شناسه خبر : 113779
سه شنبه 03 مهر 1403 , 10:54
اشتراک گذاری در :
ادبیات ایثار و شهادت

ریش‌هایت را گچ می‌گیرند!

فاش نیوز - ریش یکی از رزمنده‌های جبهه تا نزدیکی شکمش می‌رسید. یکی از بچه‌ها سر به سرش می‌گذاشت و می‌گفت: «سلمانی در جبهه مفت است.»

مهدی دادخدایی یکی از جانبازان شیمیایی دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «یکی از بچه‌ها در جبهه ریش‌هایش تا روی سینه‌اش قد کشیده بود؛ تا نزدیک شکم.یکی دیگر از بچه‌ها به او می‌گفت: «هوی حاجی! توی جبهه همه چی مفته. می‌فهمی؟ مفت.»ـ «خب که چی؟»+ «یعنی سلمونی‌ام مفته. می‌تونی مفتی ریشت رو کوتاه کنی. می‌دونی اگه با این ریش گیر عراقیا بیفتی چی می‌شه؟»ـ «چی می‌شه؟»+ «می‌گن ریش آدمایی مثل تو رو گچ می‌گیرن بعدش دنبالت می‌کنن. توام این قدر می‌دویی تا پوست ریشت کنده بشه.»بی‌خیال می‌خندید، دستی به ریشش می‌کشید و می‌رفت.یک شب، بستان توی سنگر دعا بود. چراغ‌ها همه خاموش. یکی از بچه‌ها کنارش نشست. سیگاری لای لب‌هایش گذاشت و آتش زد. دود سیگار را به هوا فرستاد. سرش را به او نزدیک کرد و آهسته پرسید: «می‌کشی؟»ـ «می‌کشم.»سیگاری از جیب پیراهن نظامی‌اش بیرون آورد و به دستش داد و از جایش بلند شد و رفت. او هم کبریت کشید. سیگار را گیراند. سیگار گر گرفت، شعله کشید، تکه‌های آتش روی سینه و شکمش ریخت و ریش‌هایش سوخت. بوی باروت و موی سوخته قاتی شده بود. بنا کرد با دست روی سینه‌اش زدن تا آتش‌ها را خاموش کند. یکی از بچه‌هایی که کنارش نشسته بود از خنده روده‌بر شد.+ «هی حاجی! هنوز وقت سینه‌زنی نرسیده. تازه دعا شروع شده.» موهای سوخته را از ریشش جدا کرد و رفت. مجلس به هم ریخته بود. بچه‌ها سرشان را وسط زانوهایشان فرو کرده بودند. معلوم نبود می‌خندد یا گریه می‌کند. صبح روز بعد، وقتی با ریش و سبیل اصلاح شده آمد، خیلی ها او را نشناختند.»

|| منبع: کتاب «آدلا هنوز شام نخورده!» به قلم یاسر سیستانی‌نژاد

منبع: خبرگزاری فارس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi