21 تير 1404 / ۱۶ محرم ۱۴۴۷
شناسه خبر : 117002
سه شنبه 21 اسفند 1403 , 10:41
سه شنبه 21 اسفند 1403 , 10:41


ناکارآمدیِ فتنهگریهای داخلی، دلیل رویاروییِ مستقیم با ایران
امانالله دهقان فرد
سمت عاشقانهترین سرنوشت
رضا امیریان فارسانی
ضربات ویرانگر نفوذ و درسهایی که هنوز نگرفتهایم
رضا علامه زاده
مذاکره یا عبور از جنایت و خیانت آمریکا؟!
دکتر ابراهیم کارخانهای
تحول رفتار عراق در قبال ایران
علی ملکی
اینگونه اسرائیل را لِه کردیم
مسعود اکبری
دشمن در جنگ زانو زد؛ مراقب نیرنگ خط نفوذ باشیم
محمد ایمانی
تحلیل حقوقی بند واردات خودرو ویژه جانبازان ۵۰٪ و بالاتر
حمیدرضا علیپور
پروژه ادغام بانکهای نظامی در بانک سپه
سیدمحمدرضا میرشمسی

یار خوب تمام ماجراست!
بتول شایسته
وقـت ملاقـات
ابوالقاسم محمدزاده
از کودکان در جنگ چهخبر؟
نادیا درخشانفرد
نامهای از ایران به غزه
نیره قدیری

کوتاهنوشت
فاش نیوز - بادِ سرد به صورتم سیلی میزد. کمی دیر شده بود. قدمها را تند کردم. بهشت زهرا (س) زیاد شلوغ نبود. مردم در جمعهای پریشان، سرِ مزار شهدا بودند. بعد از مدتها به دعوتِ شهیدی بزرگوار، آنجا بودم و خوشحال از اینکه فرصتی دست داده تا در این فضای آشفته و از هر سو مبهم، لحظهای با یارانِ رفته باشم و از هرچه غیرِ اوست، رها شوم.
هنوز به مقصد نرسیده بودم که چشمم به چیزی افتاد. قدمهایم کُند شد. دلم گرفت یا بهتر بگویم دلم شکست. جلوی چشمم سنگِ مزارِ کهنۀ شهیدی بود که ویترینِ آلومنیومی آن، تبدیل به کمدی
خاک گرفته از کم ارزشترین چیزهایی شده بود، که به تصور میآمد. لحظهای به ویترین نگاه کردم. شباهت عجیبی بود بین آن و ارزشهایی که فراموش شدهاند و یا دارند فراموش میشوند.
شباهت عجیبی بود بین آن خاک گرفتهها و حجاب، و خیلی ارزشهای دیگر، ارزشهایی که با شعار احتمال بروز چالشها و تنشها در سطح جامعه، کنار گذاشته شدهاند تا خاک بخورند و فراموش شوند و متولیانِ امر، جاهلانه و یا عامدانه سرگرمِ آن کارِ دیگر هستند.
آرام کنارِ مزار شهید نشستم و دستم را روی سنگ سرد و یخ زده آن گذاشتم. سرما از کف دست بالا کشید و توی تمام تنم چرخید. به اطراف نگاه کردم. کسی حواسش به من نبود. آهسته گفتم:
-چه خوب که رفتی همسنگر! چه خوب که نیستی تا ببینی، چه دارد بر سر آنچه که برایش جان دادی، میآید!
صدای غمزدهاش در گوشم پیچید:
-چه میگویی برادر جان که دل ما اینجا در ملکوت هم خون است! فراموش کردهای که ما شهیدیم و شاهد و بهتر از هر کسی میبینیم و میشنویم؟
پرسیدم:
- مگر شما در جایگاهِ رفیعِ «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» نیستید؟
صدایش غمگینتر شد:
- آیا ما میتوانیم شاد باشیم وقتی که دل امام زمان عج از این پشت کردن به ارزشها و روی آوردن به زشتیها خون است؟
جوابی نداشتم. پرسیدم:
- ما چه باید بکنیم برادرجان؟
پژواک صدایش بین زمین و آسمان پیچید:
- حکم امام(ره) را فراموش نکن! ما ماموریم به وظیفه...
ابوالقاسم وردیانی
دهم اسفند 1403
منبع: کیهان


اولین محرم آسایشگاه اصفهان
جانباز کاوسی
پیغامی محرمانه به آقاسیدعلی خامنهای جوان!
حمید سبزواری
خاطرهای از عزاداری ماه محرم جانبازان در آسایشگاه
رمضانعلی کاوسی
محمدمهدی ایرانمنش سرباز کوچک حاج قاسم
راوی خواهران شهید
دلی بزرگ و ارادهای استوار در راه وطن
سید محمد مشکوهًْالممالک
زندگی جاریست!
جعفری از اهواز

