یکشنبه 03 فروردين 1404 , 00:11




روحانی بلد هورالعظیم و دستیار شهید علی هاشمی
بعد از شروع جنگ تحمیلی، وقتی مسئله اشغال بعضی از شهرها و روستاهای مرزی پیش آمد، پدرم به همراه تعداد زیادی از اهالی روستای رفَیِّع به طرف سوسنگرد حرکت کردند. در دست بعضی اسلحه بود و بعضی با گرز و چوب آمده بودند. در مسیر با شهید دکتر چمران روبهرو میشوند....
فاش نیوز - در قطعه علما، واقع در بهشتآباد اهواز، مزار مطهر عالمی خستگیناپذیر قرار دارد که سردار دلها، حاجقاسم سلیمانی هم بهخاطر درگذشت شهادتگونه این روحانی والامقام، به خانواده او پیام تسلیت فرستاده است. نام این عالم، حجتالاسلام حاجشیخ کامل هلالی مجد است.
در هفتمین سالروز آسمانی شدنش، با فرزند دختر ایشان گفتوگویی انجام شد. از او چند عکس خواستم و سئوالاتی پرسیدم.
خانم هلالی مجد پدرتان متولد چه سالی بود؟
- پدرم سال ۱۳۳۵ در رُفَیِّع، از توابع شهرستان دشت آزادگان به دنیا آمده بود.
چند عکس از پدر بزرگوارتان متعلق به دوران دفاع مقدس هست.
- بله. پدرم با آغاز جنگ، به گروههای چریکی شهید دکتر چمران ملحق شد و به دفاع در مقابل دشمن بعثی پرداخت و بعد با شهید علمالهدی هم در جبهه سوسنگرد و هویزه حضور داشت.
پدرم یکی از کسانی بود که از اوایل تشکیل حکومت انقلاب اسلامی توسط امام راحل، در تمام راهپیماییهای شرکت میکرد. حتی به اهواز میآمد و در حرکتهای خیابانی حضور فعال داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مقابله با جریانات خلقیها و منافقین هم فعال بود.
بعد از شروع جنگ تحمیلی، وقتی مسئله اشغال بعضی از شهرها و روستاهای مرزی پیش آمد، پدرم به همراه تعداد زیادی از اهالی روستای رفَیِّع به طرف سوسنگرد حرکت کردند. در دست بعضی اسلحه بود و بعضی با گرز و چوب آمده بودند. در مسیر با شهید دکتر چمران روبهرو میشوند. شهید چمران پدرم را در آغوش میگیرد و به دستور شهید چمران از پدرم و همراهانش پذیرایی میشوند. بعد شهید چمران مناطقی را از روی نقشه به پدرم نشان میدهد. همراهان پدرم در مناطق نشان دادهشده، تقسیم میشوند و سنگر میگیرند.
پدرتان فرمانده بود؟
- بله.
پدرتان چطور با سردار شهید علی هاشمی همکاری میکرد؟
- روستای رفیع نزدیک به قرارگاه نصرت بود. پدرم به منطقه هورالعظیم تسلط کامل داشت. شهید علی هاشمی از پدرم خواست که در کنارش باشد.
چه زمانی بوده؟
- پدرم نقل میکرد که دو- سه روز قبل از شهادت شهید علمالهدی به طرف منطقه هورالعظیم رفته بود که خبر شهادت حسین علمالهدی را برایش میآورند.
حتماً حاج آقا خیلی ناراحت شدند؟
- پدرم تا آخرین لحظه زندگیاش میگفت: دوستانم در جوار خدا ساکن شدند و من از کاروان آنها جا ماندم.
پدرتان دیگر از کدام شهدا برای شما صحبت کرده بود؟
- یکی دیگر از شهدا به نام علی سواری بود. ایشان روحانی بودند. پسر خاله پدرم بود. یکبار در محضر آیتالله دکتر حیدری پیشگویی عجیبی کرده بود. ایشان اسم سه نفر را میبرد که یکی خودش بوده. گفته بود: در عملیات آینده، ما سه نفر شهید میشویم. همان هم میشود.
شیخ علی سواری در عملیات والفجر ۸ با گلوله تانک، شهید شد. سرش را بعد از ۴۰ روز به بدنش ملحق کردند. پدرم وقتی یاد شیخ علی میافتاد بشدت میگریست و به مقام او غبطه میخورد.
از فعالیتهای شهید هلالی مجد در عراق بفرمایید.
- پدرم به مدت ۸ ماه رایزن فرهنگی در عراق بود. اما به اذعان همه کسانی که با او کار میکردند، نتیجه فعالیتهایش بهاندازه ده سال کار کردن بود. او ارتباط عمیقی با دوستان عراقی و کارکنان محل کارش داشت. ارتباطش با علمای تسنن و شیعه عراق و مردم آنجا بسیار حسنه و گیرا بود.
پدر بزرگوارتان در دوران جنگ تحمیلی مجروح هم شدند؟
- بله. ایشان شیمیایی شده بود.
پدر بزرگوارتان از چه زمانی ملبس شدند؟
- دختر شهید: پدرم بعد از جنگ تحمیلی به تحصیل در حوزه علمیه پرداخت.
یکی از عکسهای پدرتان بزرگوارتان هم مربوط به سفرش به لبنان است.
- دختر شهید: بله. اولین سفر پدرم به لبنان در سال ۱۳۶۸ بود. پدرم با شهید سید حسن نصرالله و سران حزبالله لبنان دیدار کردند.
پیامی از سردار سلیمانی دیدم که برای شهادت پدرتان نوشتند.
- دختر شهید: پدرم با سپاه قدس هم فعالیت داشت و از این طریق به خیل رزمندگان مدافع حرم پیوست. او ارتباط عمیقی با شهید حمید تقوی و شهید حسین معماری و رزمندگان نیروی قدس داشت. شهید حسین معماری بعد از شهادت پدرم به ما گفت: شیخ کامل برای ما مثل پدر بود.
به همین دلیل شهید سردار سلیمانی، پیام تسلیت برای خانواده فرستادند.
تاریخ شهادت پدرتان چه زمانی بود؟
- دختر شهید: پدرم در ۹ اسفند ۱۳۹۶ در منطقه دیوانیه عراق، بعد از اینکه از یک مأموریت به ایران برمیگشت بر اثر سانحه تصادف به شهادت رسید. ما او را دو ماه ندیده بودیم.
روحش شاد. حاجآقا به آرزویش رسید ولی فقدانش ثلمهای بزرگ بود.



