوای لطیف بسرایم؛ که طبعم هم شرمندهام نکرد و این ابیات، هماهنگ با قطرات لطیف باران بر دلم باریدن گرفت؛
خدا امشب در رحمت گشودهست
شبی بارانیام قسمت نمودهست
به بارانی که پاک است و لطیف است
غبار غم ز دلهامان زدودهست
خدا شاباش میریزد ز شادی
که جشن مبعث فخر وجود است
محمد(ص) شاهکار آفرینش
کسی که مثل او هرگز نبودهست
همو که با جمال نازنینش
دل ما را دل ما را ربودهست
ببار ای ابر رحمت بیتکلف
ببار امشب شب کشف و شهود است
در اوصاف بهار این شعر تر را
«رسولی» خواسته «ساقی» سرودهست
جانباز نخاعی شهید، فردین رسولی در اواسط جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در محور عملیاتی بازیدراز در منطقه سرپل ذهاب، واقع در استان کرمانشاه به درجه رفیع جانبازی نائل شد.
این سرباز جانباز صبور و انقلابی سرانجام پس از حدود چهل سال زندگی دشوار، دردمندانه و عزتمندانه، پس از مدتی بستری و تحت درمان بودن در بیمارستان شهید بهشتی بندرانزلی، شامگاه ۲۳ آذرماه 1403 آسمانی شد و به کاروان شهیدان انقلاب اسلامی و جمع دوستان شهیدش ملحق گردید.
از درگاه الهی برای این جانباز صبور شهید علو درجات و مقامات و برای بازماندگان، خصوصا همسر مهربان و باوفایش، صبر جمیل و اجر جزیل آرزومندیم.
|| بهروز ساقی




ز شعرت ساقی شبنم می تراود
کدورت را ز روی گل زدوده ست