دوشنبه 03 ارديبهشت 1403 , 17:00
چه انتظاری از مسئول پذیرش و بهداشت و درمان بنیاد دارید؟!
فاش نیوز - جناب آقای مجتهد عزیز سلام و عرض ادب؛ ممنون از پیگیریهای مجدانه و دلسوزانههای شما که نحوهی بیان و چهرهتان نشانگر دردهای خفتهی خانوادههای شاهد در وجودتان است. خدا پشت و پناهتان باشد که پشت و پناه و سنگ صبور بندههای مظلوم و بیزبان جامعه هستید. بزرگوار؛ چهل واندی سال است که به قول سیاسیون قدیم، دلاورمردان خدا در زیر پای قوانین آقایان به اصطلاح نمایندهی مجلس و دولتهایی که آمدند و رفتند در حال لگدمالشدن هستند.
هر وقت برای حداقل درخواستها به بنیاد شهید وامور ایثارگران که سفارش امام درخصوص عدم فراموشی این خانواده بر در پیکر و مطبوعات آن ارگان انقلابی به چشم میخورد، مسئولان بنیاد با کمال وقاحت از مسئولیتشان شانه خالی کرده و آن را به مصوبات مجالس قبلی و انقلابی فعلی و دولت قبلی و مردمی فعلی سید مظلومان تعمیم میدهند و وقتی با پا فشاری مراجعه کننده مواجه میشوند، مصوبه مجلس و دستور هیئت دولت را سر راهمان قرار می دهند که اگر حرف بزنی...انگ تشویش اذهان عمومی را میخوری. مگر آن آقا که راهی مجلس میشود، با هزار وعده و وعید رآی نمیگیرد؟ یا دولت فقرا فرقی نمی کند.
هر دو در بدو ورود از مردم رأی گرفتند و وقتی به اهداف خود رسیدند ضربه ای به این خانوادهی بیصاحب زدهاند که دیگر نتواند کمر راست کند؛ مثالش همین آقای قاضیزاده از وقتی وارد شده، درد ما چند برابر شده؛ از تآمین دارو بگیرید الی آخر. ناگفته نماند قبلیها هم کم اذیتمان نکردند... چه مجلسش، چه دولتش و چه مسئولان بنیادش... جایی که درصد خون به زمین ریخته شدن جانبازش به فروش برسد، چه انتظاری باید داشت آقای مسئول پذیرش و مسئول بهداشت آقای دکتر و... که مسئول پذیرشش مستقیم درخواست رشوه نمود که همدست آقایان ذکر شده بودند.
وقتی دیدم پروندهای که به کمسیون فرستاده شده بود چند برگ بیشتر در داخل آن نبود، به پروندهی چه کسی افزوده شده بود خدا میداند. باز خدا پدر و مادر رئیس کمیسیون را بیامرزد که وقتی گفت چیزی در پرونده وجود ندارد، وقتی بدنم را نگاه کرد و یک کپی را از دو مرحله جلسهشان همراهم بود نشانشان دادم. پروندهای را نوشت و بعد چند هفته از تهران جواب آمد.
۳۰درصد دائمی شده بود. ۲۵ درصد با کار افتادگی کلی؛ که از پذیرش شکایت کردم بعد پای دومی وسط آمد و بعد رئیس هایشان هر سه اخراج شدند. من مجدداً مدارک را جمعآوری کردم، ولی زندگی ام با سرعت زیادی به سراشیبی افتاد که فعلاً نه خانه دارم، نه ماشین و با حقوق بازنشستگی از اداره متبوعم، آخرین روزهای عمرم را شمارش میکنم. سر دوراهی ماندهام آیا حضورم قبل از جنگ در کردستان که باعث تحریک و حضور دو پسر دایی و یک پسر عمو که هر سه شهید شدند. تا جنگ رژیم بعثی که سرکوفت خانوادهشان بدتر از مجروحیت اذیت میکرد که هر سه، پدر و مادرشان به رحمت خدا رفتند؛ لازم بود بروم کردستان یاجنوب یایک تصمیمم اشتباه بود...
حاج یوسف عزیز عین... روی یخ هر چهار پام بازه هرکدام را بردارم جدا خواهم شد. فقط برای نجات یافتن در آخر عمر به همه بچهها دعا کنید؛ شاید هستند کسانی که وضعشان بهتر از من نیست. خدا آخرتمان را بخیر کند که در حال، از ما بهتران واجبتراند. خدا شاهد است دیروز از پرستار بیمزدم! پرسیدم درختان خیابان شکوفه زدند. خودم هم نفهمیدم به چه دلیلی نشست کلی گریه کرد، وقتی علتش را پرسیدم گفت، دلم گرفته... انشاءالله دل مسئولان بی عرضه که قبول مسئولیت کرده اند گرفته شود.
باورکنیدبرادرعزیزم جانباز ۳۰درصدجنگ تحمیلی کاملادرست میفرمایندچرااینوعرض میکنم به این دلیل بنده دوبارومجروح شدم یک باردراوایل جنگ درعملیات سال ۶۱که بسیج بودم وباردوم سربازبودم وبنده فقط پرونده باردوم راداشتم چون پرونده سال ۶۱راخودم اصلادنبال نکردم باوجودترکش به ناحیه سروتیرمستقیم به پاوموج گرفتگی فقط مجروحیت باردوم راداشتم که فقط احرازباراول راداشتم خلاصه بعدازحدود۳۵سال خواستم که برم دنبال مجروحیت باراول خلاصه باکلی دوندگی تونستم نصف مدارک مجروحیت راگرداوری کنم باورکنیدکه خیلی سخت بودانگارکه بخواهی ازهفت خوان رستم بگذری واقعاخیلی اذیت میکنندبعضی ازادارات وکارمندان بخصوص ادارات مربوط به ایثارگران که آدم اصلا اینگونه توقع ازخودی هانداره که باورکنیدازخیلی هاکه اصلاایثارگرنیستندبدتررفتارمیکنندخلاصه تاحدودی مدارک راجمع کردم که ازشمال گرفته تاتبریزتااهوازتااندیمشک ودزفول تاخراسان که حدود۲سال طول کشیدتامدارک راجفت وجورکردم خدمتتان عرض کنم رفتم به یک بیمارستان برای خلاصه پرونده که گفتندشمااینجا پرونده نداریدگفتم چرااول گفتندحتماشمااصلااینجانبودیدگفتم بابامن سال ۶۱ ۳روزاینجابستری بودم ومن اینجاعمل جراحی شدم دراین تاریخ تااین تاریخ شمادفتراون سال ویااون ماه رابیاریداول که قبول نمیکردندوقتی دیدندمن دیگه دارم ناراحت میشم مجبورشدندبرن دفتراون سال رابیارندوقتی که دفترراآوردنددیدندبنده درست میگم ولی چون پرونده نبودباکلی پرسوجورفتندسراغ یه کارمندقدیمی که ازسالهاقبل اونجابوده است اون بنده خداگفت موقع تعمیربیمارستان کارگران پرونده هاراسوزاندندکه خودشان راگرم کنندباورمیکنیدشایدبعضی هااین حرف بنده راقبول نکندوبگند مگه میشه که پرونده مجروحان جنگ رااینطوری گوروگم میکردندباورکنیدحدوددوشب نخابیده بودم که برم پرونده ام راازشمال بیارم بااین اتفاق کلااعصابم بیشترخراب شدخب این اتفاقات تمام شدوپرونده بعدازچندسال آماده شد.برای احراز خب حالادشمنان اصلی آمدندپای کارکه درظاهردوست صمیمی بنده بودندشایدباورنکنیدوقتی میرفتم بنیادشهید همون کارمندان که جلوی پای من سنگ اندازی میکردندجلوی من چایی میذاشتندکه خیلی ازایثارگران میگفتندخوشبحالت شمااینهمه دربنیادشهید وامورایثارگران دوست داری باورکنیدهمون هادرماه شایدچندباربه خانه من میامدندوخانم بنده بنده خدابرای این آقایان نهاروشام درست میکردخب بعدازحدود۳یا۴سال باهزارتاسنگ اندازی پرونده بنده رافرستادندمرکزاستان برای احراز که بعدحدود۱سال آمددیدیم منفی خورده بااینهمه مدارک مهم که بنده درشب عملیات مجروح شده بودم بنظرشماچرااحراز بنده تائیدنمیشدخب حتمایه اشکال کلی داره که قبلاگفتم بخاطر دوستهای زیاددربنیادشهیدبه این دلیل احراز تائیدنمیشد باکلی دوندگی بعدچندسال گفتم حالابفرستیم تهران مرکزچون اونجابیشتردقت میکنندوکسی هم نیست که سنگ اندازی کنه یعنی دوستیهای خاله خرسه خب بعداین بارهم بعدحدودیک سال وخرده ای اومدبازدیدیم منفی خرده باورکنیدخیلی ناراحت بودم نه بخاطراحرازبخدا نه میگفتم آخه چرابااین همه مدارک اصلی که همه راهم کمیسیونهای سپاه باکلی بروبیاتائید کرده بودولی جایی که بایدتائیدکنه تائیدنمیکردخلاصه تصمیم گرفتم ازپرونده کپی بگیرم وباناراحتی بردم تهران مرکزکمیسیون پزشکی بنیادشهید وامورایثارگران وقتی رسیدم کلی باسروصداگفتم واقعاشمااینجاداریدباعدالت کارمیکنیدبعضیهاکه مثل رفقای خودم بیمعرفت بودند گفتندهمین که هست ولی چون من خودم میدانستم که حق بامن هست باناراحتی گفتم میخام برم پیش رئیس کمیسیون که گفتندبایدچندماه قبل نوبت بگیری خلاصه سرتان رادردنمیارم باهرمشکلی بودرفتم دفتررئیس وقتی ماجرای دوستانم راگفتم بیچاره رئیس هم خودش کلی ناراحت شدوگفت ببینم شایداصلاپرونده جانبعالی ناقص هست وقابل احراز نیست وقتی نگاه به پرونده ومدارک کردخودش باورکنیدکلی گریه کردوگفت آقای فلانی درزمانی که پرونده شماامده کمیسیون احراز این مدارک سرپرونده نبوده است وقتی این راگفت دیگه ازخودم خیلی ناراحت شدم که چرابنده این همه به کارمندان اون اداره که واقعادرظاهردوست بنده بودندچرااینهمه اعتمادکردم وقتی رئیس دیدکه من چقدرناراحت هستم گفت اشکال نداره ازاین اتفاقاخیلی میفته بروشهرخودت من خودم زنگ میزنم تاپرونده ات رابرای خودم بفرستند که بنده گفتم تاروزی که اون کارمندان دراداره بنیادشهید وامورایثارگران هستنددیگه به هیچ کمیسیونی نمیرم باورکنیدوقتی اون چهارنفرکه درظاهردوست بنده بودندبازنشست شدندورفتندکه رفتندباورکنیدبعدحدود۳ماه کسانی که بجای اونهااومدندپرونده بنده رافرستادنداستان برای احرازبعدحدود۲۰روزپرونده آمدوباورکنیدکه احرازدرعرض ۲۰روزتائیدشدکه درسالهای قبل حدود۲سال طول میکشیدوباورنمیکنیددرحدود۶ماه بعدپرونده رفت کمیسیون حق پرستاری واون هم باتعجب تائیدشدپس چیشده که بیشترپرونده هابه نتیجه میرسه پس یه جای کارایرادداره برادرجانبازخب خناسان همیشه هستندکه هیچ اعتقادی به جانباز وخانواده شهیدندارندومتاسفانه درمرکزنظام وانقلاب لانه کرده اند
میدانیم بیمه از قانون تجارت پیروی میکند و طبق قانون مسئولان از مبالغی که حق ذینفعان بوده و پرداخت نشده درصدی دریافت میکنند بنابراین تعارض منافع بخوبی آشکار است یعنی مسئولان مربوط هر چه کمتر پرداخت کنند سهم بیشتری دریافت خواهند کرد.
در شرکت های خصوصی استفاده از قانون تجارت خوب است لیکن در ارگان هایی که بنام خصوصی سازی تابع قانون تجارت شدند و بنحوی از خزانه حکومت بودجه دریافت میکنند موجب تعارض منافع مسئولان مربوط و ظلم به جامعه هدف است.
گرچه مسئولان مربوط حقوق نجومی دریافت میکنند اما طبق قانون تجارت اینگونه دریافت ها مشمول حقوق نجومی نیست و قانونی محسوب میشود.