شنبه 06 ارديبهشت 1404 , 09:30




ماجرای جالب یک جانباز زمینخوار؟!
ولی اگر در جوی میافتادم لجنخوار هم میشدم یا اگر سر ناقابلم به جدول لبهی جوی میگرفت با ضربه مغزی یا خلوچل ...
فاش نیوز - بسمهتعالى، راستى آیا متولیان امر همانقدر که باید به کسانی که به بیتالمال و حقوق عامه تعرض و تجاوز... میکنند، توجه دارند، به همان اندازه حواسشان به زمینخواران هست؟ بعید میدانم!
یک جمعیت درب و داغون هستند که زمینخواری را اصلا" جزو وظایف ذاتی خود میدانند. خیلی راحت جلوی همه در روز روشن زمینخواری میکنند و کسی هم نمیتواند به آنان بگوید بالای چشمتان ابروست. جلوی پلیس، قاضی، مأمور قانون و.. زمینخواری میکنند، یک آبی هم رویش؛ رودل هم نمیکنند. هیچکس هم نمیتواند جلوی زمینخواریشان را بگیرد حتی حکم مجتهد و حاکم شرع!
هرکسی از آنان بپرسه چرا؟ میگویند آدم تا زمیننخورد محکم نمیشود. خود بنده حقیر سراپا تقصیر نصفونیمه و چپرچلاق هم جزوشان هستم. همین جانبازان را بخصوص آنهایی که با صندلی چرخدار یا همان ویلچر اینور و آنور میروند... را میگویم.
بنده در تهران شهرک شاهد تهرانپارس زندگی میکنم. چند روز پیش، از پیادهرو از روی پل کوچک کم عرضی که کمی عریضتر از صندلی چرخدار است و روی جویی قرار دارد رفتم به سمت خیابانی که مردم درحال رفت و آمد بودند ولی هیچکس نتوانست مانع من شود و اینگونه بود که زمینخوار شدم. البته روی زمین علف و درخت هم بود ولی خدا شاهد است آنها را نخوردم. اگر داخل جوی هم راهم میافتاد، لجنخوار هم میشدم. یا اگر سر ناقابلم به جدول لبهی جوی میگرفت، امکان داشت، ضربه مغزی یا خلوچل شوم که میرفتم زیرخاک و خاکخوار و مرده خوار هم میشدم.... خب یک نانخور کمتر به نفع"سازمان عریض و طویل بنیاد شهید و امور ایثارگران". وقتی میمردم در ادامه نکیر و منکر اول درباره زمینخواری میپرسیدند... من هم که دستم در دنیا که کوتاه است، از دنیا هم کوتاه!
بگذریم، خدا خیرش بدهد یک خودروی گذری نگهداشت و مردی برای بلند شدن و نشستن روی چرخ و ردشدن کمکم کرد. البته امثال بنده که قطع عضو و عضو قطع جامعه هستیم، وقتی میگذارندمان داخل قبر، یک فرقی با بقیه داریم. آنهائی که جسدشان سالم است، مارومور میافتند به دولپی خوردن ولی وقتی به ما که قطع عضو هستیم میرسند نمیخورند و میگویند: "دهنی و غیربهداشتیه، قبلا" گاز زدن؛ مریض میشیم".
62 که مجروح شدم حدودا" سال 63 بود، شخصی ایرانی ساکن ایتالیا متخصص طراحی صنعتی به یکی از آشناها ابراز علاقه کرده بود، جهت دیدار با یک مجروح جنگی. وقتی به منزل ما آمد گفت در ایتالیا خودروها را طوری ساختهاند که فرد معلول با صندلی چرخدار خیلی راحت پشت فرمان قرار میگیرد، صندلی چرخدار را خیلی راحت قفل کرده و پس از رسیدن به مقصد قفل خیلی راحت باز شده و فرد پیاده میشود. من آمدم که بمانم و این طرح را برای جانبازان پیاده کنم ولی همکاری نمیکنند و مانع میشوند. یعنی ۴۰ سال پیش، حالا آن صنعت به کجا رسیده و آن متخصص دلسوز کجاست خبر ندارم.
برادر همسرم از سال ۶۶ در کانادا زندگی میکند. سال ۸۲ که به ایران آمد پیشنهاد مصرّانهای داد من با همسر و فرزندانم با او برای زندگی به کانادا برویم. میگفت آنجا همه شرایط برای زندگی ایدهآل یک ویلچری فراهم و محیط کاملا" مناسبسازی شده است.
من نپذیرفتم و اِلآن بسیار شاکرم که نرفتیم. هرچند که در اینجا کاملا" شرایط این نوع زمینخواری فراهم و در آنجا غیرممکن، اگرچه که متجاوزین به آنجا کلا" سرزمین سرخپوستان را خوردند. درانتها باید بگویم اگر هزاران بار دیگر بمیرم و زنده شوم، و هرقدر هم که زمین بخورم همین مسیر پر افت و خیز... را خواهم رفت و همه جوره خدای بزرگ را سپاسگزارم و شاکرم.
|| مهرداد سراندیب




قلم شیوا و مطایبه آمیزی دارید ، حیف است مخاطبان را از این قلم بسیار جذابتان محروم کنید ،
بسیار لذت بردیم ، در انتظار مطالب بیشتر با موضوعات متنوع جانبازان و جای امثال شما در این پایگاه خبری بیش از بیش خالیست ...!!!