پنجشنبه 25 مرداد 1403 , 12:02




در آستانه سالروز تبادل اسرا
فاش نیوز - بسم الله الرحمن الرحیم؛ انالله معالصابرین. با یادی از آزادگان آسمانیمان، با سلام و عرض ادب خدمت عاشقان ولایت، این رهروان واقعی مکتب حسینی(ع)؛
آری(قال رسول الله ص): أفضَلَ الجِهادِ کَلِمَةُ حقٍّ عندَ سُلطانٍ جائرٍ(برترین مرتبه جهاد سخن حقّى است که در برابر فرمانرواى ستمگر و منحرف گفته شود).
خدا را شاهد میگیرم، یاران دو قاسم در زیر انواع شکنجههای قرون وسطایی که از آنان میخواستند به رهبرتان توهین کنید، و حاشا که نهتنها اهانت نکردند، بلکه با قدرت به طرف بعثی میگفتند:
شما به رهبر خود توهین میکنید؟
بعثی برآشفته میشد و فریاد میزد، «صدام قائدیالعظیم». و بچههای ما هم بدون ترس از سوزاندن با آتش سیگار، بدون ترس از نقطه وصلکردن پیشانی و پنجههای پا متصل به زمین و باسن بالا، بدون دلهره و نگرانی از سطل آب و سطل نمک و کابل (American Made) -که البته کاربرد آن را قبلا توضیح دادهام، کابل را در سطل آب خیس کرده، با شدت بر کمر میزدند و بعد، بر روی زخم نمک میپاشیدند- بدون تحویل گرفتن تحقیرها، حتی با مقاومت جانانه، دشمن را به تمسخر گرفته بودیم؛ چرا که هر چه میزد، هر چه اهانت میکرد، هر چه با انواع آلات شکنجه، ابدان بچهها را نوازش میکردند، حاشا و حاشا که زیر بار خواستههای دشمن برویم. با قدرت میگفتیم «خمینی(ره)، هم قائدی العظیم و محبوب».
حاشا که در مقابل آنهمه شکنجه، با آنهمه درد و رنج، حتی ناله نمیکردند یاران دو قاسم.
البته ناگفته نماند، شکنجه درد داشت، ناله داشت، (آخ و اوخ) داشت، اما! همه را تحمل میکردند و خَم به ابرو نمیآوردند؛ تا لحظهای که خود بعثیها خسته میشدند و میرفتند.
آنجا بود که صدای نالهها به گوش خودمان میرسید؛ چون بر این اعتقاد بودیم که حتی ناله و اشک ما را هم دشمن، نخواهد دید. و این سرگذشت بسیاری از مردان مرد آن دوران بود.
یادی کنیم از؛
- سردار شهید، آزاده و جانباز، حاج محب فارسی(سیستان)
- آزاده و جانباز، حبیبالله خسروی(سیستان)
- آزاده و جانباز، حسنعلی پوراسماعیل(سیستان)
- آزاده و جانباز، سیدمحمد فاطمی(زاهدان)
- آزاده و جانباز، سلطانعلی احمدی( سیستان)
- آزاده و جانباز، محمد اصنمینژاد( زاهدان)
- آزاده و جانباز، محمد مشایخی( زاهدان)
- آزاده و جانباز، علی آقایی(زاهدان)
- آزاده و جانباز، برات مستمند(سیستان)
- آزاده و جانباز، حسینعلی نامجو(زاهدان)
- آزاده و جانباز، حسین بارکزایی(سیستان)
- آزاده و جانباز، حمید خوشخلق(سیستان)
- آزاده و جانباز، حیدر دهمرده(سیستان)
- آزاده و جانباز، قاسم زارع(سیستان)
- آزاده و جانباز، علم حدادی(سیستان)
- آزاده و جانباز، غلامحسین سرگزی(زاهدان)
- غلامحسین محمدزاده حیدری(سیستان)
- آزاده و جانباز، حسین پیرسنچولی(سیستان)
- آزاده و جانباز، خداداد نصرتزهی(بلوچستان)
- آزاده و جانباز، جان محمد دهواری(بلوچستان)
- آزاده و جانباز، قادربخش صفرزهی(بلوچستان)
- آزاده و جانباز، غلام عباس عبدالنبی(بلوچستان)
- آزاده و جانباز، محمدعثمان زومکزهی(بلوچستان)
- آزاده و جانباز، محتاج ملازهی(لوچستان)
- و....
از شهید عبدالمجید سرگلزایی که در اوج تشنگی آنهم در دههی اول محرم سال 1368 و پس از یکسال اسارت در اردوگاه به شهادت رسید و بیش از 70 عروجیافتگان آزادهی استان سیستان و بلوچستان...
و حاشا و حاشا که حتی سربازان مکتب علوی را تنها بگذاریم؛ چه رسد به خود سیدعلی(حفظهالله).
آرزوی سلامتی داریم برای همهی یاران دو قاسم و عاشقان ولایت سیستان و بلوچستان.
|| علیرضا ضابطی سیستان (جاماندهای از جمع یاران سفر کرده)
زمانی که به سالگرد بازگشت آزادگان به کشور میرسد ، نمیدانم چرا ذهنم به یک خاطره جلب میشود ، که چطور عدهای چنین افکاری در سر دارند و آن را بیان میکنند. در همان زمان یعنی زمانی که آزادگان به کشور بازگشتند ، یکی از دوستان تعریف میکرد برادر دوستش در دو سال اواخر جنگ ، در اسارت بود و تعریف میکرد : اینکه در فیلمها و تلویزیون نشان میدهند ، بعثیها اسرا را مرتب کتک میزدند و یا شکنجه میکردند همه آنها فیلم است و برادر دوستش فقط یک بار، آن هم به خاطر اینکه یک ناخن گیر که ممنوع بود ، بعثیها از او پیدا کردند و تنها یک ضربه با توم به او زدند و تمام ، دیگر با او کاری نداشتند. ضمن اینکه او در زمان خدمت سربازی ، در اواخر جنگ اسیر شده بود و نامش در لیست صلیب سرخ بود و با خانوادهاش مرتباً مکاتبه میکرد.
حالا درست یا غلط بماند ، ولی بیان کردن چنین موضوعاتی چه انگیزهای باید داشته باشد ، که مثلاً در تلویزیون روی کتک خوردن اسرا زیاد منور می دهند ، حالا اگر خودش همین دوستمان چند سال در اسارت بود ، این موضوع اسارت خود را یک رمان تراژدیک برای خود می نوشت. حالا هدف و نظر آنان این بود ، که اسرا در زمان اسارت در گل و بلبل بودند ، خوردند و خوابیدند حالا که به کشور بازگشتند ، اگر تسهیلاتی به آنان داده میشود حقشان نیست.
زمانی که آدم این سخنان را از هم وطن خود میشنود واقعاً جای تاسف داره ، حالا گذشته از فیلم یا تلویزیون ، زمانی که ما ایثارگران خاطرات آزادگان را میخوانیم به عمق درد و رنجشان پی میبریم ، چرا که بسیاری از آزادگان جانباز بوده و در زمان اسارت توجهی به آنان نشده بود و حتی دیده ایم بسیاری از افراد آزاده ، پس از بازگشت از اسارت دچار مشکلات شیمیایی یا اعصاب و روان شدید شده و تحت درمان قرار گرفته اند ، هرچند که بر اثر شدت این تالمات این افراد هیچگاه به شرایط عادی باز نخواهند گشت و مانند اکثر ایثارگران ، جنگ برای آنان نیز تا آخرین لحظه و نفس حیاتشان ، پایان نخواهد یافت.



