چهارشنبه 06 مرداد 1400 , 10:00
مادر شهید و جانباز علیشیری به فرزند شهیدش پیوست
مادر شهید «عبدالرزاق علی شیری» و مادر برادر جانباز «ابوالحسن علی شیری» در عصر روز سوم مرداد ۱۴۰۰ در ۸۷ سالگی آسمانی گردید و به فرزند شهیدش ملحق شد...
فاش نیوز - مادر شهید والامقام «عبدالرزاق علیشیری» و مادر برادر جانباز «ابوالحسن علیشیری» در عصر روز سوم مرداد 1400 در 87 سالگی آسمانی گردید و به فرزند شهیدش ملحق شد.
بر پایه این گزارش، مادری که به تربیت فرزندان صالح اهتمام ورزید و علیرغم علاقه زیاد به فرزندان خود، آنها را برای اعزام به جبهه بدرقه کرده و تنها خبر شهادت فرزندش را برایش وردند و فرزند دیگرش نیز با جراحت ها بازگشت. مادری که سال ها چشم انتظار بازگشت پیکر جگر گوشه خود بود و بعدها به استقبال بازگشت باقیمانده پیکر فرزند دلبندش رفت. مادری که با رضایت تمام و آرزوی قلبی از امام و دفاع مقدس حمایت کرد. او سال ها با صبوری و مقاومت، اسوه مادران ایران اسلامی بود و با فرزندان شهید و جانبازش باعث افتخار و سربلندی شد.
مراسم تشیع و تدفین پیکر این مادر فداکار در روز پنجم مرداد 1400 در قطعه خانواده شهدای امامزاده محمد کرج (در نزدیکی مزار فرزند شهید و پدر شهید) خواهد بود و مراسم ختم وی نیز بعد از ظهر همین روز با رعایت دستورالعمل های بهداشتی شرایط کرونا، بر سر مزار وی برگزار خواهد شد. از این مادر مومنه دو پسر و سه دختر در قید حیات هستند.
شهید عبدالرزاق علیشیری در ۱۲/۳/۱۳۴۱ در شهرکرج دیده بجهان گشود. در کودکی بر اثر تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گردید وعلیرغم بهبودی از ناحیه همان پا مشکل راه رفتن پیدا کرد. بعلت مهاجرت خانواده دوران تحصیلات ابتدایی و تا سال دوم راهنمایی را در گنبد کاووس گذراند.
پس از بازگشت مجددخانواده در سال ۱۳۵۴ به کرج ادامه تحصیل تا دیپلم داد و سپس در سال 1359 خود را جهت خدمت سربازی معرفی کرد ولی بعلت مشکل پا معاف گردید. سپس در کارخانه روغن نباتی جهان مشغول شد.
علیرغم معافیت در سال ۱۳۶۰بصورت داوطلبانه عازم جبهه شد. عبدالرزاق جذب گردان پیاده شد. فرماندهان متوجه میشوند، حین راه رفتن پای چپش را بر روی زمین میکشید. از او جویا شدند و وی بیماری طفولیت را می گوید و از آنها میخواهد تا چند روزی به او فرصت دهند که اگر توانست از عهده وظایف خود برآید، در گردان بماند. و نهایتا در عملیات شرکت کرده و با مجروحیت بازگشت.
پس از بهبود یافتن بار دیگر در سال ۱۳۶۱به جبهه سومار اعزام گشت و در حمله مسلم بن عقیل در اثر اصابت ترکش راکت در بمباران هوایی دشمن دست چپ خویش را از ناحیه کتف تقدیم انقلاب کرد و درحال جراحت باروحیه بخشی به بقیه رزمندگان به عقب منتقل شد.
مرتبه سوم علیرغم مشکل پا و نداشتن یک دست ومعاف بودن از رزم، در آبانماه سال ۱۳۶۲به جبهه عازم گردید. فرمانده یکی از گردانهای لشکر 27 محمدرسول الله(ص) خطاب به وی میگوید که عبدالرزاق تو تا الان با یک دست تیراندازی میکردی. آنجا دشت بود اما قراراست در ارتفاع عملیات داشته باشیم واحتمال دارد به خاطر عدم کنترل بر روی اسلحه، به نیروهای خودی صدمه بزنی. وی ناراحت شد، و مرخصی گرفت و به عقبه لشکر بازگشت. روزی در حالی که نیروها در ارتفاعات قلاجه برنامه صبحگاهی را اجرا میکردند، عبدالرزاق چفیه به گردن، پرچم یا حسین وشمشیر به دست وارد صبحگاه شد.و میگوید که من اگر نمیتوانم اسلحه به دست بگیرم، با شمشیر به میدان میآیم. لذا موافقت شده و وی در عملیات والفجر 4 درجبهه پنجوین عراق شرکت کرد. و بر اثر تیربار بعثیون سه تیر به سینه وی اصابت میکند. همرمزمانش به او میگویند که «اشهدت» را بخوان! اما وی لبخند زد و گفت هنوز زمان شهادت من فرا نرسیده است!
عبدالرزاق علیشیری در سال ۱۶/۹/۶۴ ازدواج کردو دو ماه بعد از تاهل مجددا"در ۲۱/۱۱/۱۳۶۴در منطقه ام الرصاص فرماندهی یک عملیات در قلب دشمن را بعهده داشت و سپس در ادامه عملیات والفجر هشت در شهر فاو شرکت جست. تیربار چهارلول دشمن بشدت مشغول بود، وی برای خاموش کردن آن، شمشیر به دست و نارنجک به کمر وارد سنگر دشمن شد. دقایقی بعد تیربار خاموش شد و عبدالرزاق نیز به شهادت رسید. در روز اول اسفند ۶۴ در سن 23 سالگی و پس از پنج سال مجاهدت و جانبازی روح بلندش پر کشید.
پیکرش ۱۳ سال در فاو ماند و بعد از تفحص به وطن بازگشت و طی مراسم با شکوهی تشییع و در گلزار شهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد. و مزارش محل زیارت عاشق و پیروان راهش گردیده است.
پدر شهید، 16 سال پیش به فرزندش ملحق و گلزار امامزاده محمد کرج آرام گرفت و اینک مادر شهید نیز به آنها ملحق گردید.
بخشی از وصیت شهید:
در زندگی از پدر و مادرم بسیار سپاسگذارم در کودکی زحمتم را کشیده اندو در نوجوانی هم همینطور از گل روی شما شرمنده ام.
حالا هم زندگی را در مرگ می بینم. این روح شجاع شما را تحسین میکنم.
خواهران و برادران عزیزم ؛ اگر شهید شدم انشاا... که در راه شهدا قدم بردارید.
شما باید مسئولیت خود را انجام دهید. و بدانید که خداوند تعالی به ما جسم و روح داده آنرا هم روزی پس میگیرد و چه بهتر که به لطف و مرحمت او که این در رحمت یعنی شهادت را برایمان گشود و شهید شویم و این هیچ ناراحتی برایمان نداردبلکه افتخار ماست که شهید شویم.
و همسرم آنچه خدای توانا بخواهد خواهد شد و گریزی ازآن نیست، شجاع باش مقاومت کن. در بهشت شفاعتت را خواهم کرد آنچه از اخلاق اسلامی با من شرط کرده بودید نتوانستم به ظاهر عمل کنم از خدا می خواهم که بعد از من همسری شایسته نصیبت کند و سفارش می کنم ازدواج کن که خدا ترا دوست بداردو هیچ مهری و محبت خدا نیست خدای صبار، صبرعنایت فرماید به همه بازماندگانم.
ای مردم از قیامت بترسیم و از شهدایمان پند گیریم و شرمنده آنها نباشیم، توبه کنید ای آنهایی که از خدا دور هستید دنیا گذر است و قیامتی هم هست. از همه طلب بخشش می کنم.
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمّدرسول الله و اشهدان امیر المومنین علی ولی الله و ان اولاد المعصومین حجج الله و ان امام الخمینی نائبهما بالحق.
| به کوشش دکتر سید جواد هاشمی فشارکی
خداوند عمر بابرکت نورهای کشورمون جانبازا رو حفظ کنه
این الفاظ رکیک و فحاشی های رکیکی که مینویسی لایق دهان و فکر و زندگی شماست
به تو گفته بودیم که مزاحم سایت ما نشوی
معلوم نیست کجا و چگونه بزرگ شده ای که الفاظ رکیک با بهانه ماشین خواستن! برایت نقل و نبات است.
باتوجه به خط قرمزهای سایت ایثارگران بهتر است شر خود را از سر پایگاه ما کم کنید چون مخاطبان ما هرگز انچه لایق دهان توست را نمی بینند.
با بهانه درخواست ماشین و نیاز به ماشین و توقع انچنانی، دهانت را هر روز هم 50 بار از الفاظ شایسته خودت پر و خالی کنی گاری هم نصیبت نمیشود چه رسد به ماشین!
پس بهتر است شر خود را از محیط شهدا کم کنی و مشخص نیست که خودت ناموس داری یا نه که نمیفهمی هر روز الفاظ رکیک توی بی فهم را ممکن است مردم و خانمها بخوانند!!!
البته این چیزها درک و شعور می خواهد که از مدتها فحاشی و رکیک گویی تو بعید است!
با فحاشیهای تو نه اسمان تکان میخورد نه زمین
فقط بار حقوقی برایت ایجاد میکند که قابل شکایت کردن بعنوان مزاحم است!!!
تمامش کنید و کمتر مزاحم ما شوید