جمعه 05 بهمن 1403 , 17:16




شهدا اینگونه امید میدهند
سرم را روی قبر گذاشتم. یک لحظه روبه رویم را نگاه کردم. دیدم شهید عباس دانشگر ایستاده است. به من گفت: «برمیگرده»!
جهان نیوز: عباس دانشگر یکی از همکاران و دوستان صمیمی همسرم بود. وقتی شهید شد، همسرم تا مدت ها بیتاب و ناراحت بود. یک روز گفت: «میخوام برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) ثبت نام کنم.»
چند مدتی گذشت و راهی سوریه شد. ما دختر خردسالی داشتیم و من همیشه نگران و دلواپس بودم که مبادا برای محمدرضا اتفاقی بیفتد.
شبی در عالم رؤیا دیدم که در حرم مطهر و منور حضرت علی بن موسی الرضا (ع) هستم؛ اما وقتی نزدیک شدم ، دیدم ضریحی نیست.
سرم را روی قبر گذاشتم. یک لحظه روبه رویم را نگاه کردم. دیدم شهید عباس دانشگر ایستاده است. به من گفت: «برمیگرده»!
بیدار که شدم، حرف شهید در خاطرم بود. همین یک کلمه شهید چنان امیدی برایم ایجاد کرد که تا آخر مأموریت محمدرضا، مطمئن بودم که او برمی گردد.
برگرفته از کتاب «کتاب آخرین نماز در حلب»؛ روایتی از زندگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر
راوی: دوست شهید، خانم میرزا آقایان؛ همسر همکار شهید



