31 شهريور 1403 / ۱۷ ربيع الأول ۱۴۴۶
شناسه خبر : 91080
دوشنبه 06 تير 1401 , 12:26
دوشنبه 06 تير 1401 , 12:26
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
جشن مهرانه
سید مهدی حسینی
فرزند خصال خویشتن بودن در عصر دیجیتال
سیدمهدی حسینی
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود
مسعود اکبری
مقایسه وضعیت اسرائیل در اولین و آخرین جنگ
سعدالله زارعی
مدیران تراز انقلاب را بیاورید
سید جواد فشارکی
برای صیانت از وفاق
مهدی فضائلی
همه چیز بر کاکُلِ پول میگردد!
سیدمهدی حسینی
کرم از خود دموکراسی غربی است!
سرباز روحالله
ضربه به لوب آهیانه!
محمدکاظم انبارلویی
تو هم میتوانی شهید شوی!
مریم عدالتپیشه
آدرس غلط ندهید!
مسعود اکبری
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
رسیدن به اوج با شوق پرواز
سیدمحمد مشکوهالممالک
خاطرات رزمنده جانبازی از دیار هشتمین خورشید
صنوبرمحمدی
به او بگو...
مریم عرفانیان
دست مهدی بر اثر مجروحیت فلج شده بود. یک روز مادرش با نگرانی پرسیده بود: «مهدی جان! دستت چی شده؟» خودش میگفت هر چه خواستم مادرم متوجه قضیه نشود نشد، اصرار کرد دستم را تکان دهم. با اینکه میدانستم انگشتانم تکان نمیخورد؛ ولی خواستة مادرم را برآورده کردم. با تعجب دیدم انگشتهایم تکان میخورد و دستم هیچ دردی ندارد!
تا دست مهدی تکان خورده بود مادر گریهاش گرفته و گفته بود: «وقتی بعد از نماز ظهر و عصر خوابیدم، امام رضا(ع) به خوابم آمد و فرمود: دست پسرت فلج بود، به او بگو من او را شفا دادم و نگران نباشید.»
بر اساس خاطرهای از شهید مهدی میرزائی صفیآباد
راوی: حمیده شریفی، همسر شهید
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب