24 تير 1404 / ۱۹ محرم ۱۴۴۷
شناسه خبر : 111163
یکشنبه 20 خرداد 1403 , 12:21
یکشنبه 20 خرداد 1403 , 12:21


چرا جنگ شد؟
سپهر خلجی
سازماندهی اتباع، راهبرد همزیستی و توسعه
ابراهیم شعبانلو
درسی که هنوز نگرفتهایم(بخش دوم و پایانی)
رضا علامهزاده
تغییر پارادایم یا پارادایم تغییر
محمدکاظم انبارلویی
صلابت شیرزنان زینبی در قاب تلویزیون
مریم عرفانیان
بازخوانی جهانبینی تمدنی از کربلا تا امروز
فاطمه کاوند
از «صبر استراتژیک» تا «ابهام استراتژیک»
حسن رشوند
مکانیسم ماشه کاغذپاره است فریب نخورید!
حسین شریعتمداری
ناکارآمدیِ فتنهگریهای داخلی، دلیل رویاروییِ مستقیم با ایران
امانالله دهقان فرد
سمت عاشقانهترین سرنوشت
رضا امیریان فارسانی

پلهپله تا روشنایی حضور
سیدهزهرا صدر
یار خوب تمام ماجراست!
بتول شایسته
وقـت ملاقـات
ابوالقاسم محمدزاده
از کودکان در جنگ چهخبر؟
نادیا درخشانفرد
نامهای از ایران به غزه
نیره قدیری

به رهبرم بگویید ابوالفضل شما را خیلی دوست داشت
قلمدار مهاجر
دختری را بشناسید که شفیع صیاد شیرازی در آن دنیاست
فاش نیوز - دختر شهید صیاد شیرازی میگوید: خواهرم «مرجان» معلول ذهنی است. پدرم علاقه زیادی به او داشت و میگفت مرجان ما را آن دنیا شفاعت میکند.
دلتنگی و فراق همسر شهید صیاد شیرازی ۲۵ سال طول کشید و روز گذشته این بانوی فداکار و نمونه درگذشت. بانویی که در طول ۸ سال جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، مسئولیت تربیت و رشد ۴ فرزندشان را به تنهایی باید به دوش میکشید. اما سختی وقتی بیشتر میشد که دخترشان «مرجان» جزو کودکان معلول ذهنی بود و این بانو باید بیشتر برای آن کودک تلاش میکرد. هنگامی هم که شهید صیادشیرازی به شهادت رسید، همسرش باید بیشتر از قبل مراقب بیقراریهای دخترشان «مرجان» بود؛ چون شهید صیادشیرازی علاقه زیادی به «مرجان» داشت و او را از الطاف خفیه الهی میدانست.
مراقبت از دختری که شهید صیاد او را الطاف الهی میدانست
مریم صیادشیرازی درباره علاقه پدر به «مرجان» میگوید: «بابا به خاطر وجود خواهرم مرجان بسیار شاکر خدا بود، او را برکت و لطف خدا میدانست و میگفت: مرجان الطاف خفیه الهی است، لطف خدا را در وجود مرجان میبینم، او ما را آن دنیا شفاعت میکند. وقتی بابا شهید شد، مرجان تا یک ماه بیقراری میکرد و دوست نداشت در مراسم عزای پدر شرکت کند یا بر سر مزار وی برود؛ اگر چه او جزو کودکان استثنایی معلول ذهنی است، اما نبود بابا را حس میکرد.»عفت شجاع همسر شهید صیاد شیرازی درباره علاقهمندی شهید صیادشیرازی و نگرانیهایش برای «مرجان» میگفت: «همسرم حدود یک ماه قبل از شهادتش خواب دیده بود که شهید باکری آمده و میخواهد او را با خود ببرد؛ او در خواب هم نگران من و مرجان بود کمی درنگ میکرد اما شهید باکری او را با خود برد. شهید صیاد خواب را برای من تعریف کرد و گفت من نگران شما و مرجان هستم، من گفتم نگران ما نباشید ما خدا را داریم اما نبودنتان برای من خیلی سخت است.»
دعای شهادت خانوادگی همسر شهیدصیادشیرازی
یکی از خاطرات مریم صیاد شیرازی درباره مادر به دعای شهادت خانوادگی این بانوی ایثار است. دختر شهید صیادشیرازی میگوید: «شب جمعهای که پدر قبل از شهادتش به مشهد رفته بود، مادر بیقرار بود. او را به امامزاده صالح بردیم و مادر گفت میخواهم در امامزاده بیشتر بمانم و در مراسم دعای کمیل امامزاده شرکت کنم. مادر بعد از شهادت پدر تعریف کرد آن شب دلم شکست و این جمله بر زبانم جاری شد «خدایا شهادت را خانوادگی قسمت ما کن»، ولی فکر نمیکردم آنقدر سریع دعایم به اجابت برسد و شهادت قسمت پدرتان شود.
منبع: خبرگزاری فارس


اولین محرم آسایشگاه اصفهان
جانباز کاوسی
پیغامی محرمانه به آقاسیدعلی خامنهای جوان!
حمید سبزواری
خاطرهای از عزاداری ماه محرم جانبازان در آسایشگاه
رمضانعلی کاوسی
محمدمهدی ایرانمنش سرباز کوچک حاج قاسم
راوی خواهران شهید
دلی بزرگ و ارادهای استوار در راه وطن
سید محمد مشکوهًْالممالک
زندگی جاریست!
جعفری از اهواز

