سه شنبه 12 مهر 1401 , 11:37
سرسختیهای شهید «علی شیری» در مجاهدت برای خدا
والده مکرمه شهید علی شیری و مادر برادر جانباز علی شیری عصر روز سوم مرداد ۱۴۰۰ در ۸۷ سالگی آسمانی شد و به فرزند شهید خود ملحق شد.
مادری که به تربیت فرزندان صالح اهتمام ورزید و علیرغم علاقه زیاد به فرزندان خود، آنها را برای اعزام به جبهه بدرقه کرده و تنها خبر شهادت را آوردند و دیگری نیز با جراحتها بازگشت.
مادری که سالها چشم انتظار بازگشت پیکر جگرگوشه خود بوده و بعدها به استقبال بازگشت باقیمانده پیکر فرزند دلبندش رفته بود. مادری که با رضایت تمام و آرزوی قلبی از امام و جنگ تحمیلی حمایت کرد و سالها با صبوری و مقاومت، اسوه مادران ایران اسلامی بوده و با فرزندان شهید و جانبازش باعث افتخار و سربلندی شد.
ضمن عرض تسلیت و تعزیت به محضر فرزند پیشکسوت دفاع مقدس در کردستان و حبهههای غرب و جنوب و سایر خانواده محترم، از خداوند متعال رحمت و مغفرت آن فقیده سعیده و برای بازماندگان صبر جمیل آرزومندیم.
مراسم تشیع و تدفین پیکر این مادر فداکار در روز پنجم مرداد ۱۴۰۰ در قطعه خانواده شهدای امامزاده محمد کرج (در نزدیکی مزار فرزند شهید و پدر شهید) برگزار شد و مراسم ختم وی نیز در بعد از ظهر همین روز با رعایت دستورالعملهای بهداشتی شرایط کرونا بر سر مزار وی برگزار شد. از این مادر مؤمنه دو پسر و سه دختر در قید حیات هستند.
شهید عبدالرزاق علی شیری
عبدالرزاق در ۱۳۴۱/۰۳/۱۲ در شهرکرج دیده به جهان گشود. در کودکی بر اثر تب شدید از ناحیه پای چپ فلج شد وعلیرغم بهبودی از ناحیه همان پا مشکل راه رفتن پیدا کرد. به علت مهاجرت خانواده دوران تحصیلات ابتدایی و تا سال دوم راهنمایی را در گنبد کاووس گذراند.
پس از بازگشت مجدد خانواده در سال ۱۳۵۴ به کرج ادامه تحصیل تا دیپلم داد و سپس در سال ۱۳۵۹ خود را جهت خدمت سربازی معرفی کرد ولی به علت مشکل پا معاف شد. سپس در کارخانه روغن نباتی جهان مشغول به کار شد.
علیرغم معافیت در سال ۱۳۶۰، به صورت داوطلبانه عازم جبهه شد. عبدالرزاق جذب گردان پیاده شد. فرماندهان متوجه شدند که حین راه رفتن پای چپش را روی زمین میکشید. از او جویا شدند و وی بیماری طفولیت را گفت و از آنها خواست تا چند روزی به او فرصت دهند که اگر توانست از عهده وظایف خود برآید، در گردان بماند و در نهایت در عملیات شرکت کرد و با مجروحیت بازگشت.
پس از بهبود یافتن بار دیگر در سال ۱۳۶۱ به جبهه سومار اعزام شد و در عملیات مسلم بن عقیل در اثر اصابت ترکش راکت در بمباران هوایی دشمن دست چپ خویش را از ناحیه کتف تقدیم انقلاب کرد و در حال جراحت با روحیهبخشی به بقیه رزمندگان به عقب منتقل شد.
بار سوم علیرغم مشکل پا و نداشتن یک دست و معاف بودن از رزم، در آبان سال ۱۳۶۲ به جبهه عازم شد. فرمانده یکی از گردانهای لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) خطاب به وی گفت که عبدالرزاق تو تا الان با یک دست تیراندازی میکردی، آنجا دشت بود اما قراراست در ارتفاع عملیات داشته باشیم و احتمال دارد به خاطر عدم کنترل روی اسلحه، به نیروهای خودی صدمه بزنی. وی ناراحت شد و مرخصی گرفت و به عقبه لشکر بازگشت.
روزی در حالیکه نیروها در ارتفاعات قلاجه برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، عبدالرزاق چفیه به گردن پرچم یا حسین (ع) و شمشیر به دست وارد صبحگاه شد و گفت: من اگر نمیتوانم اسلحه به دست بگیرم، با شمشیر به میدان میآیم؛ لذا موافقت شد و وی در عملیات والفجر ۴ درجبهه پنجوین عراق شرکت کرد و بر اثر تیربار بعثیها سه تیر به سینه وی اصابت میکند. همرمزمانش به او میگویند که «اشهدت» را بخوان اما وی لبخند زد و گفت هنوز زمان شهادت من فرا نرسیده است!
عبدالرزاق علی شیری در سال ۱۳۶۴/۰۹/۱۶ ازدواج کرد و دو ماه بعد از تاهل مجدداً در ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ در منطقه امالرصاص فرماندهی یک عملیات در قلب دشمن را برعهده داشت و سپس در ادامه عملیات والفجر ۸ در شهر فاو شرکت کرد.
تیربار چهارلول دشمن به شدت مشغول بود، وی برای خاموش کردن آن، شمشیر به دست و نارنجک به کمر وارد سنگر دشمن شد. دقایقی بعد تیربار خاموش شد و عبدالرزاق نیز به شهادت رسید. در روز اول اسفند ۶۴ در سن ۲۳ سالگی و پس از پنج سال مجاهدت و جانبازی روح بلندش پر کشید.
پیکرش ۱۳ سال در فاو ماند و بعد از تفحص به وطن بازگشت و طی مراسم با شکوهی تشییع و در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد و مزارش محل زیارت عاشق و پیروان راهش شده است.
پدر شهید ۱۶ سال پیش به فرزندش ملحق و گلزار امامزاده محمد کرج آرام گرفت و اینک مادر شهید نیز به آنها ملحق شد.
بخشی از وصیت شهید:
در زندگی از پدر و مادرم بسیار سپاسگذارم در کودکی زحمتم را کشیدهاند و در نوجوانی هم همینطور از گل روی شما شرمنده ام.
حالا هم زندگی را در مرگ میبینم. این روح شجاع شما را تحسین میکنم.
خواهران و برادران عزیزم؛ اگر شهید شدم انشاءالله که در راه شهدا قدم بردارید.
شما باید مسئولیت خود را انجام دهید؛ و بدانید که خداوند تعالی به ما جسم و روح داده آنرا هم روزی پس میگیرد و چه بهتر که به لطف و مرحمت او که این در رحمت یعنی شهادت را برایمان گشود و شهید شویم و این هیچ ناراحتی برایمان نداردبلکه افتخار ماست که شهید شویم.
و همسرم آنچه خدای توانا بخواهد خواهد شد و گریزی ازآن نیست، شجاع باش مقاومت کن. در بهشت شفاعتت را خواهم کرد آنچه از اخلاق اسلامی با من شرط کرده بودید نتوانستم به ظاهر عمل کنم از خدا میخواهم که بعد از من همسری شایسته نصیبت کند و سفارش میکنم ازدواج کن که خدا ترا دوست بداردو هیچ مهری و محبت خدا نیست خدای صبار، صبرعنایت فرماید به همه بازماندگانم.ای مردم از قیامت بترسیم و از شهدایمان پند گیریم و شرمنده آنها نباشیم، توبه کنیدای آنهائیکه از خدا دور هستید دنیا گذر است و قیامتی هم هست. از همه طلب بخشش میکنم.
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّد رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علی ولی الله و ان اولاد المعصومین حججالله و ان امام الخمینی نائبهما بالحق.
گزارش از دکتر سید جواد هاشمی فشارکی