شناسه خبر : 112532
یکشنبه 07 مرداد 1403 , 15:20
اشتراک گذاری در :

علت پر مخاطب بودن کتاب"مجید بربری"/تصاویر

این شهید را باید حر مدافعان حرم نامید، چراکه وی تا یک سال قبل از شهادت مسیر زندگیش روند دیگری را طی می‌کرده ولی مسائلی و ارتباطاتی باعث تغییر مسیر زندگی ایشان می‌شود ...

فاش نیوز - شهید مجید قربانخانی که به حر مدافعان حرم معروف است، زندگی و سرگذشتی خاص و متفاوت دارد که او را از دیگر شهدای مدافع حرم متمایز کرده و باعث شده که کتاب "مجید بربری" در لیست کتاب های بسیار پر خواننده و پر طرفدار قرار بگیرد.

نگاهی به زندگینامه شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی»

شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» متولد ۳۰ مردادماه سال ۶۹ در تهران و ساکن محله یافت‌آباد بود که بعد از یک تحول درونی، داوطلبانه به سوریه اعزام شد تا از حریم عقیله بنی‌هاشم و مردم مظلوم سوریه دفاع کند. در نهایت بعد از دلاوری‌های فراوان در تاریخ ۲۱دی ماه سال ۹۴ به‌دست تروریست‌های تکفیری در منطقه خان‌طومان به فیض شهادت نائل شد و پیکر مطهرش در منطقه ماند. سرانجام پیکر شهید توسط گروه‌های تفحص شهدا کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاق های خاص، لوتی مسلک بودن، خالکوبی روی دست و تحول درونی یکباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نام‌های «داداش مجید»، «مجید سوزوکی» و «حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد می‌کنند.

شهید مجید قربانخانی بیشتر از سنش مسائل پیرامونش را متوجه میشد و درک بالایی داشت. بسیار نترس و شجاع بود. خانواده دوست بود. آدم آرامی نبود. باعث نشاط جمع خانواده و دوستانش بود. طاقت ناراحتی و غم دیگران را نداشت و تا جایی که می توانست مشکلات را رفع میکرد یا انقدر سر به سرت میگذاشت و شوخی میکرد که به کل ناراحتیت را فراموش می کردی. اگر حرفی در دلش بود تا جایی که میشد حرفش را میزد حتی با شوخی و خنده اما کسی را از خودش ناراحت نمی کرد. شب قبل از رفتن لباس رزمش را پوشید و گفت الکی مثلا من دارم می روم و قرآن آورد تا مادر و پدرش از زیر قرآن ردش کردند و عکس گرفتند و بعد از عکس انداختن، گفت الکی نگفتم همین فردا عازمم. رفتنش بی دلیل نبود. چون نمی توانست ظلم را در هیچ شکلی تحمل کند.

۱۲دی ماه بود که ساکش را برداشت و از خانه رفت. باغیرت بود و ارادت خاصی نسبت به خانوم زینب(سلام الله علیها) داشت و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) عمل را انتخاب کرد تا حرف! و آخر هم زیر پرچم بی بی زینب ماند و شد یکی از علمداران ظهور..


 مهربان و دلسوز،خاکی، شوخ طبع و پرانرژی بود. اهل رعایت حلال و حرام در کسب و کار، بسیار خوش قول و صادق، شجاع و باغیرت نسبت به خانواده و خاندان عصمت و طهارت بود. در حد توان کمک می کرد. خوش رو و دست و دلباز بود.

همه اهل خانه مجید را داداش صدا می‌کنند. پدر، مادر، خواهرها وقتی می‌خواهند از مجید بگویند پسوند «داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید می‌چسبانند و خاطراتش را مرور می‌کنند. خودم تو را رساندم پادگان. تو چطور زودتر برگشتی؟ مجید می‌خندید و می‌گفت: خب مرخصی رد کردم!»

نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید کاری با ما کرده که تا از دوری و نبودنش بغض می‌کنیم و گریه می‌کنیم یاد شیطنت‌ها و شوخی‌هایش می‌افتیم و دوباره یکدل سیر می‌خندیم. مجید کارهای جدی‌اش هم خنده‌دار بود. از مجید فیلمی داریم که هم‌زمان که با موبایلش بازی می‌کند برای هم‌رزم‌هایش که هنوز زنده‌اند روضه‌های بعد از شهادتشان را می‌خواند. همه یک دل سیر می‌خندند و مجید برای همه روضه می‌خواند و شوخی می‌کند؛ اما آخرش اعصابش به هم می‌ریزد.. هر روز که از کنار مغازه‌ها رد می‌شد با همه شوخی می‌کرد. حالا که نیست، همه به ما می‌گویند هنوز چشمشان به کوچه است که بیاید و یک تیکه‌ای بیندازد تا خستگی‌شان در برود.»

پدرمجید هم بعد از خال‌کوبی دست مجید به او واکنش نشان می‌دهد و مجید شب را خانه نمی‌آید اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب است: خال کوبی برای ۶ ماه قبل از شهادت مجید است. می‌گفت پشیمان شدم؛ می‌گفت چرا تکرار می‌کنید؟ یک‌بار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید.

مادر شهید : ۴ ماه اول خبر نداشتیم مجید می خواهد به سوریه برود، بعدها که متوجه شدیم می دیدیم مجید می خواست ما را راضی کند که به این نبرد برود. خب هر پدر و مادری آروزی ازدواج فرزندش را دارد؛ برای پسرمان به خواستگاری رفته بودیم و مراحل آخر را طی می کردیم که برادر بنده فوت کرد و آخرش هم بدون خداحافظی به سوریه رفت.

مجید خیلی به خانواده احترام می گذاشت اما وقتی حضرت زهرا را در خواب می بیند که به مجید می گوید که یک هفته قبل از اینکه به سوریه بروی می آیی پیش خودم؛ لذا هر کس باشد می تواند دل بکند واقعاً مجید دل کند و هر شب کارش گریه و زاری شده بود و در پیام هایی به دوستش نوشته بود که خودم هم نمی دانم چه شده و حضرت زینب با من چه کرده که آرام و قرار ندارم و کارم شده قرآن خواندن و گریه و زاری؛ مجید چه چیزی در وجودش بود که حضرت زینب چنان مجید را می خرد که مجید از همه چیز در دنیا و امکانات مدرن دل بکند؟ ان شاءلله که همه قدر این جوانان را بدانند.

مجید حرّ مدافعان حرم شد و با شهدای دیگر فرق دارد. خداوند مجید را انتخاب کرد تا به کل دنیا ثابت کند که مجید را به عرش اعلی ببرد.



دم غروب بود تلفنم زنگ خورد جواب دادم شماره غریبی بود؛ مجید بود؛ گفت سوریه هستم و حرم حضرت زینب به جای شما هم نائب الزیاره هستم و هم نماز خواندم؛ در حالی که مجید بدون خداحافظی رفت و قبل از رفتنش هم گفت می روم سوریه؛ من هم گفتم رفتنت با خودت برگشتنت با خداست؛ من به مجید گفتم حلالت کردم، مجید با حضرت زینب عهد کرده بود که من شهید می شوم اما پیکرم را نمی خواهم کسی ببیند چون مجید بدنش خالکوبی بود و پس ۳ سال و ۳ ماه با چند تکه استخوان سوخته و سیاه برگشت.

پدر شهید : در عملیات سوریه به این رزمندگان دستور عقب نشینی که می دهند مجید به چند نفر از رزمندگان می گوید که هیچکس حق برگشتن ندارد آمدیم از حرم حضرت زینب(س) دفاع کنیم اگر عقب نشینی کنیم دشمن جلو می آید و این منطقه را می گیرد؛ عقب نرفتند و مجید خود را به خط مقدم عملیات می رساند تا ساعت ۱۶ مقاومت می کنند و بعد از اینکه اینها به عقب بر می گردند نه فشنگ و نه آبی داشتند؛ ساعت ۱۷ و ۳۰ بود که ۱۳ نفر شهید شده بودند که ۱۱ پیکر جامانده بود و ۲ پیکر را برگشت دادند به عقب؛ مجید شماره تلفن من را به یکی از دوستانش داده بود و گفته بود که هر اتفاقی برای من افتاد به این شماره اطلاع بدهد.

همان غروب چند نفر با دوربین نگاه می کنند که چطور برگردند و پیکر بچه ها را بیاورند عقب؛ یکی از آنها می گوید دوربین که نگاه می کردم دیدم یک ماشین آمد و ۳ نفر پیاده شدند بچه ها را به رگبار بستند که اولین آنها مجید بود و مجید را پشت ماشین انداختند و پیکر او را بردند؛ سال ۹۷ که من به سوریه رفتم و نوکری حضرت را می کردم حدود ۱۰ روز ماندم و دم غروب بود منتظر هواپیما بودیم به همراه ۲۴ پدر شهید که دو نفر آمدند و یکی از آنها گفت من فیلم شهید قربان‌خانی را دارم.

از او خواستم فیلم را ببینم و دیدم. گفت من پیکر آقا مجید را دیدم که داعش به درخت آویزان کرده بودند، من نمی دانم چه خصومتی با مجید داشتند از آن ۱۱ پیکر فقط مجید را بردند که نمی دانم چه کرده بود؛ فرمانده آنها را زده بود که این بدن مجید را مثل آبکش تیرباران کرده بودند.

تحول شهید مجید قربانخانی

شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(علیه السلام) یافت آباد بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهل بیت و حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت اهل بیت در سوریه، اسباب دگرگونی او را فراهم می سازد.دوستان شهید اذعان داشتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام تلاش خود را برای رفتن به سوریه می کند.همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۴ ه.ش. شهید شدند.

می‌گفت می‌روم آلمان، اما از سوریه سر درآورد

مجید تصمیمش را گرفته است؛ اما با هر چیزی شوخی دارد. حتی با رفتنش. حتی با شهید شدنش. مجید تمام دنیا را به شوخی گرفته بود. عطیه درباره رفتن مجید و اتفاقات آن دوران می‌گوید: «وقتی می‌فهمیم گردان امام علی رفته است. ما هم می‌رویم آنجا و می‌گوییم راضی نیستیم و مجید را نبرید. آنها هم بهانه می‌آورند که چون رضایت‌نامه نداری، تک پسر هستی و خال‌کوبی داری تورانمی بریم و بیرونش می‌کنند. بعدازآن گردان دیگری می‌رود که ما بازهم پیگیری می‌کنیم و همین حرف‌ها را می‌زنیم و آنها هم مجید را بیرون می‌اندازند. تا اینکه مجید رفت گردان فاتحین اسلامشهر و خواست از آنجا برود. راستش دیگر آنجا را پیدا نکردیم (خنده) وقتی هم فهمید که ما مخالفیم. خالی می‌بست که می‌خواهد به آلمان برود. بهانه هم می‌آورد که کسب‌وکار خوب است. ما با آلمان هم مخالف بودیم. مادرم به شوخی می‌گفت مجید همه پناه‌جوها را می‌ریزند توی دریا ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم. نگو مجید می‌خواهد سوریه برود و حتی تمام دوره‌هایش را هم دیده است. ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است. مادرم وقتی فهمید پایش می‌گیرد و بیمارستان بستری می‌شود. هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمی‌روی. حاضر نشد بگوید. به شوخی می‌گفت: «این مامان خانم فیلم بازی می‌کند که من سوریه نروم» وقتی واکنش‌هایمان را دید گفت که نمی‌رود. چند روز مانده به رفتن لباس‌های نظامی‌اش را پوشید و گفت: «من که نمی‌روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده‌اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفته‌ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی‌کردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی‌دانستیم همه‌چیز جدی است.»

تولد علی اکبر علیه السلام بود که مجید را آورند و ما گفتیم در قطعه شهدای گمنام دفن شود ما به حضرت زهرا (س) مجید را هدیه دادیم.
تولد حضرت رقیه بود که مجید خاکسپاری شد، ما برای مجید هیچ وقت سالگرد نمی گیریم. تولد می گیریم. ما دوست داشتیم مجید را در لباس دامادی ببینیم اما او رفت و داماد آسمانی شد. برای او تولد می گیریم و برای دختر و پسران بی بضاعت که توانایی گرفتن جشن ندارند عروسی می گیریم. سال اول شروع کردیم و امسال سال چهارم بود که ۴ زوج در روز تولد آقا مجید جشن عروسی آنها را می گیریم و تا کنون ۱۰ عروس و داماد با این شیوه راهی خانه بخت شدند؛ هر سال یک زوج اضافه می شود که در روز تولد مجید جشن شان را می گیریم.

دلیل استقبال زیاد از کتاب شهید مجید قربانخانی/ قصه‌ای از جنس شاهرخ ضرغام

 شخصیت چند وجهی شهید مجید قربانخانی باعث استقبال خوانندگان از کتاب "مجید بربری" شده است. نوع نگارش این کتاب نیز بر جذابیت آن افزوده است. این شهید را باید حر مدافعان حرم نامید، چراکه وی تا یک سال قبل از شهادت مسیر زندگیش روند دیگری را طی می‌کرده ولی مسائلی و ارتباطاتی باعث تغییر مسیر زندگی ایشان می‌شود و نهایتا در خان‌طومان سوریه آسمانی شد.

وی گفت: زندگی شهید مجید قربانخانی دو بخش دارد. بخش اول بخش تاریک و خاکستری آن است. او در یافت‌آباد تهران قهوه خانه دار بوده، و زندگی او سرشار از مواردی است که این جور آدم‌ها با آن درگیر هستند از درگیری و دعوا‌های هر روزه تا به رخ کشیدن آمار قلیان‌های قهوه خانه اش.

مدیر انتشارات نشر دارخوین تصریح کرد: بخش دوم زندگی قربانخانی عنایتی است که به او می‌شود و مسیر زندگی‌اش عوض می‌شود و مهر حُرِّ مدافعان حرم بر پیشانی او نقش می‌بندد و او گرچه تک پسرخانواده است و قرار نیست که آنها به سوریه اعزام شوند ولی عنایت بی بی او را به سوریه می‌کشاند و مدافع حرم می‌شود.

احمدی خاطرنشان کرد: مجید قصه ما گرچه ناراحت خالکوبی‌های بر بازو‌های خویش است، اما سرنوشتش این طور می‌شود تا در خانطومان از بدنش هیچ برنگردد تا نه نشانی از خودش باشد نه خالکوبی هایش. قصه مجید بربری، قصه‌ای از جنس شاهرخ ضرغام حر انقلاب است که توصیه می‌کنم حتما مطالعه آن را از دست ندهید.

گفتنی ست کتاب دیگری نیز از زندگی نامه شهید مجید قربانخانی بنام پناه حرم چاپ شده است.

کتاب «پناه حرم» زندگی‌نامه داستانی شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» به قلم کبری خدابخش‌دهقی توسط انتشارات دارخوین منتشر شد. «پناه حَرم» پنج‌شنبه 28 دی‌ماه 1396 مصادف با اولین سالروز شهادت شهید مدافع حرم «مجید قربانخانی» با حضور سردار صابری جانشین فرمانده سپاه تهران بزرگ، خانواده‌ و همرزمان شهید و نویسنده این کتاب رونمایی شد.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi