21 تير 1404 / ۱۶ محرم ۱۴۴۷
شناسه خبر : 118667
دوشنبه 05 خرداد 1404 , 12:32
دوشنبه 05 خرداد 1404 , 12:32


مکانیسم ماشه کاغذپاره است فریب نخورید!
حسین شریعتمداری
ناکارآمدیِ فتنهگریهای داخلی، دلیل رویاروییِ مستقیم با ایران
امانالله دهقان فرد
سمت عاشقانهترین سرنوشت
رضا امیریان فارسانی
ضربات ویرانگر نفوذ و درسهایی که هنوز نگرفتهایم
رضا علامه زاده
مذاکره یا عبور از جنایت و خیانت آمریکا؟!
دکتر ابراهیم کارخانهای
تحول رفتار عراق در قبال ایران
علی ملکی
اینگونه اسرائیل را لِه کردیم
مسعود اکبری
دشمن در جنگ زانو زد؛ مراقب نیرنگ خط نفوذ باشیم
محمد ایمانی
تحلیل حقوقی بند واردات خودرو ویژه جانبازان ۵۰٪ و بالاتر
حمیدرضا علیپور

یار خوب تمام ماجراست!
بتول شایسته
وقـت ملاقـات
ابوالقاسم محمدزاده
از کودکان در جنگ چهخبر؟
نادیا درخشانفرد
نامهای از ایران به غزه
نیره قدیری

بهشتی شدن در اردیبهشت
فاش نیوز - صدای شیون از گوشه خانه بلند شد. طاهره پشت گوشی هقهق میگریست. ملیحه سراسیمه وارد شد، دور خانه میگشت و بدون مهر و جانماز به سجده میرفت. آب چشمش خشک شده بود. یعنی چه؟ مگر میشود؟ گم شده است؟ خدایا اینها چه میگویند؟
از اتاق بیرون آمدم. آب به سرم خشک شده بود. فقط سر تکان دادم. اوضاع آنقدر ناجور بود که جرأت سؤال هم نداشتم. فقط به تلویزیون اشاره کردند. «بسمالله، خدایا چه خبر است؟» هیچوقت این دو نفر را اینطور بیقرار ندیده بودم. شبکه خبر روی صفحه آمد: «بالگرد سید ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور، گم شده است.» خدایا چه میشنوم؟
مهیای رفتن به مولودی تولد امام رضا علیهالسلام بودیم. قرار داشتیم با هم برویم که تلفنها به صدا درآمد. همه مجالس مولودی کنسل شد یا تبدیل به مجلس دعا شده بود.
ایران حیران، مات و مبهوت. به جای کتری آب، اشتباهی پارچ را روی گاز گذاشته بودم. هر سهتایی با هم میگریستیم. قلبهایمان به تلاطم افتاده بود. ساعتها چه دیر میگذشت. ملیحه فقط نماز میخواند، طاهره اشک و ذکرش مخلوط شده بود. من هم به دنبال معجزه بودم. آیا امام رضا علیهالسلام به ما عیدی میدهد؟ آیا مهمان دعوت کرده است؟ آیا آغوشش را بر خادمش باز کرده است؟ وااای نه...
ساعتها به کندی و درد و رنج بر همین منوال گذشت. همه در حال دعا بودند. صحنههای دعا در صفحه سفید تلویزیون بیشتر و بیشتر میشد. مجری تلویزیون به نعل و به میخ میزد. با اشک و آه و بیخبری خواهرها خانه را ترک کردند. من ماندم در غربت و تنهائی و بیخبری. دیگر نوار سفید شبکه خبر آزارم میداد. از شدت این غم و اندوه بیهوش شدم. همسرم وقتی بیدارم کرد نزدیکیهای نماز صبح بود. ناامیدی در صحنههای جنگل و مه موج میزد.
بالاخره اوایل صبح نوار مشکی تلویزیون مرا از پیچش درونم رهایی داد و خبر را نهائی کرد. قبولش بسیار سخت بود. یعنی...؟! آقا سید و امیرش رفتند. اردیبهشت، برایم اردیبهشت جهنم شد. ابراهیم در آتش سوخت. او آسمانی شد.
مه را دوست ندارم، آسمان آبی نیست.
پرواز را دوست ندارم، آسمان آبی نیست.
ورزقان را دوست ندارم، آسمانش ابری است.
جنگلش را دوست ندارم.
سیدم را میخواهم...
|| نیره قدیری
منبع: کیهان


اولین محرم آسایشگاه اصفهان
جانباز کاوسی
پیغامی محرمانه به آقاسیدعلی خامنهای جوان!
حمید سبزواری
خاطرهای از عزاداری ماه محرم جانبازان در آسایشگاه
رمضانعلی کاوسی
محمدمهدی ایرانمنش سرباز کوچک حاج قاسم
راوی خواهران شهید
دلی بزرگ و ارادهای استوار در راه وطن
سید محمد مشکوهًْالممالک
زندگی جاریست!
جعفری از اهواز

