شناسه خبر : 122138
چهارشنبه 14 آبان 1404 , 10:13
اشتراک گذاری در :

۱۳ آبان، امسال جای این نوجوان خالیست

فاش نیوز - حمیدرضا که شهید شد، برای خاک‌سپاری به آستانه‌اشرفیه آمدند. چشم خاله که به امیرعلی افتاد، با گریه بغلش کرد و گفت: تو چقدر شبیه حمیدرضای من شدی. محکم فشارش می‌داد و رهایش نمی‌کرد.

هر ساله، روز ۱۳ آبان در ایران، بیش از یک روز دانش‌آموز ساده است؛ این روز یادآور رشادت و ایستادگی نوجوانانی است که در مقابل استبداد زمان خود ایستادند و جان خود را فدا کردند.
به همین مناسبت، هر سال دانش‌آموزان باشکوه تمام به خیابان‌ها می‌آیند تا یاد و آرمان آن شهدای والامقام را زنده نگه دارند. بااین‌حال، مراسم امسال حال و هوایی متفاوت دارد؛ امسال در این اجتماع پرشور، جای خالی دانش‌آموزانی به‌شدت احساس می‌شود که صندلی‌های مدرسه‌شان برای همیشه خالی مانده است، نوجوانانی مثل شهید امیرعلی چتر عنبرین.
امیرعلی، نوجوان سیزده‌ساله‌ای از خطه گیلان، نمونه‌ای از این جوانمردان است که در جنگ دوازده‌روزه به شهادت رسید و نام خود را در کنار دیگر شهدای دانش‌آموز این مرزوبوم ثبت کرد. به همین بهانه، ما امروز با محمدحسین، پسرعموی او، به گفتگو می‌نشینیم تا ابعاد بیشتری از شخصیت این شهید بزرگوار را روایت کنیم.
محمدحسین صحبت‌هایش را از چند سال پیش شروع کرده و می‌گوید: امیرعلی تا یکی دو سال پیش، زیاد اجتماعی نبوده و همیشه در خانه بود. اما از وقتی با هم به اعتکاف رفتیم، پایش به مسجد و هیئت باز شد و اخلاقش کاملاً تغییر کرد. پسر خجالتی دیروز تبدیل شد به نوجوانی که اهل معاشرت بود و بیشتر وقت خودش را برای کارهای فرهنگی و جهادی می‌گذاشت.
رشد شخصیتی امیرعلی تنها به کارهای فرهنگی محدود نمی‌شد. در مدرسه حواسش به همه بود. در درس ریاضی خیلی قوی بود. هرجا هم‌کلاسی‌هایش به مشکل برمی‌خوردند، امیرعلی کمکشان می‌کرد. بعد از اینکه امیرعلی شهید شد، هم‌کلاسی‌هایش خیلی ناراحت بودند. یکی از آن‌ها می‌گفت: وقتی امیرعلی نیست، انگار تکیه‌گاهی از بین ما رفته است.
محمدحسین در مورد فعالیت‌های پسرعمویش می‌گوید: امیرعلی تازه در مسیر کار فرهنگی قدم گذاشته بود و برای اینکه بچه‌ها را پای جلسات و هیئت‌ها بیاورد خیلی ذوق داشت. امیرعلی مدام دنبال برنامه فرهنگی بود. با بچه‌ها کار می‌کرد، می‌خواست همه را با فضای مسجد آشنا کند. از اولین کسانی بود که برای اعتکاف و هیئت اعلام آمادگی می‌کرد.
امیرعلی برای خانواده‌اش و برای نوجوانانی که هم‌سنش هستند، تمثالی از ایمان، غیرت و فهم زودرس شد. پسرعمویش می‌گوید: وقتی عکس شهدا را در اتاقش دیدم، قلبم آرام گرفت. همان موقع فهمیدم چیزهایی در دلش تغییر کرده است. محبت شهدا به دلش نشست. حالا هم راهی را رفته که خودش انتخاب کرد. امیرعلی فقط ۱۳ سالش بود ولی یک‌شبه بزرگ شد؛ آن‌قدر بزرگ که قدش به شهادت رسید. آن شب را همه یادشان است.
سوم تیرماه بود. امیرعلی به اصرار خاله‌اش شب را در منزل پدربزرگش ماند. خاله امیرعلی، همسر دکتر سید محمدرضا صدیقی بود؛ دانشمند هسته‌ای کشورمان که در لیست تحریم آمریکا قرار گرفته بود. تبحر علمی دانشمندان هسته‌ای کشورمان طوری اسرائیل را به هراس در آورد که در اولین روز جنگ منزل دکتر صدیقی صابر را هدف حمله وحشیانه‌اش قرار داد. در این حمله حمیدرضا پسر ۱۷ساله دکتر به شهادت رسید. پیکر حمیدرضا را برای تدفین به زادگاهشان، آستانه‌اشرفیه بردند. زهرا صابر، خاله امیرعلی که داغدار پسرش بود، به‌محض دیدن حمیدرضا در آغوشش کشید و گفت: تو خیلی شبیه پسرم شدی. تو رو خدا کنارم بمان تا هر وقت دلتنگ حمیدرضا شدم تو کنارم باشی. آن شب بقیه خانواده هم جمع بودند. آمده بودند تا تسلای دل دکتر و همسرش باشند.

نیمه‌های شب بود که حمله وحشیانه اسرائیل شروع شد. منزل پدر زهرا صابر مورد هدف موشک قرار گرفت و ۱۲ نفر از اعضای خانواده به شهادت رسیدند. سید مهیا، سید فاطمه زهرا و یاس صدیقی صابر، فرزندان دکتر صدیقی صابر، خود دکتر و همسرش به شهادت رسیدند. آن شب امیرعلی هم برای همیشه کنار خاله ماند و در آغوش او به شهادت رسید.

منبع: خبرگزاری فارس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
زنگ خاطره
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi