شناسه خبر : 115370
یکشنبه 25 آذر 1403 , 11:47
اشتراک گذاری در :

قصه‌ مقاومت

فاش نیوز - هنوز نمی‌دانی باید کجا بروی.حتی نمی‌دانی چرا می‌گریزی. فقط می‌دانی که باید از سرنوشت از روزگار سیاهی که برایت رقم زده‌اند فرار کنی. از خودت می‌پرسی: «کجا می‌روی؟ آسمان دنیا همه یک رنگ است! رنگ خون و ابر آتش همه جا را گرفته!» هنوز صدای جیغ‌ خفه شده‌ زنان و کودکان که میان نعره‌ موشک‌ها خانه‌ دلت را می‌لرزاند، در گوش‌هایت طنین انداز است. در ذهنت مرور می‌کنی کسانی را که روزی وجودشان دلیل خوشبختی‌ات بودند و حالا زیر آوار، جسم پاک‌شان را جا گذاشته‌ای!
بغض نفست را تنگ می‌کند. سکوت کرده‌ای و مویه نمی‌کنی، اما چشم‌هایت به حرف می‌آیند و غبار نشسته بر چهره‌ات را با اشک می‌شویی. سنگینی باری که بر کولت گذاشته‌ای تن رنجورت را خسته‌تر کرده است. از خودت می‌پرسی: «چه به دوش می‌کشی؟ تمام دارایی ات از این دنیا همین است؟ به کجا می‌بری؟ می‌خواهی زندگی ات را کدام گوشه دنیا بنا کنی؟ وقتی به جرم جنگ‌زدگی محکومی!» صدای خنده‌ بچه‌ها رشته‌ افکارت را پاره می‌کند.به چهره‌های معصوم‌شان که نگاه می‌کنی دلیل‌گریختنت را میابی و تازه می‌فهمی تمام دارایی‌ات همین لبخند زیبای آن‌هاست. لحظه‌ای اکسیر عشق در وجودت تکثیر می‌شود و امید چون خون تازه‌ای می‌دود در رگ‌هایت. قلب زخم خورده‌ات با ترسیم پیروزی تسکین می‌یابد. با خود نجوا می‌کنی: «من زندگی‌ام را به دندان گرفته‌ام و جنگ و ویرانی هم مرا از پای در نخواهد آورد. چه کسی گفته است زن جنگیدن بلد نیست! من در گوش فرزندانم قصه‌ مقاومت می‌خوانم.»
|| سمانه قائینی
منبع: کیهان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
عکس روز
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi