دوشنبه 26 آذر 1403 , 14:59




حماسه بهیادماندنی پدر و پسر رزمنده مسیحی
پدرش از مبارزان دوران ستمشاهی بود که در زمان پیروزی انقلاب به ضرب گلوله دژخیمان پهلوی مجروح میشود و در دوران جنگ تحمیلی بارها به عنوان متخصص خودروهای سنگین، داوطلبانه به جبهه اعزام میشود. همزمان با پدر، پسر نیز تاب نمیآورد و...
فاش نیوز - ساعت ۸ صبح بود. اینبار به همراه برادرعبدالحمید ایزدی که در نهمین دوره مجلس شورای اسلامی مسئولیت دفتر ارتباط مردمی اینجانب را در شهرستان همدان به عهده داشت به دیدار جانباز قطع عضو، حسن شهمرادی رفتیم.
از نحوه جانبازی او پرسیدم که با دو پای قطع شده با آرامش خاصی روی مبل نشسته بود. حسنآقا که توان سخن گفتن را در جبهههای نبرد از دست داده بود، با اشاره به برادر جانبازی که در جمع ما بود، فهماند که او سخن بگوید و او نیز این چنین شروع به صحبت کرد:

عملیات میمک بود، صدای توپخانه و غرش خمپارههای دشمن مانند صدای دهل یک لحظه قطع نمیشد. ادوین مسیحی در حین عملیات مجروح شده بود و پیکر خونآلودش منتظر یاریرسانی بود. حسنآقا به همراه یکی از همرزمانش با برانکارد شتابان به یاری او میشتابد؛ در حالی که پیکر مجروح ادوین در داخل برانکارد است؛ بهناگاه با غریو یک خمپاره همه چیز عوض میشود؛ حسنآقا شاهد پر کشیدن دو پایش به آسمان است و همرزم دیگرش علیآقا نیز که همراه او برای نجات جان ادوین آمده بود یک پایش به آسمان پر میکشد، ادوین، جوان با ایمان مسیحی نیز با شهادتش دست در دست فرشتگان آسمان سراغ مسیح را میگیرد تا با افتخار اعلام کند، آنجا که پای عزت و شرف و میهن در میان باشد، مرزهای عقیدتی به سنگرهای دفاعی در برابر دشمن تبدیل میشود.

در آن شب که مهتاب از درخشش خون بر زمینجاری ادوین و دست و پاهای قطع شدۀ همرزمانش شرمنده میشد، خون و عطش و عشق و حماسه، دست به دست هم داده بودند تا فرشتگان آسمان نظارهگر حماسه فداکاری باشند که در قطعهای از بهشت جبههها برپا میشد.
در حالی که حسنآقا به یاد حماسۀ عظیم علمدار قهرمان و مظلوم کربلا اشک شرمندگی از چشمانش بر سرزمین تشنه دلش جاری بود، دیگر همرزمش علیآقا با پای قطع شدهاش در شرایطی از او تقاضای آب میکند که فرشتگان آسمان دست و پاهای حسنآقا را به امانت برده بودند و حسنآقا تشنهتر از او، شهادت را انتظار میکشید که برادران امدادگر به یاریاش میشتابند. او را به پشت جبهه منتقل میکنند و شبانه با بالگرد به تهران اعزام میکنند. بعد از خروج از اتاق عمل برایش مسلم میشود که او دو پا و یک دستش را به یاد علمدار کربلا در معرکه جنگ بر جای گذاشته است و تنها دستش نیز که به امانت نزد او مانده است، دیگر توان یاری او را ندارد و زبانش نیز قدرت تکلم را از دست داده بود.

فردای آن ملاقات بهیادماندنی در فضای مجازی به شناسایی بیشتر «ادوین شامیریان»، شهید مسیحی پرداختم:
پدرش از مبارزان دوران ستمشاهی بود که در زمان پیروزی انقلاب به ضرب گلوله دژخیمان پهلوی مجروح میشود و در دوران جنگ تحمیلی بارها به عنوان متخصص خودروهای سنگین، داوطلبانه به جبهه اعزام میشود. همزمان با پدر، پسر نیز تاب نمیآورد و راهی جبههها میشود. ادوین در وصیتنامهاش تاءکید میکند: "تا آنجا که میتوانید به خدا ایمان داشته باشید و همه چیز را در خدا خلاصه کنید" به خواهرانش نیز توصیه میکند "حالا که برادر بزرگتری بر سر شما نیست، مانند دخترهای این دوره زمانه نباشید".

این جملات او حکایت از روح بلند و آسمانیاش دارد که معرفت به ذات خداوندی و غیرت و مردانگی، دو عنصر اصلی بیان او است.
این مختصر که حماسه پرافتخار دو برادر مسلمان را همگام با یک برادر رزمندۀ مسیحی به تصویر میکشد، حاوی این پیام ماندگار است که در دفاع از تمامیت نظام اسلامی مرز بین ادیان الهی جز ایثار و فداکاری و شهادت برای سرافرازی ایران اسلامی نخواهد بود.
|| دکتر ابراهیم کارخانهای

















