شناسه خبر : 116280
دوشنبه 08 بهمن 1403 , 10:56
اشتراک گذاری در :
ادبیات ایثار و شهادت

در آغوش امام رضا(ع)

فاش نیوز - متولد 13 آذر 1342 شیروان بود. ساده و صمیمی، اما خوش سیما. عشق مادر و پدر دو چندان شده بود و زندگی‌شان گرم‌، مثل رابطه همه پدرها و بچه‌ها، مثل همه عاطفه‌های مادر و فرزند، غرق در شادی تولدش. اما مثل بچه ی قبلی نبود. اولین پسر بود و مثل خواهرش مهر داشت. اما این یکی مهرش بیشتر بود. محمد را می‌گویم.
بزرگ که شد، بهتر خودش را توی دلها جا می‌کرد. با شیرین کاری و شیرین زبانی اش؛ و مادر قربان صدقه‌اش می‌رفت. مثل همه مادرها که قربان صدقه بچه‌هایشان می‌روند. آرام بود و سربه زیر. اما کنجکاو و جست‌وجوگر.
مدرسه رفت، راهنمایی رفت، توی دبیرستان درس می‌خواند که اسم تازه‌ای ورد زبان‌ها شد. اسمی که از دوران کودکی از زبان پدر و مادرش آن را می‌شنید و رساله‌اش را بارها یواشکی ورق زده بود. رساله کسی را که هروقت توی دست پدرش، یا لابه‌لای کتاب‌ها می‌دید، بابا سفارش می‌کرد؛
-«مواظب باشین کسی چیزی نفهمه، اگه بفهمن زندان داره، اعدام داره». 
وقتی به نوجوانی رسید و پشت لبش سبز شد، تازه با حال و هوای تظاهرات و انقلاب آشنا شد و او، پی به عظمت و ابهت مرجع تقلیدی برد که سال‌های سال، رساله‌اش را در خانه دیده بود و نامش را از زبان پدر و مادر شنیده بود؛ آیت‌الله خمینی.
در پانزده سالگی مثل همه جوان‌های هم سن و سال عاشق شد. انقلاب که شد و وقتی فهمید که آیت‌الله خمینی به ماموران ساواک گفته؛ «سربازهای من، در دامن مادرها هستند»‌، عاشق‌تر و عاشق‌تر شد. عاشق امام. بقول پدرش حاج محمدحسین؛ «هروقت سربازها یا پاسبان‌ها را می‌دید از ماشین پیاده می‌شد و شعار می‌داد؛ «بهترین مرد جهان است آیت‌الله خمینی... رهبر ارتش آزادگان است، آیت‌الله خمینی»
 وقتی انقلاب پیروز شد، موقعی که صحبت‌های امام از تلویزیون پخش می‌شد، سراپا گوش بود. آرام آرام، عشق و تقوا و خداشناسی را تجربه می‌کرد و در همنشینی با شوهر خواهرش حجه السلام حسین جمالی، پی به معانی اسلام برد. با مفاهیم جهاد آشنا شد و در کنار درس و مشق، بسیج کعبه آمال و آرزوهایش گردید.
 هجده‌ساله بود که در کسوت بسیجی، برای برقراری امنیت و حفاظت از هموطنانش به کردستان رفت و در مقابل گروه‌های تجزیه‌طلب کردستان ایستاد.
سال 1362 در آزمون سراسری آموزش عالی شرکت کرد و در دانشگاه علوم دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد. اما او به دنبال تحصیل در دانشگاه دیگری بود و رشته تحصیلی دیگری را برگزید. به دنبال تحصیل در رشته ایثار و شجاعت بود و دانشگاه جنگ را انتخاب کرد تا سرباز امام خمینی بودن را به همگان اثبات نموده و با تحصیل در این دانشگاه، علم و عمل را تلفیق نماید و ادای دین به اسلام و وطن را تمام کند. پدرش محمدحسین قاسمیان می‌گفت؛ 
-«به یکی از دوستان خادم گفته بود: فرداشب که کشیک شما در حرم است می‌خواهم به زیارت امام رضا(ع) بیایم. مقدماتی فراهم کنید کنار ضریح باشم. آن خادم بزرگوار گفت؛ وقتی مشرف شد کنار ضریح، دستش را چنان در مشبک‌هایش قفل کرده بود و چنان نجوا می‌کرد که انگار در آغوش امام رضاست..». 
سال 1365، دانشگاه جنگ، هل من مبارز می‌طلبید و دانشجو، راهی منطقه شد و در واحد اطلاعات لشکر 5 نصر مشغول به خدمت شد. 
عملیات بزرگی در پیش بود و شرایط جنگی نیاز به کسب دوره‌های تخصصی جنگ و غواصی داشت. دوره سخت غواصی را گذراند. آزمون پایانی دانشگاه جنگ و پایان نامه‌اش را بایستی در کربلای 5 می‌نوشت. در شب لیله القدر دفاع مقدس، 21 دی ماه 1365به خط زد و در عملیات سخت کربلای 5 نمره قبولی‌اش را از دانشگاه، عشق و جهاد و خون اخذ نمود و ستاره‌ای شد در آسمان شهادت، تا چراغ راهی باشد برای دوستان و آشنایان، تا ستاره‌ای باشد فراروی دانشجویان دانشگاه علوم دنیوی. تا راه را گم نکنند و از مسیر امامت و ولایت خارج نگردند.
آری! او از آسمان سرزمین کربلای 5 پرواز کرد تا ستاره سیاه مشق‌های این جا مانده از کاروان عاشقان باشد و ستاره درخشان عاشقانه‌های دفترش. روحش شاد و پر رهرو باد.
موضوع: غواص و دانشجوی شهید، محمد قاسمیان شیروان
|| ابوالقاسم محمدزاده
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi