01 خرداد 1403 / ۱۳ ذو القعدة ۱۴۴۵
شناسه خبر : 109781
یکشنبه 26 فروردين 1403 , 12:21
یکشنبه 26 فروردين 1403 , 12:21
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
تا پرده آخر چیزی نمانده!
محمد شجاعی
جنبش جهانی دانشجویی؛ سربازان جدیدالورود امام زمانی
امان اله دهقان فرد
از مجلس انقلابی انتظار نبود!
حسین شریعتمداری
از تعطیلات چه خبر؟!
یادداشت مدیرمسئول
اقشار ممتاز و تافتههای جدابافته!
یوسف مجتهد
وای بر حال مسئولانی که میدانند....!
رضــــــــا امیریــــــان فارسانی
سر و ته بحث آقای قالیباف
سعدالله زارعی
اَکوان دیو و جنبش دانشجویی
سید مهدی حسینی
این حق مسلم را پایمال نکنید!
حسین شریعتمداری
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
روایت دو خواهر از دو برادر/تصاویر
صنوبرمحمدی
بهزودی میفهمی...
فاش نیوز - مادر حمیدرضا نقل میکرد؛
- قبل از شهادتش خواب دیدم داخل باغی هستم. حمیدم آمد و مرا صدا زد:«مامان بیا». به طرف او رفتم. در باغی باز شد و به اتفاق هم داخل باغ رفتیم، در آنجا همه با لباسهای سبز و صورتهای نورانی بودند و صورتشان مشخص نبود.
دور تا دور باغ را گلهای محمدی و گلهای سفید پر کرده بود. همه آدمهایی که آنجا بودند به حمیدرضا سلام کردند، به وسط باغ که رسیدیم شتری نشست و حمید سوارش شد و یک شال سبزی به دور گردنش انداخت. شتر پرواز کرد و رفت. من که تعجب کرده بودم، گفتم: شتر که پرواز نمیکند!
حمید کجا میروی؟ گفت:«بهزودی میفهمی» چند روز گذشت و راز پروازش را فهمیدم.
موضوع: شهید حمیدرضا شمس حجتی، لشکر 5 نصر خراسان رضوی
|| ابوالقاسم محمدزاده
منبع: کیهان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب