شناسه خبر : 101441
شنبه 10 تير 1402 , 17:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با حاج‌اکبر حسین‌زاده(بخش پایانی)

بی‌اخلاقی و شیطنت چندتن از مسئولان بنیاد و هوچی‌گری و پرونده‌سازی علیه جانبازان

بی‌اخلاقی و شیطنت مدیرکل حوزه ریاست بنیاد شهید، سرپرست موسسه ایثار، مدیرکل بنیاد استان تهران و... و چند و چون ماجرای اتهام‌زنی، پرونده‌سازی و شکایت بنیادشهید علیه دو نفر از جانبازان مسئول باشگاه ایثار شهرک شاهد تهرانپارس و در ادامه، تجمع جانبازان این شهرک در مقابل ساختمان مرکزی بنیاد و...

فاش نیوز - تاکنون سه بخش از گفت و گوی نسبتا طولانی و البته چالشی ما با جانباز حاج‌اکبر حسین‌زاده با عناوین «گفت وگویی که خیلی چیزها را روشن خواهد کرد!»، «بنیاد، جانبازان و ایثارگران فعال در باشگاه ایثار را محاصره اقتصادی و تحریم کرده است؟!» و «جناب رئیس بنیاد شهید، آن مواعید که کردی نرود از یادت!» منتشر و از نظر کاربران این پایگاه خبری گذشته است.

وی در این سه بخش، گزارشی از عملکردش طی 12 سال کار و خدمت در باشگاه فرهنگی - ورزشی ستارگان ایثار ارائه داد و سپس از مشکلات و مسائلی که در تعامل و همکاری با بنیادشهید وجود دارد، گفت. او همچنین به تشریح جزئیات سفر اربعین سال گذشته و حضور رئیس بنیاد شهید در جمع کاروان جانبازان پرداخت. تعاملات و جریاناتی که به مشکلات این روزهای جانباز حسین زاده و باشگاهش منجر شده است.

در آخرین بخش از این گفت و گوی چالشی و روشنگر، چگونگی بی‌اخلاقی و شیطنت مدیرکل حوزه ریاست بنیاد شهید، سرپرست موسسه ایثار، مدیرکل بنیاد استان تهران و... و چند و چون ماجرای اتهام‌زنی، پرونده‌سازی و شکایت بنیادشهید علیه دو نفر از جانبازان مسئول باشگاه ایثار شهرک شاهد تهرانپارس و در ادامه، تجمع جانبازان این شهرک در مقابل ساختمان مرکزی بنیاد و... از نظرتان می گذرد.

فاش نیوز: بعد از بازگشت از راهپیمایی اربعیین چه اتفاقی افتاد که منجر به حادثه منتهی به شکایت بنیاد از شما و احضارتان از سوی اداره آگاهی شد؟

-  ....خلاصه ما از اربعین برگشتیم. چون گفته بودند فاکتور به ما بدهید و ما سعی می کنیم به شما کمک کنیم، همه هزینه هایمان را که نه! 230 میلیون تومان را که از جشن غدیر مانده بود و پرداخت نشده بود و آقای حجت‌الله امانی(سرپرست موسسه ایثار) گفته بود نمی دهم، بعلاوه 780 میلیون تومان از فاکتورهای اربعین را که جمعا یک میلیارد می شد، به آنها تحویل دادیم. که با این پول بتوانیم بدهی 15 هزار دلاری اربعین را برگردانیم.

آن یک میلیاردی که بعضی حرفش را زده اند، از اینجا آمد. خلاصه به ما گفتند این هزینه را پرداخت می کنیم. ما گفتیم به ما وقت بدهید رئیس را ببینیم؛ هم تشکر کنیم و هم کار را انجام بدهیم. بالاخره ما بدهکار مردم بودیم.

از آن روز این جریانات شروع شد. نمی دهیم، رئیس قبول نکرده، فلانی نپذیرفته و بهانه هایی شبیه به این.

خوب آقا چرا انتظار ایجاد می کنید؟ چرا گفتید کمک می کنید؟ چرا کاری کردید که ما برویم و پول قرض کنیم؟!  با آقای امانی کارمان به بحث کشید و ..

یک روز زنگ زد و گفت من دارم دکتر قاضی زاده را میاورم پیش شما. گفتیم خوب بیایید، چه بهتر. ما گفتیم کی میایید؟ ظهر میایم. گفتیم تشریف بیاورید که هم ما ناهار بدهیم و به خاطر کمک هایشان تجلیلی هم بکنیم. به بچه های هیئت مدیره هم گفتیم بیایند.

هی منتظر نشستیم، دیدیم نیامدند. ساعت یک شد، دو شد ... زنگ زدیم، گفتند نمی توانیم بیاییم. گفتیم خوب شب کی و با کی میایید؟ آقای امانی جواب داد: با دکتر می آییم. پرسیدم کدام دکتر؟ گفت با دایی. شما باشید فکر می کنید دکتر یا دایی کیست؟

فاش نیوز: دایی یعنی کی؟ چرا اینطور می گفت؟

- می خواست طوری صحبت کند که کسی نفهمد. شب شد و باز نیامدند. من دیگر ناراحت شده بودم و زنگ می زدیم. مدتی گذشت تا زنگ زدند و گفتند ما داریم با دکتر می آییم. هنوز هم نگفتند کدام دکتر!

آمدند دم در دیدم آقای زارع نژاد است. گفتم مرد حسابی! من می خواستم با آقای زارع نژاد حرف بزنم؟! گفت: من منظورم زارع نژاد بود.

گفتم آقای محترم! من بچه نیستم! این چه حرکتی ست؟

خلاصه آمدند نشستند و ما برگه ها را آوردیم و توضیح دادیم. گفت دوباره نامه هایتان را بزنید، من خودم پیگیری می کنم. اگر انجام نشد، من استعفا می دهم.

خلاصه ایشان رفت. ما که به زور نامه هایمان را به شما ندادیم. خودتان گفتید.

درگیری ما که فقط برای این پول نبود. زمستان شده و موتورخانه ما سوخته، سقف ما هم آب می دهد و ایزوگاممان خراب است و مشکلاتی از این قبیل.

ایشان رفتند و دیگر خبری نشد. ما هی پیغام فرستادیم، یک روز با خواهش، یک روز تمنا، یک روز شوخی، یک روز جدیت... که آقا ما را سر کار گذاشته اید؟!

چرا این کار را می کنید؟ هزینه 230 تومان را که خودتان گفتید می دهید و آقای امانی نداد!

هزینه اربعین را هم که خودتان گفتید تمامش را می دهیم، ما کم توقع بودیم و گفتیم همه اش را نمی خواهیم. فقط همین 780 تومان بدهکاری ما را بدهید.

خلاصه به شما اینطور بگویم که من و بقیه بچه ها خودمان از این طرف و ان طرف به سختی جمع کردیم و بدهی را دادیم.

فاش نیوز: متاسفانه برخی طوری بیان کرده اند که انگار شما بدون هماهنگی هر چقدر دلتان بخواهد هزینه می کنید و بعد می روید بنیاد و توقع و درخواست پرداختشان را دارید! پس خودشان زیر حرفشان می زنند.

- نه اصلا اینطور نیست. همه اینها اول نامه درخواستش امضا می شود، بعد انجام می دهیم. به والله قسم همه اینها مدارکش موجود است و من اتفاقات را حقیقتا گفتم.

خلاصه زنگ زدند و گفتند ما نداریم، فقط 600 تومان می دهیم. گفتیم باشد اشکالی ندارد. شما 600 تومان بدهید. از آن یک میلیارد، به 600 میلیون رسیدیم.

حالا می دانید در عمل چه اتفاقی افتاد؟ از آن جمع 780 تومان و 230 تومان مراسم بعلاوه بالای 200 میلیون تومانی که هزینه مشکلات جاری مان شد، کلا به ما 300 میلیون تومان دادند و تمام!

این اصلا به اربعین ربطی ندارد. گوشه ای از هزینه های خودمان را هم ندادند. همین الان برای تعمیر چیلر، 43 میلیون داده ایم. حدودا 120 تومان هم هزینه ایزوگام شد.

 

فاش نیوز: آنهمه جانباز و خانواده جانباز دارند از آن امکانات استفاده می کنند، آن وقت انتظار دارند شما هزینه‌هایش را بدهید؟!

- خدا پدرت را بیامرزد. پس درست نیست اینطور در بوق و کرنا کنند که اینها به دنبال گرفتن پول اربعین آمده اند و داد زده اند. به اربعین هیچ ربطی ندارد. شما برای اربعین همانطور که قبلا هم گفتیم، کلا 500 تومان دادید. آن 300 تومان هم که 230 تومانش بدهی خودتان برای جشن غدیر بود و آنهمه هزینه عمرانی را هم که ندادید.

خلاصه از 600 تومان خودشان، هم 300 تومان دادند. ما دوباره هی پیغام فرستادیم که قراری بگذاریم و بیاییم صحبت کنیم. انقدر گفتیم تا خودمان از رو رفتیم!

حالا سوالی دارم. کارمند معمولی یک مدیر، تمام جاهایی که رئیسش می رود را که نمی داند. می داند؟ خیر. من نوعی از کجا باید بدانم که روز سه شنبه آقای قاضی زاده پرواز برای اهواز دارد، آن هم ساعت 6 غروب. از کجا بدانم که باید ساعت 2 بروم؟ مرا دعوت کردند.

آقای امانی مگر شما نگفتید آقای قاضی زاده ساعت 6 پرواز دارد. شما ساعت دو بیایید، من هماهنگ می کنم و بروید داخل. شما کارت را ساعت 4 تمام کن که اینها بروند فرودگاه.

ما نمی خواستیم پیش آقای قاضی زاده برویم، ما قرار بود پیش آقای زارع نژاد برویم. گفتم آقای امانی! ما را با این سیستم راه نمی دهند. ما نیاییم، بد بشود. گفت نه بیایید.

فاش نیوز: یعنی شما فقط رفته بودید آقای زارع‌نژاد را ببینید؟ چه کسانی بودید؟

- والله بله. من و هیئت مدیره. ما با بازرسمان 6 نفر بودیم. سه نفر ویلچری و بقیه قطع پا و ...

رفتیم آنجا جلوی در رسیدیم. ایام اغتشاشات هم بود. به امانی گفتم نیاییم بد بشود؟ گفت نه. آخر من بچه رزمنده که نمی آیم در چنین ایامی، در زمین دشمن بازی کنم! آن هم در ایام اغتشاشات. من که شب ها می روم فلکه سوم برای حفاظت از نظام با لشکر 27 محمد رسول الله، آقای حسن زاده و نیروهایش می ایستیم و دفاع می کنیم، که دنبال شر نیستم! ما که نرفته ایم بنیاد را به هم بریزیم و جلوی بنیاد در چنین ایامی شر بپا کنیم!

تا اینجایش که مشکلی نداشت. رفتیم با دو تا ماشین به آنجا رسیدیم. این اتفاقات از اوایل برج 9 شروع شد و تا اواخر برج ده طول کشید.

شما بنیاد را دیده اید. یک نفر نگهبان پشت در می نشیند و یک نفر هم معمولا دم در است. اما آن روز که ما رفتیم، حدودا 7- 8 نفر نگهبان و حراستی آنجا بودند. انگار برنامه‌ریزی شده بود برای این که ما را خراب کنند.

ما رسیدیم و گفتیم در را باز کنید. هماهنگ شده برای این که ما پیش آقای عباس زارع‌نژاد(مدیرکل دفتر ریاست، روابط عمومیو امور بین‌الملل بنیاد شهید و امور ایثارگران) برویم. با توپ پری گفتند نمی شود؛ هماهنگ نشده!

 

فاش نیوز: پس اینهمه تکریم ارباب رجوع که می گویند، برای کجاست؟ آن هم ارباب رجوعی که ایثارگر هستند!

- بله. گفتیم زنگ بزنید و بپرسید. زنگ زدند. آن طرف مشخص بود که با چه توپ و تشری دارند می گویند هماهنگ نشده! بالاخره ما که بچه نیستیم، متوجه می شویم.

هرچه گفتیم گوش نکردند. هر چه هم به آقای امانی زنگ زدم، جواب نداد.

فاش نیوز: آقای امانی آنجا بود؟

- بله. همه‌شان در همان ساختمان بودند. آقای امانی بعدا به من گفت من جلسه هیئت مدیره داشتم؛ نمی توانستم جواب بدهم. گفتم شما ما را دعوت کردی، بعد هماهنگ کردی و نمی توانستی هم جواب بدهی؟! معلوم است کاسه ای زیر نیم‌کاسه بوده و یک بازی پشت قضیه هست.

باز ما هیچی نگفتیم. گفتیم خیلی خوب، هماهنگ نشده؟ در را باز کنید، ما بالا نمی رویم. می رویم داخل نمازخانه. بنیاد خانه ماست.

بعد به ما گفتند چرا اصلا از این در آمدید؟ از در ارباب رجوع می آمدید. ما هم رفتیم به همان درب. در را قفل کردند. چند نفر از جانبازان مراجعه کننده هم که آمده و دیده بودند ما آنجا هستیم، به ما ملحق شدند.

حالا ما شدیم 5-6 تا ویلچری؛ دو نفر با عصا، تازه وضعیت من مشخص نیست... طبیعی‌ست که مردم جمع شوند. در اوج اغتشاشات. من هر چه گفتم آقا در را باز کنید. مردم دارند جمع می شوند. ما در این وضعیت اگر جلوی این تجمع را نگیریم، شلوغ می شود. باعث سوء استفاده می شود. بچه ها را می زنند. گوش نکردند.

آنجا یک شیشه کوچک شکسته بود. جانباز قمری از همان قسمت شکسته دستش را داخل کرد تا در را باز کند، که دستش را برید. حالا مردم جمع شده اند و دارند این صحنه ها را می بینند و اعتراض می کنند که اینها جانبازند؛ چرا راهشان نمی دهید؟! یکی دو تا خانواده شهید هم بودند که می خواستند بروند بنیاد و در بسته بود. تعدادی هم همان جمع مردم بودند.

جانباز قمری که دستش برید، در حین حرکت دادن دست خونینش عصایش را بلند کرد تا تعادلش را حفظ کند، به در تکیه داد که زمین نخورد. بعد آمدند به ما گفتند که شما دوربین را شکسته اید.

آقای محترم! شما خودتان را بگذارید جای ما. جانباز آمده و شماها اینطور برخورد کرده اید و برایش برنامه درست کرده اید، طبیعی ست اگر عصبانی هم شود. باعث و بانی اش کیست؟

آقای قاضی زاده! شما کنارت یک خمپاره منفجر شود، تا آخر عمرت مشکل اعصاب و روان پیدا می کنی. دیگر نمی توانی طبیعی زندگی کنی؛ آن وقت این آدم 20 تا عملیات بوده. معلوم است که اعصابش به هم میریزد از کارهای شما!

اینطور که نیست، ولی حالا فکرش را بکن در را شکانده. شما باید اینطوری برخورد کنید؟! شما او را به این وضع روحی انداختید! در ضمن ما فقط می خواستیم با دیدن تجمع مردم و جلوگیری از ایجاد شر، زودتر قضیه را جمع کنیم و وارد شویم. ما بچه های مدافع نظام هستیم. نمی توانستیم بایستیم و به این سهل‌انگاری و غفلت بنیاد نگاه کنیم. می خواستیم بیاییم داخل تا مردم بیش از این به هم نریزند و قضیه بالا نگیرد. خوب چقدر التماس کنیم؟!

ما همان هایی هستیم که همراه جانبازان باشگاه ستارگان ایثار، امر رهبری را درباره رسیدگی به مردم بلوچستان از همان سالی که رهبری فرمودند، برای خودمان حکم تلقی کردیم و راهی بلوچستان و روستاهای محروم آن شدیم و تا به امروز علاوه بر توزیع ارزاق و ساخت و ساز مدرسه و حمام و سرویس بهداشتی و جاده، فقط 150 عمل جراحی برای بیماران محروم آنجا انجام شده است. 20 کیلومتر جاده زده شده، چند هزار تا لباس و بسته معیشتی توزیع شده و...

ما نمی خواستیم بگذاریم کار بالا بگیرد. کمی داد و بیداد و هل دادن و... بالاخره در را باز کردند. اول اینکه در را چرا در ساعت اداری بسته اید؟ بعد هم رو به جانباز که خانه خودش است.

شما آقای امانی! آقای زارع نژاد! وضع را به این افتضاح کشاندید. چرا من هر چه گفتم این شکلی نمی توان قرار گذاشت، گفتید بیایید؟ چرا در را روی ما بستید؟ چرا باعث تجمع مردم و سر و صدا شدید؟ قصدتان چه بود؟! بعد جانباز را به این وضعیت روحی رسانده اید، در این میان از فرصت استفاده می کنید که فلان جانباز چرا دستش خورده و یک تابلو پایین افتاده؟!

شما اصل قضیه را توضیح دهید. بنیاد خانه ماست. فکر کنید اصلا در یک خانه بحثی شود و گلدانی بشکند، شما باشید بچه تان را بیرون می اندازید؟ یا می نشینید و با او صحبت می کنید و آرامش  را برقرار می کنید؟ خودت بچه را آرام می کنی یا مادرش یا فامیلی یا کسی. در هر حال به بحث و دعوا خاتمه می دهی. بنیاد دارد چه کار می کند؟!

خلاصه من همان موقع از فشار عصبی افتادم روی زمین وحالم بد شد. به نفس نفس افتادم و سرفه پشت سر هم. همانطور که می دانید من غیر اینکه به علت قطع پایم، جانباز 70% درصد هستم، کمی هم شیمیایی و کمی اعصاب و روان می باشم. فشار زیادی به ما تحمیل شده بود؛ نه اینکه از قصد باشد اما شما می توانید چنین وضعیتی را تصور کنید. دیگر نفهمیدم چه خبر است؛ تا اورژانس تهران را بالای سرم دیدم. فیلم هایش در لابی بنیاد موجود است.

بعد اینها آسانسور را قفل کردند. بچه ها تک تک شنیدند چه خبر شده و آمده بودند. ما نزدیک 16-17 نفر شدیم. حالا اینهمه اتفاق افتاده، یکی نمی آید پایین بپرسد چه خبر است! نه حال جانباز برایشان مهمم است نه اتفاقات؟ نکند نگران جانشان بودند؟! یکی نیامد بپرسد ما دیوانه شده ایم؟ اگر شده ایم، چرا؟ چه چیزی می خواهیم؟! این که نشد مدیریت و مسئولیت پذیری. مدیریت که فقط پز و گرفتن حقوق بالا نیست! مسئولیتش را هم باید بتوانی بپذیری. تو اگر در شرایط سخت نتوانی به داد جانباز برسی، پس چکار بلدی که روی این صندلی نشسته ای و این پست را گرفته ای؟!

فاش نیوز: قضیه چطور تمام شد؟

- بچه ها گرسنه بودند و هیچ کس ناهار نخورده بود. حتی بنیاد یک لیوان آب هم دست بچه ها نداد. یکی را فرستادیم برای بچه ها ساندویج خرید و بچه ها خوردند. بعد رو به دوربین گفتیم هر کسی که داری ما را می بینی، آقای قاضی زاده! ما داریم می رویم. اما شنبه صبح با بچه های باشگاه می‌آییم. 40-50 نفر هستیم و حق داریم با شما حرف بزنیم. هر کس را هم دلت خواست بگو بیاید، حراست، بازرسی یا هر کس.

شما از جانباز اسرافیلی بپرسید، ما بیرون نیامده بودیم که تماس ها شروع شد. آقای امانی، زارع نژاد، این و آن که شما شنبه نیایید. اشکالی ندارد، ما درستش می کنیم. فعلا بگذارید آب ها از آسیاب بیفتد، حالا بعدا قرار می گذاریم و مشکلات را حل می کنیم.

شنبه صبح بچه ها آمدند باشگاه برویم. جانباز اسرافیلی به ما گفت بچه ها نروید. اینها تماس گرفته اند و می گویند الان نرویم بهتر است. ما هم باید حرف گوش می دادیم. همه را قانع کردیم که نرویم.

 

فاش نیوز: پس جانباز اسرافیلی دست آخر وساطت کرد؟ آنها چه کردند؟

- آقای اسرافیلی بله. ولی برای آنها که مهم نیست. به حسین(اسرافیلی) زنگ زده بودند که قانعمان کند نرویم. ما ماشین هم گرفته بودیم و آماده حرکت بودیم. من آقای اسرافیلی را خیلی قبول دارم. حرفش را هم گوش می دهم. حسین نشست و با ما صحبت کرد و بهتر است نرویم.

سه چهار روز بعد احضاریه دادگاه برایمان آمد. قرار شد 5شنبه بعدی ما به کلانتری برویم. من به حسین گفتم ای بابا گفتی ما نرفتیم. اینها آمده اند شکایت کرده اند. تازه آنها آمده اند بنام شخص شکایت کرده اند؛ از من و جانباز قمری. در صورتی که موضوع ما کار شخصی نبوده، بحث ما حقوقی بود نه حقیقی.

خلاصه چهارشنبه قبلش اصحاب کریمی آمد باشگاه. ما را قانع کردند که ما کلانتری نرویم. چندین ساعت وقت گذاشت و گفت که من حل می کنم. شما نروید به کلانتری. برای نظام بد می شود و فلان و بیسار. شما جانباز تهران هستید و باید با من که رئیس شما هستم باید هماهنگ باشید. از این به بعد هم کارهایتان را با من هماهنگ کنید.

جانبازان به او گفتند که تو استخر بچه ها را یک سال است که هماهنگ نکرده ای! همان جا برای ساکت کردن ما زنگ زد به دوکوهه که چرا به جانبازان ما سانس ندادید؟ دو تا سانس بدهید به اینها و فلان. پولش با من.

خلاصه نگذاشت ما برویم. من گفتم یک مرجع قضایی ما را احضار کرده، من نروم حکم جلبم را می گیرند. من که از چیزی نمی ترسم. در هر حال گفت من یک جلسه خواهم گذاشت تا طرح موضوع کنیم و مشکلات را حل کنیم. ما هم اعتماد کردیم و نرفتیم.

ما هم خیالمان تقریبا راحت شده بود که او رفته و صحبت کرده و آقای قاضی زاده شکایتش را پس گرفته است.

یک ماه بعد یکباره برای من اخطاری آمد؛ مبنی بر اینکه شکایت شما در شعبه فلان ثبت شد. شما مدیر کل ات را هم قبول نداری؟!

من هرچه به اصحاب کریمی زنگ زدم، جواب نداد. آقای کریمی! شما بچه سپاه هستید و مال بنیاد نیستید. شما یک نظامی هستید با دیسیپلین خاص خودتان.

بعدا اصحاب کریمی زنگ زد و گفت این پیامک برای قبل است. ما هم قبول کردیم.

متاسفانه از آن به بعد، آقای قاضی زاده همه کارهایش را رها کرده و یکسره پیگیر باشگاه ماست که خدماتی به ما داده نشود. به بنیادی ها هم سپرده که اگر به ما خدمات بدهند، از بنیاد باید بروند!

آخر معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد، باید با یک مدیر باشگاه ورزشی در یک گوشه شهر وزن کشی کند؟ 6 ماه است که یکسره دستور می دهید این کار را بکنید یا نکنید. این کار را برایشان بکنید یا نکنید! شما حقوق پرسنل مرا از اسفند ماه نداده ای! من از کجا بیاورم بدهم؟

اولا که این دعوا حقوقی بوده و نه حقیقی. بعد شما با من  دعوا داری. پول آب و برق و گاز و پرسنل را برای چه نمی دهی؟!

ما اینهمه نامه زدیم، در جواب نامه هایمان نه کسی پاسخی داده و نه قرار جلسه ای گذاشتند.

در احضاری هم که ما برای رفتن به آگاهی شدیم؛ که روز شنبه 20 خرداد بود، من و آقای قمری خودمان دو نفری به آگاهی رفتیم. و پس از آن هم من عازم مشهد شدم.

بچه های جانباز و ایثارگران و خانواده شهدایی هم که آن روز برای حمایت از باشگاه و احقاق حق کردند، به آنجا رفته بودند، به صورت خودجوش حضور پیدا کرده بودند و ما اطلاعی نداشتیم.

 

فاش نیوز: به نظر من کاش شما این حرف ها را زودتر می زدید که اینقدر درباره شما برداشت اشتباه نشود. به بیان دیگر، شما اینهمه کار می کنید و مظلوم هم واقع شده اید. خب بالاخره بفرمایید رفتید آگاهی چه اتفاقی افتاد؟ گفتند موضوع شکایت چیست؟

- تجاوز به عنف و شکستن شیشه. یعنی ورود به زور به یک مکان شخصی.

هرچه با اصحاب کریمی(مدیرکل بنیاد استان تهران) تماس گرفتیم که شما گفتید نرو. پس چه شد؟ جواب ما را نداد و دست آخر با پیغام به ما رساند که مرا توبیخ کرده اند که تو دخالت نکن.

بعد اصلا ورود به یک اداره مانند بنیاد که عنف محسوب نمی شود. و یک موضوع مهم، اینکه آقای قاضی زاده شما مستاجر جانبازان محصوب می شوید. کجاست آقای اوحدی؟ زریبافان؟ شهیدی و دهقان؟ شما می روید و جانبازان هستند. مگر ما از شما چه خواستیم؟!

من حتی حاضرم اگر شیشه ای شکسته شده و آنها از چشم من می بینند، به خاطر حق و حقوق جانباز حاضرم بیایم و عذرخواهی کنم. اما مشکلات جانبازان حل بشود. از کسی و آگاهی و چیزی هم نمی ترسم. اما حل مشکل جانباز برایم مهم است.

مدیر کل بنیاد استانت گفت نرو و من به حرف شما اعتماد کردم و نرفتم. چرا اینقدر با آدم‌ها بازی می کنید؟

فاش نیوز: با توجه به این رفتارها و برخوردهای بنیاد، نباید اجازه بدهید کسی از رفتاری یا کاری از شما سوءاستفاده کند. دوست بدبین می شود و دشمن سوء استفاده می کند. امیدوارم که دست اینگونه سوءاستفاده‌چی‌ها کوتاه و قطع شود و مشکلات شما بزودی رفع گردد و بنیاد هم در سیاست‌ها و رفتارش با جانبازان مخدومش تغییر رویه دهد. ان‌شاءالله

- من از پایگاه خبری فاش نیوز که همیشه همراه و غمخوار و دلسوز جانبازان هستند، تشکر می کنم. همچنین می خواهم از تمامی مخاطبانی تشکر کنم که چه با جنبه تایید و چه با نگاه انتقاد به صحبت های من توجه کردند و نظر موافق و مخالف خود را درج کردند. تمامی نظرات برای بنده قابل احترام و تامل است. از همین جا هم به همه عزیزان اعلام می کنم که مستندات تمامی صحبت های ما موجود بوده و در هر جای لازم، قابل ارائه است. سپاسگزارم.

 

تنظیم گفت و گو و عکس از شهیدگمنام

اینستاگرام
نگذارید انقلاب به دست نااهلان بیافتد. کجایی پیر خرابات یادت گرامی
سلام ما هزاران بارگفتیمم وبرای هزارو یکمین بارمیگوئیم آقای رئیسی آقای قاضی‌زاده ومدیدان تحت امرایشان برای بنیادشهید وامورایثارگران یه لقمه زیادی هست برادرجان ازروزی که ایشون بجای آقای اوحدی کاربلداومدن خدامیداند که کلی ناله ونفرین خانواده شهدا وایثارگران پشت سرایشان هست می‌پرسید برای چه می‌گوییم یک درست اجرانکردن بازنشستگی جانبازان دوخراب اجراه کردن ونصفهو نیمه اجراه کردن بیمه تکمیلی ایثارگران وسه قطع کردن شهریه دانشجوهای دانشگاه آزاد اسلامی چهاراجرانکردن مصوبه مجلس شورای اسلامی در موردخودروجانبازان که حتی یک خودروبه هیچ جانبازی دراین دوسال ندادند پنج نصفهو نیمه اجراکردن حق پرستاری خانواده شهدا وایثارگران که طبق مصوبه مجلس ودولت حق پرستاری خانواده شهدا وایثارگران بایدمانندحقوق کارگران درهرحال زیادشودکه سال گذشته حقوق کارگران ۵۷درصداضافه شدولی حق پرستاری خانواده شهدا وایثارگران ۳۸درصداضافه شاخه این شدازحق وحقوق ایثارگران دفاع کردن که خودرئیس ومدیدان تحت امرایشان بیشتربه خانواده ایثارگران داردظلم می‌کند خلاصه آقای رئیسی رئیس جمهوری محترم مادراین دوسال هرچه ازرییس بنیادشهید وامورایثارگران گلایه کردیم بابت کم‌کاری ایشان شماهم حرف ماراگوش نکردید ومعلوم شدکه همیشه حق بازورداراست وهمیشه ضعفا زیردست وپابایدله بشن خلاصه ازشما این توقع رانداشتیم
خداوکیلی حقی پرستاری که چی بگم خراب کردماجانبازاعصاب روان بودیم بعنوان همین خودکارحق پرستاری درزمان اقای دهقان دادندبا تعهدعدم اعتراض انصافاحق پرستاری خوبی بوداماوقتی قاضی زاده امادمارازوری فرستادندکمسیون اجباردرصورتی که رای کمسیون ویژمرکزمادام عمروازکارافتاده گی کلی بودونتیجه ان حق پرستاری ام کمترشدازجانبازاعصاب وروان صعب العلاج به جسمی حرکتی تغییرپیداکردم وازکارافتادگی کلی ام هم ناپدیدشدوضمنا کمک هزینه کفن ودفن پدرومادروبرادرجانبازم را بعدازگذشت چندسال ندادندوسهام بانک دی ام گم شدمدارکش هم موجودنیست وکمک بلاعوض کذب درپرونده ام ثبت شده چندین سال است نفراول حل مشکل مسکن کشورهستم خبری نشده محل سکونتم فعلی سقفش دربارانهای شدیدسال پیش اسیب دیده، هرازبنیادتقاضای کمک وبهینه سازی مطابق قانون جامع ایثارگران می کنم می گن بودجه نیست بلاعوضی هم وجودنداردکمسیون مواردخاص هم دیگه نیست وحالا شمآ شما به عنوان یک فردیامسول وجدانا قضاوت کنید
باسلام به روان پاک ایثارگران واقعی . این قشر مظلوم وصادق که تاب آوریشان کم است ودلشان دریا و در مقابل شیطنت جوش می آورند واین شده چماغ دست بعضی ریاکار که بدشان نمی آید ایثارگران را در آستانه جوش ببینند وسوء استفاده کنند و عزیزان ایثارگر را وادار به اعتراض کنند واز آب گل آلود ماهی چله صید کنند اما کور خواندند عزیزان ایثارگران با دل دریایی ونیت پاکشان به راحتی حب وبغض افراد را تشخیص داده وراهکار مناسب را اتخاذ خواهند کرد انشاا... باتشکر از شهید گمنام اجرتان با شهدای گمنام .
روزی بایدگریست که حق شکسته میشود وناحق جایگزین حق میشود بنیادشهیدکه محل حضورونشست ایثارگراست راعده ای که هیچ سنخیتی بابنیادندارندتسخیرکرده انددلم میخواست سردارحسین دهقان مدیریت بنیادراداشتندسیدمنصورمیرمرادی مدیریت می کردند آیاچنین مسائلی پیش می آمد والله نه بالله نه چراچون اهل دردبودندچشم بصیرت داشتندپاسدارارزشهابودندفرزندان خمینی کبیربودنددرمکتب امام وجهادوشهادت تربیت شده بودندخداراگواه میگیرم وقتی واردساختمان بنیادشهیدشدم در سال 84دقیقا تداعی شدبرایم حضورم درسال65دربنیادطالقانی زیارت عاشورادرنمازخانه بنیادبوی خدامیدادوفضای بنیادرامعطرکرده بودبه فضای جبهه وقتی افرادی درپستی منصوب میشوندکه اهل دردآن پست نیستند داستان میشودهمین مدیرمجموعه سازنده محیط حاکم برمجموعه است وقتی یک مدیرتعهدی برای مشکلات جان بازنداشته باشدازاین بیشترتوقع داشتن زهی خیال باطل است لذامیطلبدکه دراموربنیادتجدیدنظری بشودوبنیادازاین حالت اشرافیگری به حالت اولیه که همان منشورکاری بنیادباتنفس امام راحل بوده برگردد درغیراینصورت ماکه ازمنظربرون به قضایانگاه میکنیم ایثارگران که سرمایه های اصلی این نظام وحافظان قطعی نظام هستند رانظام ازدست خواهدداد.بنیادمکانی مقدس است که بایدمزین به پلاک شهداولباسهای مانده ازشهداباشدومزین به وصایای شهدابشودنیرویی مانندیوسف مجتهدرامیخواهدبنیادحسین دهقان رامیخواهدمیرمرادی رامیخواهدصادقانه فضای دوران کروبی ازفضای حاکم بربنیادفعلی خیلی بهتربودمدیرانی که بنیادشهیدرادرنهایت تضررونارضایتی ایثارگران سوق داد.شهیدی.زریبافان.اوحدی.بودندبنیاداینروزهاحالش خوب نیست ای کاش حضرت آقانظارتی میکردندایکاش اهل دردمطلب رابسمع آقامیرسانیدندایکاش حال بنیادزودترخوب میشدقبل ازاینکه افرادجامعه هدفش یکی یکی به دیارباقی میشتافتندکاشکی حالش خوب میشدیادآن روزهابخیرکه بنیاد درحقیقت بنیاد بود
قابل توجه بنیاد و بنیادی ها به ویژه مدیرانش!
30 سال مدیری، در یکی از آسایشگاه های جانبازان نخاعی تهران کار میکرد بنام اقای علیزاده.
مدیر واقعی و خادم واقعی بنیاد او بود که بنیاد قدرش را ندانست و نگهش نداشت.
سال ها منش او با جانبازان دیدنی بود و الگو گرفتنی!
صدها بار صحنه های خشم و عصبانیت یا تندی جانبازان را همه با او شاهد بودند، اما او اعتقاد داشت هیچ وقت اجازه نداریم با جانباز بد صحبت کنیم . قانونش این بود که از جانباز نباید ناراحت شد و او حق دارد. چون در فشار و سختی جسمی یا روحی ست. چون ما مدیون رنج های او هستیم.
بارها دیده شد که از جانباز عصبانی، حرفهای سنگین می شنید اما فقط با محبت ارامشان میکرد.
بارها بهم ریختن حال جانبازان در حضورش رخ میداد، و او فقط جانباز را با علاقه و محبت بغل میکرد و ارامش میکرد که به خودش و کسی آسیب نرساند.
و می گفت شاید ما نتوانیم برای همه جانبازان کاری بکنیم یا مشکلشان را حل کنیم، اما اصل بر محبت و احترام است که میتوانیم و باید بی دریغ به انها بدهیم.
تازه خودش هم جانباز درصد پایین بود و خیلی ها نمی دانستند و به هیچ کس و هیچ جا نمی گفت و عمرش را در خدمت جانبازان نخاعی گذراند. و این روزها غریب در گوشه ای زندگی می گذراند.
بنیاد! به این میگن مدیر!
خوب است یاد بگیرید مدیر مدرسه یا کارخانه بودن، با مدیر جایی مثل بنیاد بودن فرق دارد!
بفهمید که ارباب رجوعت وثتی یک قهرمان است فرق دارد با اینکه مدیر یک کارخانه تولید کفش یا کاغذ باشی.
ایا فهمیدن این خیلی سخت است!؟
اگر برای این کار اموزش ندیده اید؟ یا احساس ادای دین ندارید، فکری به حال پول و آخرتتان بکنید!

دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه، هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟!
مدیر داریم تا مدیر!!!
پیامی که آقای محرم در باره مدیریت و آقای علزاده نوشتند قابل تامل میباشد.
چون ایشان مسئول امورفرهنگی آسایشگاه ثارالله بوند و زحمات قابل توجهی هم کشیدند.
مدیر و رئیس آسایشگاه نبودند و اشخاص دیگری این مسئولیت را داشتند.
آقای ساقی سلام
من خودم در همان شهرک شاهد زندگی میکنم و هم ورزش
متاسفانه آقای حسین زاده همانند بی بی سی عمل میکند
راست و دروغ را با هم می گوید و بعضی حرفهارو هم نمی گوید.
شماو مخاطبین رو به اشتباه می اندازد
چندین مرتبه پیام ارسال کردم پیام منو نگذاشتید
همین که خودتان (فاش نیوز) بخوانید مهم است بعداز این تکلیف بر شما خواهد بود
خود دانید و خدای خود ......والسلام
من بعنوان کسی که خودم از ورزشکاران باشگاه ایثار هستم .وشاهد خدماتی که این برادر بزرگوار جناب اقای حسین زاده به این قشر مظلوم می دهد هستم. واز زحمات ایشان تشکر می کنم. وکارهایشان رو تحسین می کنم.
وقتی می بینم کسی هست از قشر ما ودرد کشیده وخودش هم جانباز هست .با اون جسم رنجور ، پیگیر مشکلات جانبازان هست . نه به فکر منافع شخصی خودش،
ما در دوره ایی زندگی می کنیم که اکثرا مردم به فکر منافع شخصی خودشان هستند. البته بلا نسبت بعضی ها.......
ایشان دائم دوست دارند بین مون اتحاد ،همدلی ،همکاری ایجاد کند .وتا می تواند فضا رو برامون شاد نگه دارد. واین کارشون قابل تقدیر وتحسین است. وکلا نمی خواد بین مون تفرقه بیفته
ای کاش بعضی ها هم مثل ایشان فکر کنن و واقع بین باشند . وحتی عصبانیتش هم بخاطر مشکلات ما جانبازان هست .ایشان از مسئولین می خواد مشکلات را حل کنن تا داد کسی در نیاد .
وما هم دیگر چه می‌خواهیم.
وقتی می بینیم اقای حسین زاده برادر بزرگوارمون خالصانه ومخلصانه پیگیر مشکلاتمون هست .انشاالله خداوند خیرش بدهد.
ومن هم بعنوان کسی که هم جانباز هستم . وهم مشکلات خاص خودم رو دارم. از مسئولین خواهش وتمنا دارم که این برادر بزرگوار و دوستان وهمرزمانش را اذیت نکنند.
وکمی هم از پایین به بالا نگاه کنن نه از بالا به پایین.
بنده یکبار در مطالب حاج اکبر کامنت گذاشتم و دیگر نمی خواستم در این سلسله مطالب حرفی بزنم ، اما حالا که این سری مطالب پایان یافته و گفتنی ها بیان و موضوعات زیادی عیان شده ، از جانبازان و ایثارگران تقاضا و درخواست دارم با توجه به خدماتی که حاج اکبر انجام دادند و با یک روحیه مثال زدنی انقلابی و ارزشی ، برای ایثارگران آنقدر از خود مایه گذاشتند که حتی حیرت انگیز است ، حرفی نزنند که موجب تکدی خاطرشان شود. برادر جانباز ۷۰ درصدی که نام خود را قید نکردی ، در ابتدا نام خودت را بنویس ، سپس حاج اکبر را مشابه رسانه بی بی سی نسبت بده با نام مستعار انگ و اتهام زدن خیلی راحته! ترس شما از پنهان کردن هویتتان چیست!
اما کاملاً مشخصه و حاج اکبر نیازی به دروغ ندارد و با جان و دل این همه هزینه کرده و اگر از مسئولان ، کسی به او اتهام می زند شاید برای او هیچ ارزشی ندارد ، اما اگر جانبازی اتهام بزند واقعا" درد آور است ، یعنی خودم روحیه حاج اکبر را به خوبی درک می کنم و اکنون که این کامنت ها را بخواند و ببیند جانبازان و ایثارگران او را درک می کنند ، تمام بی مهری ها را فراموش می کند ، اما اگر از ایثارگران کسی به او اتهام بزند واقعاً برای او درد و آلام زیادی دارد و با توجه به شرایط جانبازی اش ، این همه فشار کاری ، ذهنی و عصبی واقعا" ظرفیتی برای آدم نمی ماند.
عزیزان جانباز و ایثارگر مسئولان می آیند و می روند ، قاعده این کار همین است ، این روند قدرت حاشیه امنیت ندارد و برای هیچکسی استثناء ندارد و همانگونه که آمدند باید بروند ، اما حاج اکبر یک سرمایه بی نظیر برای ایثارگران است ، که باید قدرش را بدانیم. باور کنید تعارف تیکه پاره نمی کنم و از ته دل به ایشان ارادت دارم ، لذا از دوستان ایثارگر دوباره درخواست می کنم حرفی نزنند که باعث رنجش خاطر ایشان شود ، بلکه باید با دلگرمی ما خستگی ها و بی مهری های ناروا از روی دوش او برداشته شود و بداند کار او بی ارزش نبوده . این خیلی مهم است. درود به همت والای حاج اکبر ، که یک سرمایه بی نظیر برای ایثارگران بوده و خواهد ماند
سلام و عرض ادب خدمت خانواده شهدا و ایثارگران محترم .....اول یچیزی بگم فاش نیوز محترم من نمی‌دونم چرا گاهی حرف های من رو بارگذاری نمیکنید شما که خودتون میدونید درحال حاضر بنیاد شهید خانه ما نیست مگه من بعنوان فرزند شهید کجارو دارم تا درد دلی کنم تا کمی سبک شوم ..؟؟؟اگر در صفحه فاش نیوز مطلبی رو میگویم اولا اینجا و خانه خودم می‌دونم و مطمئن هستم افراد درد کشیده این پایگاه رو اداره میکنن .............فاش نیوز محترم به خون ریخته شده پدرم قسم در شرایط خیلی خیلی بدی هستم ولی متاسفانه مدیران بنیاد شهید کوچکترین کاری برای من نکردن اگر در اینجا درد دلی میکنم بهر امیدی هستش تا شاید این درد های منو به گوش رهبری عزیز برساند .چون مدیران بنیاد فقط مدیر هستن و هیچگونه مسئولیتی رو قبول نمیکنن .....از وقتی که آقای قاضی زاده و افرادی که با ایشون وارد بنیاد شهید شدن کارشکنی وبی احترامی به اوج خودش رسیده ....من دیگه نمی‌دونم با چه زبونی التماس کنم وضعیت خیلی بدی دارم چه التماس های منو کسی نمیشنوه مگه من آدم نیستم مگه بنیاد تاسیس نشده تا به مشکلات ما رسیدگی کنه ؟؟؟؟بخدا خیلی سخته از همه بدتر نیروی انتظامی چندین بار منو دستگیر کرده که معتاد ویا دزد هستم ...خجالت میکشم هرشب برم منزل مادرم یا منزل مادر همسرم گاهی شب ها تو پارک می‌خوابم ...شمارو بخدا قسم میدم. حرف های منو به یه مسئول دلسوز برسونید
آغای دکتر قاضی زاده میخواستن یک کشورو اینجوری اداره کنن خدا وکیلی همون جور که خون ایثارگران عزیز رو کرده تو شیشه همونجورم خون ملت میکرد تو شیشه,مرد حسابی بنیاد ارث پدر کسی نیست که کار بلد نیستید ولی چسبیدید بهش اینکاره نیستی برو. اونم از مدیرانی که گذاشتید واسه استانها خداوکیلی انگار ارث پدرشون هست نمیخوان بدن به کسی ,جانباز یا باید التماس کنه یا گریه کنه که آقای مدیر دلش به رحم بیاد از ارث باباش نامه ای بده به ایثارگری ,به امید خدا آقای رییسی از این بیشتر زمان ازدست ندهد وآغای دکترو بفرسته همونجایی که باید باشه و ایثارگران را از این بیشتر عذاب نده ,
رئیس بنیاد ومدیرانشان طوری خدمت کنند که بعد از اتمام دوره به نیکی ازشان یاد کنند......
دوره آقای اوحدی را بیاد آورید از بهترین روزهای خدمات به ایثارگران بود
با سلام
واقعا متاسفم برایمدیریت بنیاد که گول افرادی مثل حجت امانی را خورده و خود را در مقابل ایثارگران قرارداده
آقای قاضی زاده ایثارگران ولی نعمت سما هستند
آقای امانی خجالت بکشید از دروغ پراکنی
شما با بد جلوه دادن ایثارگران فقط سعی در تثبیت جایگاه خودت داری
آقای امانی روز قیامت باید بابت دروغ پراکنی ها و تهمت هایی که به ایثارگران می‌دهی پاسخگو باشی
فرزند شهید
تقصیر جانبازان خودم نه جانبازم نه هیچی نه فامیلی ولی اونا نباید میرفتن تا عراقیا بیان تا بفهمید چی میشه
خبر خبر
کلیه جانبازان به عنوان جانبازمی خواهم مثل سایرافرادکشوربرم دیوان عدالت اداری ازبنیادتقاضای وبطوری قانونی درخواست افزایش حقوق مطابق تورم روزطبق قانون که برای بعضعی ها ازجملهx? داره یامی خواهداجراشودچون ازطریق دیوان عدالت اداری اقدام کرده اند
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi