شناسه خبر : 117665
شنبه 06 ارديبهشت 1404 , 10:43
اشتراک گذاری در :

آواره‌ای در آوار

کجایید پسرانم؟ بابایتان تنهاست و بی‌کس. چرا بابایتان را تنها گذاشتید؟ من بی‌شما می‌میرم...

 فاش نیوز - دوربین را چرخاندم؛ به سمت خرابه‌ای، تلی از خاک.

مردی با حالی ‌نزار، ناله‌کنان، با پنجه‌هایش، زمین را شخم می‌زد. خاک‌ها را کنار می‌زد و دنبال چیزی می‌گشت.

صدای شیونش آسمان آبی را ترک داده بود. آسمان تیره‌رنگ شده بود و با او می‌گریست.

نزدیکش آمدم. آرام به شانه‌اش زدم. دستی به صورتش کشیدم. گفتم: «برادر، برادر! با خودت چه می‌کنی؟ دنبال چه می‌گردی؟»

نعره‌ای، اما ضعیف، از دل پراندوهش کنده شد. بی‌تابی‌اش او را بی‌قرار کرده بود. دست و پایش به‌هم پیچیده شده بود.

خودش را به سختی نیم‌خیز کرد و با اشک و آه، رویش به من کرد و گفت: «دنبال چهار فرزندم زیر آوارها...»  لا اله الا الله. 

کجایید پسرانم؟ بابایتان تنهاست و بی‌کس. چرا بابایتان را تنها گذاشتید؟ من بی‌شما می‌میرم.

صوت محزونش خنجری بر جگرم فرو برد. خشم و نفرتم را نسبت به دشمن به دو هزار برابر کرد.

من هم داد زدم: «خدایا، چطور این داغ را تحمل کند؟ چگونه می‌شود حال این پدر را درک کرد؟»

دستم به شانه‌اش خشکید. با هم به سوی زمین فرو ریختیم و صدای ناله‌اش با ذکر یاالله مخلوط شده بود.

نمی‌دانستم برای آرام کردنش کاری کنم. فقط با یقین، اما با احتیاط، گفتم: «بخدا فرزندانت در بهشت هستند. آن‌ها جایشان خوب است.»

در حالی که سرهایمان به شانه‌های یکدیگر تکیه داده بودیم، اشک‌هایمان بر روی هم می‌غلتید. آرام گرفت. ذکرهایش به دعا تبدیل شد... 

ای خاندان پلید صهیون، 

وقاحت را از مرزها گذرانده‌اید. 

خدایا، عجب ایوب‌وار ما را آزمودی! 

ولی ما باز هم می‌گوییم: «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ...» 

وه که چه صبری داری خدا!

||نیره قدیری

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi