29 فروردين 1404 / ۱۹ شوال ۱۴۴۶
شناسه خبر : 113627
چهارشنبه 28 شهريور 1403 , 12:25
چهارشنبه 28 شهريور 1403 , 12:25


منطقِ فازی و مذاکره!
سیدمهدی حسینی
لزوم «آرایش جنگی» در نبرد اقتصادی
مسعود اکبری
دنیای وارونه غرب و اندیشههای شهیدآوینی
یوسف سیفزاده
آقای رهامی در حوزه تخصصی خود اعلام نظر نمایند
ابراهیم شعبانلو
شهیدان باکری ستارگان آسمان گمنامی
کامران پور عباس
گفتوگو با شرایط ایران
نوید شفیعی
ترامپ با صدای بلند فکر میکند!
حسین شریعتمداری
دیکتاتورهای کوچولو!
جعفر بلوری

شبیه یک رؤیا...
عادله اصفهانی
سرزمین رازهای مگو
ابوالقاسم محمدزاده
زنـی در گوشۀ تاریک تصـویر
ابوالقاسم وردیانی

خیلی خسیسی اگر حلالم نکنی!
فاش نیوز - بین رفیقهایش شرط گذاشته بود که اگر کسی غیبت کرد، بقیه بزنند پس گردنش. اما خودش اولین نفری بود که پسگردنی خورد.
حمید داودآبادی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، درباره یکی از دوستان شهیدش میگوید: «تقصیر خودش بود. شهید شده که شده. وقتی قرار است با ریختن اولین قطره خون، همه گناهانش پاک شود، خیلی بخیل و از خود راضی است اگر آن کتکهایی را که من بهش زدم، حلال نکند! تازه، کتکی هم نبود. فقط دو ـ سه تا پس گردنی، چهار ـ پنج تا لنگه پوتین، هفت ـ هشت ـ ده تا لگد هم توی جشن پتو! خیلی فیلم بود. دستِ به غیبت کردنش عالی بود. اوایل که همهاش میگفت : «الغیبت ُ عجب کیفی داره!»جدی نمیگرفتم. بعداً فهمیدم حضرت آقا، اهل همه جور غیبتی هست. اهل که هیچ، استاد است؛ جیم شدن از صبحگاه، رد شدن از لای سیم خاردار پادگان و رفتن به شهر و از همه بدتر، غیبت در جمع و پشت سر این و اون حرف زدن.جالبتر از همه این بود که خودش قانون گذاشت؛ آن هم مشروط. شرط کرد که «اگر غیبت از نوع اول (فرار از صبحگاه و ...) را منظور نکنید، از آن ساعت به بعد هرکس غیبت دیگران را کرد و پشت سرشان حرف زد، هر چند نفر که در اتاق حضور داشتند، به او پسگردنی بزنند. »خودش با همه چهار ـ پنج نفرمان دست داد و قول داد. هنوز دستش توی دستمان بود که گفت : «رضا تنبلی رو به اوج خودش رسونده و یک ساعته رفته چایی بیاره ...» خب خودش گفته بود بزنیم و زدیم . البته خداییش را بخواهید، من بدجور زدم. خیلی دردش آمد. همان شد که وقتی توی جاده فاو – امالقصر درعملیات والفجر ۸ دیدمش، با او روبوسی کردم و بابت کتکهایی که زده بودم، حلالیت طلبیدم.
خندید و گفت : «دمتون گرم، همون کتکهای شما باعث شد که حالا دیگه تنهایی ازخودم هم میترسم پشت سر کسی حرف بزنم. میترسم ناخواسته دستم بخوره توی سرم!»وقتی فهمیدم حسن اردستانی زمستان ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ مفقودالاثر شده و ۱۰ سال بعد استخوانهایش بازگشت، هم خندیدم هم گریستم. کاشکی امروز او بود تا بزند توی سرم که این قدر پشت سر این و اون غیبت نکنم!»
|| منبع: کتاب «تبسمهای جبهه» به قلم حمید داودآبادی
منبع: خبرگزاری فارس


دیدار در باغ
زهرا ترابی
خاطره ای از شهید همت بهروایت حاجقاسم
به روایت حاجقاسم
یک عطسه تا ابدیت!
رضا امیریان فارسانی

