دم مکارم شیرازی گرم!

فاش نیوز - حق؛ «هارب منک الیک»! خدا بگویم این ... را چه‌کار نکند. رسماً جام شراب داده دستم و بعد از من متوقع است مستی نکنم، بدمستی نکنم. چیست این دعای بعد از زیارت امام رضا؟ معرکه است! چکیده‌ی کل مفاتیح است. بهترین تکرار مناجات شعبانیه است‌. آخر یعنی چی که «هارب منک الیک؟» آدم مگر می‌شود از خدا به سوی خود خدا گریزان شود؟ من امروز در سحر زیبای روز پنج‌شنبه رسماً گنج پیدا کرده‌م. مثنوی‌تر و معنوی‌تر از همه‌ی سروده‌های ملای رومی.

آهای خلق‌الله، اگر می‌خواهید با خدا عشق‌بازی کنید و از مناجات با حضرت حق لذت ببرید، کلیدش در دعای مخصوص پس از زیارت حضرت ثامن و ضامن است: «سیدی لو علمت‌الارض بذنوبی لساخت بی، اوالجبال لهدتنی، اوالسماوات لاختطفتنی، اوالبحار لأغرتنی، سیدی سیدی سیدی، مولای مولای مولای، قد تکرر وقوفی لزیارتک، فلاتحرمنی ما وعدت المتعرضین لمسئلتک، یا معروف العارفین.»

خلاصه‌ی دعای عرفه است این دعا. همه‌ی عشق و عاشقی و معشوقی است. اصلاً حال آدم را خوب می‌کند و به آدم بال پرواز می‌دهد. بال پرواز به پنجره‌فولاد صحن انقلاب‌. بال پرواز به بین‌الحرمین. خب من برای چی ... را این‌قدر دوست دارم؟ کلید مستی را داده دستم و متوقع است که بدمستی نکنم! به‌خدا دلم می‌خواهد بروم وسط خیابان و سماع را به مولانا یاد بدهم. به خدا که هم مولوی و هم شمس است دعای بعد از زیارت امام رضا. دم مکارم گرم با این مفاتیح نوینش. خود دعا که به قدر کافی محشر است؛ این مکارم شیرازی هم در ترجمه چه سنگ تمامی گذاشته لیکن من متوجه نمی‌شوم فرار از خدا به سوی خدا یعنی چی؟ آیا همان مشت‌زدن نوزاد شیرخوار به سینه‌ی مادرش؟

.... تو مرا کشته‌ای! کشته‌ای و زنده کرده‌ای! توصیه‌ت به اصرار روی این دعا نبود، من داشتم آب می‌شدم و تمام می‌شدم. تو با این دعای ناب باز به من جرئت طوفان دادی. این‌که عاشقی را از سر بگیرم، آن‌هم با حضرت دوست.

خدایا تو را سپاس بابت همه‌ی دعاهایی که به واسطه‌ی خوب‌ترین بندگانت به ما یاد دادی و یاد دادی چگونه از تو گریزان شویم، در حالی که مقصد گریزمان همان آغوش گرم خودت باشد. خدایا با شرم‌ساری از تو آمرزش می‌طلبم و با رجا از تو آمرزش می‌طلبم و با دعای پس از زیارت شمس‌الشموس از تو آمرزش می‌طلبم و هرگز به تو گمان بد ندارم. تو بد هیچ‌کدام از بندگانت را نمی‌خواهی.

الحق که پرستش فقط مخصوص خودت است. شاید مولانا هم همین را فهمید که بی‌خیال شمس شد. خدایا دوست دارم دیوانگی کنم ولی برای تو دیوانگی کنم؛ و دوست دارم عاقل باشم ولی برای تو عاقل باشم؛ و دوست دارم هر که را دوست دارم به‌خاطر تو باشد...