شنبه 22 آبان 1395 , 11:33
لحظه های آخر یک شهید مدافع حرم
مدافع حریم - یکی از هم رزمان شهید داوودی هستم.
انگار همین دیروز بود که برای رفتن آماده می شدیم.
توی همهمه و حرفای دوستان راجع به رفتن و دفاع از حرم، همیشه حرف شهید داوودی (اگر هزار بار بمیرم و زنده شوم بازم برای دفاع از حرم و شهادت در این راه اولین نفر بلند می شوم در گوشم میچرخد و جدای از این جمله حرف دیگرش اینکه شهدا مقرب درگاه الهی هستند و حتی قبل از شهادت میشه تشخیص داد که چه کسی قصد رفتن و بر نگشتن را دارد
شب عملیات حس عجیبی داشتیم شاید باورتون نشه نمیگم صددرصد ولی به راحتی میشه گفت بیشتر شهدا رو میشد شب قبل از عملیات از چهره و رفتارشون فهمید که قصد پرواز دارن.
خوب یادمه شهید حیدری دقایقی قبل از اصابت موشک داشت راجع به چهره شهدا قبل از شهادت میگفت
یه جور خاصی نگام میکرد چشماش میخندید صدای انفجار و شلیک کم شده بود بعد از چند ثانیه سکوت و گوش دادن به مکالمات بی سیم رو کرد به من :
مادرت چشم به راهته آروم تر، با احتیاط تردد کن
داشتم دنبال یه جمله ای میگشتم که بگم من چیزی واسه از دست دادن ندارم جز مادرم که با صدای انفجار هر دومون افتادیم با یه مکث کوتاه بلند شدیم به سمت راه پله حرکت کردیم.
خوب یادمه توی پاگرد راه پله چهار پنج نفری ایستادیم با وجود اون همه غبار و خاک انفجار چهره اش واقعا" می درخشید.
داشت میگفت به خیر گذشت برو پایین دیگه نیا رو پشت بوم که موشک بعدی
وقتی به هوش اومدم دیدم نگاهش به سمت منه لبهاش به هم می خورد گویا آخرین تکبیر رو میگفت
جز من که لیاقت شهادت نداشتم شهید صفدر حیدری همراه سه نفر از همرزمای دیگه ام شربت شهادت رو نوشیدند.