دوشنبه 13 اسفند 1403 , 10:30




در روایتگری و عمل به سیره شهدا دچار غفلتیم
اتاق در طبقه بالا برایت ساخته تا دامادت کند. بمان تا پدرت هم آرزو به دل نماند. لبخندی زد و گفت، مادر وقت برای داماد شدن زیاد است انشاءا... در آینده. الان دشمن به کشورمان حمله کرده و اسلام و ناموس ما در خطر است...
فاش نیوز - قدی بلند و هیکلی ورزیده داشت و یکی از بهترین فوتبالیستهای شهر بود. بخشی از ایام نوجوانی و جوانی خود را در دوران طاغوت گذرانده بود، اما سرباز امام بود و بشدت انقلابی.
دوران خدمت مقدس سربازی خود را در اوج ناآرامیهای کردستان در شهر مریوان گذراند. خدمت سربازیاش تازه تمام شده بود که صدام و ایادیاش به کشورمان حمله کردند. تاب نیاورد و گفت مادر جان، ساک من را جمع و جور کن؛ باید بروم. مادر اندکی صبر کرد و گفت عزیزم تو که تازه از کردستان آمدهای؛ به این زودی کجا؟ پدرت تازه دو اتاق در طبقه بالا برایت ساخته تا دامادت کند. بمان تا پدرت هم آرزو به دل نماند. لبخندی زد و گفت، مادر وقت برای داماد شدن زیاد است انشاءا... در آینده. الان دشمن به کشورمان حمله کرده و اسلام و ناموس ما در خطر است. امام فرموده جبههها را پر کنید. من هم که آموزش سربازی دیدهام و باید بروم و به بسیجیها آموزش بدهم.
ساکش را برداشت و از زیر قرآن رد شد. قد بلندش حسرت داماد شدنش را بر دلم گذاشت. میدانستم دیگر برنمیگردد؛ اما او تصمیم خودش را گرفته بود. رفت و وقتی همسنگرانش دو تکه لباس درب منزل آوردند و گفتند عبدالحمید مجروح شده، مادر با شجاعت گفت نگوئید مجروح شده، بگوئید شهید شده است. او اشتیاق شهادت داشت و باید شهید میشد!
این روایتی کوتاه از زندگی شهید عبدالحمید خسروی، از اهالی شهرستان کازرون از زبان مادری شهیدپرورش بود که گروه جهادی ایثارگران بدون مرز استان بوشهر، این هفته افتخار دیدار با این مادر شهید و شیرزن شجاع را داشت؛ شهیدی که همواره برای شهادت بیتاب بود.
بیتابیاش بسر آمد و عاقبت در آبانماه سال ۱۳۵۹ در حالی که بیست بهار بیشتر از زندگیاش نگذشته بود، در شهر سوسنگرد، خون سرخش طراوتی تازه به خاک گرم جنوب داد.
آری، عبدالحمید به آرزوی دیرینهاش که همان شهادت بود رسید و دامادیاش را در بلندای آسمانها با ملائک جشن گرفت.
او راه و مسیرش را به رسم امانت برای مردم، مسئولان و آیندگان بهیادگار گذاشت، تا بدانیم امروز بر سر سفره چه کسانی نشستهایم....
روحش شاد یادش گرامی



